سید حسین مهاجرانی
فعال اقتصادی و رئیس هیئتمدیره انجمن سنگ استان کرمان
همیشه روزگار چنان نیست که تو بر تقدیر خویش دستِ تمام داشته باشی. گاهی هم آنچه بر تو حکومت میکند شرایط قاهرهای بیرون از توست که تو را با هر چه ریشه و عده و عُده که برای خود فراهم کرده باشی بن کن میکند و میبرد. درست مثل امروز ما!
سیاستگذاری به معنای پولتیک کار ما نیست، هرچند تبعات هر سیاستی که اتخاذ شود اثر مؤثرش بر ماست که اهل کسبوکاریم. ترجیح ما که نه جنگافزار میخریم و نه میفروشیم در همه زمینهها صلح است و به انگار ما تجارت در ذات خود جز در صلح راهی برای رفتن ندارد؛ اما این هم واقعیتی است که دنیا چه در حدود داخلی و چه بیرون از این حدود در حوزه بینالملل به میل ما توجهی ندارد!
جنگ اقتصادی نه به تقصیر من و تو آمده است و نه به آرزوی من و تو میرود. هست و در این هستی ما را با هر تحلیل و توجیه و تفسیری که داشته باشیم مثل گردباد به چنبره عظیم خود میخواند. نالیدن، یک بازتاب روحی است در برابر مصائبی که میبارد اما «تفکر عاقلانه، عملکرد منطقی و تأثیر بر محیط» به منش آدمیزاد نزدیکتر است.
ادبیات ما انباشته است از مدح همراهی و این همراهی نهفقط درصحنه اجتماعی که در تغزل هم سرشار از تصویر است. این که اینهمه تمثیل و حکایت و کلمات قصار در این غنای ادبی، اینهمه بر ما بیتأثیر بوده است هم معجزهای است که خاص ما بندگان خاص خدا در این اقلیم بسیار خاص است!
عنوان این یادداشت را «بازگشت به خویشتن» آوردم به یاد شریف مردی که ما را در توفان تحقیر و از خود گریزی به یاد خود آورد. نه به هماورد خواهی معتقدم و نه رجزخوانی و نه اصلاً غوغا! اما در این روزگار با عاریه از آن یگانه مرد – گرچه این بار در عرصه کسبوکار – «بازگشت به خویشتن» را تنها راهی میدانم که میتواند ما را از این هوای پرشوروشر بگذراند. حکومت گردانان و دولتمردان را به خود واگذاریم و ما ارباب اِبِل در امیدی روشن، بعد از ناامیدی از آنان!، با تکیه بر خویشتن راهی را بیابیم که چراغمان در آن افروخته بماند. یاد کردن از نخبهها و روایت از معجزه چهرههای کاریزماتیک را دیگر باید با «یکی بود یکی نبود» شروع کرد. ناجی در جمعِ ماست و جز از ما هیچ خیری برنخواهد خاست. اگر روزی روزگاری دلی بود که از فرمالیسم بگذریم و این دوصد گفتههایی را که خرمن خرمن، خواب پیشکش مان میکند به نیم کردار هم مزین کنیم «دولت اقبال» به بالین ما هم خواهد آمد.
بهعنوان مصداقی بر آن مفهوم، به سبب عضویت در هیئتمدیره خانه صنعت، معدن و تجارت استان کرمان، به چشم میبینم که یکی از بزرگترین معضلات صنایع ما تأمین مالی است. اینکه اکابر قوم صنعت در رسمیترین جایگاهها و رفیعترین تریبونها بانکها را عامل وارفتگی صنعت میشمارند درست هم که باشد درست نیست! سه اتاق (اتاق بازرگانی، اتاق اصناف و اتاق تعاون) و دو خانه (خانه صنعت، معدن و تجارت و خانه کشاورز) و اصلاً در نگاهی کوچکتر حتی، هیچ انجمنی درصدد برنیامده است تا یک صندوق تأمین مالی برای خود فراهم کند تا دستکم در تنگناهای ناگزیر، باری از دلی بردارد. در مقام یک فعال اقتصادی و نه مسلماً یک تئوریسین، الگوی سادهای را پیشنهاد میکنم تا در یک نگاه جامع و ابراز نظر عمومی پختهتر و پیراستهتر در عرصه عمل، برکت همراهی را به تخت بنشاند. فرض میکنم که همهی ما به این نتیجه قطعی رسیدهایم که باید از نظریات و انبوه مقالاتی که در مکتوبات ماضی به اثری فراموششده از نخبهای از ما بدل شده است بگذریم. گفتهشده که «من الایمان یستدل بالعمل» و اگر ما نیز از آنهمه گفتار به کردار دست نیابیم لابد باید به اصالت آن نظریات یا از جانب مقابل به جدی بودن خودمان در مقام عمل شک کنیم!
