گاه در کهنه کتابها و روزنامههای قدیمی، به نکتههایی برمیخوریم که گویی غبار زمان را در فراموشی آنها راهی نیست، نکتههایی که چون از دلوجان نویسنده برآمده، لاجرم بر دل نشیند. روزنامه حبلالمتین که روزگاری میداندار پهنه مطبوعات ایران و جهان بود، در یکی از شمارههای سال 1324 هـ. ق یعنی 116 سال پیش، پشم و پنبههای تجارت این سرزمین را به کمان حلاجی سپرده و با نقد و بررسی بازرگانی و کنار گذاشتن شیوههای کهنه و رعایت اصول اقتصاد و تجارت پیشنهادهایی را مطرح کرده که برخی نکات آن هنوز هم قابل است. «تجارت دنیای امروز مانند زنجیر پیوسته است … اگر شما هم تجارت به مقتضای وقت نكنید و مثل هزار سال قبل به دأب و عادت چادرنشینها بخواهید رفتار كنید، مدیر دستگاه تجارت كه نام گرامیاش علم است شما را عوض خواهد كرد… امروز مدارِ دنیا به علم است. در فرنگستان برای همه كارهای پست و عالی مدرسه باز کردهاند. تجارت كه سهل است. حتی گاریچیها و تفنگچیها هم مكتب دارند… چقدر جای تأسف است كه شما تجار هنوز یك مكتب تجارتی ندارید. هنوز معنی تجارت را در حمالی به اجانب میدانید. هنوز نمیدانید كه دبّاغی هم جزو تجارت است. در هر شهر كه چند نفر تاجر فرانسه و آلمان و غیره موجودند هر كدام مجلس دارند و هفتهای یك روز دو روز اجتماع نموده برای پیشرفت تجارت خود و رونق بازار آن صحبت میکنند… شما هنوز یك مجلس تجارت در تهران تأسیس نکردهاید و ملتفت فواید آن نیستید.
از نبودن مجلس است كه روز به روز پس رفته و میروید و در دستگاه تجارت مانند آلت شكسته شدهاید و سركار مدیر دستبهکار عوض كردن شما شده، ببینید در تهران، تبریز و اصفهان و سایر بلاد، تجار فرنگی همهروزه مغازهها باز میکنند، امتیازات میگیرند، شعبههای بانك میگشایند و تجارت را از دست شما میگیرند. بنده كه سالی چندان ندارم، از سالخوردگان هرگاه بپرسید تصدیق خواهند كرد پنجاه سال قبل ده تاجر مسیحی اگر در تمام ایران بود، حالا پنج هزار نفر بیشترند. از نبودن اتاق تجارت است كه خروج سیصد هزار كیسه تنباكوی اصفهان رسیده به پنج هزار كیسه آنهم به دست فرنگی- از نبودن اتاق تجارت است كه تریاک یزد و اصفهان دستخوش غل و غش تجار جاهل شده، در چین و دیگر ممالك واخورده، و به قیمت نازل به فروش میرود…»
برخی از نکتههای یادشده نه امروز بلکه برای همیشه تاریخ، تازگی خواهند داشت، از جمله این-که «امروز مدارِ دنیا به علم است» بهراستی هیچ عقل سلیمی میتواند این واقعیت را نادیده بگیرد؟ چگونه ممکن است دستبهکار سترگی چون تجارت و بازرگانی زد و مبنای حرکت را همان شیوههای روزگار پیلهوری حاج آقا علی زعیم الله قرار داد؟ نویسنده درست گفته بود که: امروز گاریچی و تفنگچیها هم مدرسه و مکتب دارند. در راه تجارت آنقدر ظرایف وجود دارد که هرچقدر آگاهی به دست آوریم باز هم کم است. در این زمینه مطالعه کتابهای مرتبط، کمک شایستهای به بازرگانان ما خواهد کرد. نیمنگاهی به کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست» ما را با این واقعیت پیوند می دهد که پسرکی تهیدست در هیئت کودکان کار به نام «کیم وو چونگ» هم میتواند با به کار بستن شیوههای اساسی و کاربردی و بهرهگیری از نبوغ و استعداد خود، صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای اقتصادی جهان یعنی کمپانی «دوو» شود. نکته دیگری را که نویسنده به آن اشاره کرد و نبودِ آن را مایه تأسف خوانده «مجلس تجارت» است که اتاقهای بازرگانی کنونی، فرزندان خلف آن نهاد اولیه اند. بر اساس آنچه نویسنده یادآوری میکند اتاقهای بازرگانی، نقشی بسیار ارزشمندی در آگاهسازی دلبستگان به امر بازرگانی دارند. پرسش این است که آیا این اصل مهم موردتوجه اتاق قرار دارد؟ آیا کشش و کوششی از دو سوی موضوع دیده میشود؟
سخن آخر، همان که نویسنده حبلالمتین در بیش از 110 سال پیش گفت و تا همیشه تاریخ تر و تازه و نو باقی خواهد ماند. فراموش نکنیم که «امروز و هر روز مدار دنیا بر پایه علم و دانش میگردد.»