شكلِ حضورِ تحول خواهان در حوزه وسیع کسبوکار و سیر روشهای ایشان در این روز و روزگار شباهتى قریب به جامعه روشنفكرى ایران دارد در دهه پنجاه! چون به تقدیر اهل آن روزگارم و دوران رشد فکریام در كوران همان تحولات بوده است و چون در این روزگار باز به همان تقدیر زلفم به زلف صنعت گره خورده است این همتایى را باکمی نگرانى و كمترى هراس به چشم میبینم و دنبال میکنم. در همین جامعه كوچك از جماعتى كه خلقوخوی چریكى دارند و جماعتى كه آگاهى خلق را مقدم میشمارند تا جماعتى كه در فضایى مأیوسکننده و پشمآلود یك اوراد و اذكارى را زیر لب زمزمه میکنند، كه آدم از بیخ حتی به درك گوینده نسبت به آنچه میگوید هم شك میکند، وجود دارد تا حضور تنهاىِ معلمانى مثل دكتر سریع القلم و دکتر رنانی كه به زبان مردم حرفى را میزنند و ما «گروهى برگ چركین تارِ چركین پود» به خمارى سرى میجنبانیم و هومّى میکنیم و از این شانه بر آن شانه واغلتى میزنیم و باز در همان خمارى موذى میپردازیم به كرت و كلاش و خاراندن اعضاء و اسافل در چرت نیمروزى!
این اسفندماه در هیاهویی که از انتخابات اتاق برمیخیزد، پرتنش میگذرد. این همه میل به حضور در هیئت نمایندگان و اینهمه بیم و امید در تقابلی چنین آشکار از کجاست؟
با نگاهی مثبت و روشن و با فرض علاقه به اصالت ترقی و توسعه در ذهن هر که در این ماجراست، میتوان چنان میلی را ناشی از داشتن طرح و برنامهای برای اعتلای کسبوکار دانست و ترسی اگر درباره نیت ایشان در دل ما باشد را هم البته «بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران»!
اتاق بازرگانی ایران با همهی اهمیت استراتژیکش برای جامعه بخش خصوصی، کدام پایگاه را در میان این جامعه دارا بوده است؟ و اگر فرض کنیم که این تشکل بهعنوان یکنهاد سراسری و یک قابلیت، با برنامهای مشخص و اهدافی تعیینشده توانایی وسیع در سازماندهیِ کسبوکار در سراسر ایران را داراست، جایگاه اعضا کجا یابد باشد؟
این کاملاً آشکار است که اعضای این اتاق فراتر از یک توافق ضمنی، همراهی بزرگی را بر اساس قانون شکل دادهاند و این همراهی میتواند مثل هر همگرایی دیگری براى تحقق اهدافِ مبتنی بر فرهنگ خود، برنامهریزی و سازماندهى و یارگیرى و هدایت و هماهنگى و فراخوان داشته باشد و از همه نیروها بهرهمند باشد.
تحقیق و بررسی درباره این واقعیت تلخ که چرا اتحادیهها و انجمنها و تشکلها و غالب شراکتهای موجود، در تمام ارکان تجارت به فرجام روشنی نرسیدهاند و هیچگاه در ایجاد و گسترشِ حسِ تعلق در اعضاء، که لازمه قطعی برای توفیق هر اجتماعی است، موفق نبودهاند یک ضرورت است؛ و لابد نتایج این بررسی در بازسازی و تجدیدنظر در ساختار سازمانی تشکلها راهگشا خواهد بود. ما درباره تشکلها چشمبهراه یک تحول بزرگیم و هیچ تحول بزرگی را در تمام تاریخ اجتماعات انسانی سراغ نمیتوان کرد که در فضایی بسته و در حلقهای محدود رقم خورده باشد. همراه شدن با تحولات و مقابله با هر چه ما را به ایستادن فرامیخواند، وظیفه بزرگی است که دور ماندن از درماندگی و شکست، و ایجاد مجالی برای تطبیق با تغییرات، نتیجه حتمی آن خواهد بود.
همراه بودن بی همکلامی یک شعار است که هیچوقت راه بهجایی نبرده است و این واقعیتِ شیرین پیش روی ماست که با حضور در فضای مجازی، فرصت همکلامی برای همهی ما فراهم آمده است و اثر آنهم بر همهی ما به شکلی باورنکردنی مثبت بوده است و بهروشنی هم میتوان دید که حضور و همراهی و همکلامی ما در گروههای مجازی، گرچه در بسیاری موارد با جنگ لفظی و لفاظی و لودگی و لغز خوانیهای کاملاً وقت تلف کن هم همراه بوده است، اما در جوفِ همین آسیبها، باز این حضور، همچنان که گفتوگو را به ما آموخته است در برجسته کردن ضرورتهایی که در نگاهِ به این جامعه و تحلیل آن باید ملاحظه شوند، نیز بسیار توانا بوده است. به نظرم اینکه امروز برای ما تا حدودی روشن است که «چه میخواهیم»؛ هرچند هنوز در انتخاب راه و طراحیِ برنامهای عملیاتی برای رسیدن به آن خواستهها به پراکندهگویی و پریشانی آراء دچار باشیم، ناشی از همین گفتگوهای نیمبند و درک کوچکی است که از خود به دست آوردهایم.
همهی ما به این تصویر واضح رسیدهایم که صنعت و تجارت دچار تزلزلی بزرگ و وضعیتی ناخوش است و همه ما در چنین روزگاری چارهای را برای رسیدن به ثبات جستجو میکنیم، و نمیدانم چرا باورمان نمیآید که براى توقف روند سقوط، تأسیس نهادهایی براى ادغامها و یا دستکم تجمیع توانائیها در سطوح عمودى و افقى و اداره شراکتهای متناسب باید در دستور كار قرار گیرد!
اگر «روند سقوط» را یک واقعیت کاملاً آشکار و پیشِ چشم فرض کنیم و بپذیریم که راهکار گریز از آن سقوط «همافزائیهای عمودی و افقی» است. پس چرا در قدم نخست درباره یك حركت فراگیر براى توسعه فرهنگ صنفى و هم سو كردن نیروها براى ایجاد یك آرمان مشترك با تشکیل یک صندوق مالی بزرگ با اساسنامه و آئیننامههای مبتنی بر واقعیت کاری نکنیم؟!
منطقاً و باایمان به «همراهی»، درست آن است که روسای برگزیده در اتاق ایران و اتاقهای شهرستانی، ضمن توجه تمام به سرمایه اجتماعی، اهل تجارت به معنای اعم آن را با ترغیب به همافزایی، برانگیختن همت و برآوردن عزمى جزم و اراده سترگ، آبادتر و مؤثرتر وارد عرصه کند. بدون تردید تحول در فرهنگِ همراهی و توسعه عمومی آن، در دایرهای اعم از انتشارات، ایجاد فضای گفتوگو، برپائی نمایشگاههای داخلی و حضورِ هماهنگ در نمایشگاههای خارجی، پرداختنِ درست به موضوعات آموزشی و درنهایت افزایش بهرهوری بهمثابه یک نهضت عملی با شمولی به وسعت ایران، برنامهای متمرکز با تکیه بر خرد جمعی، تجمیع توانائیها و حذف هزینههای موازی را میطلبد كه چنان برنامهای و چنین راهکاری از آسمان نازل نخواهد شد. تدوین آن برنامهها و تبیین این نهضت جز از همكارى خود ما به راهبرى كسانى از ما كه نشئگى عنوانهای پرطمطراق را به اهلش بخشیده دل به کاری كارستان بسته باشند، برنخواهد آمد.
دعوت اتاق کرمان از همهی تشکلها برای بازتعریفِ ساختارِ تشکلی خود، تقسیمکار و تعیین حدود مسئولیتها در هر تشکل یک حرکت شایسته است که باید به شایستگی از آن استقبال کرد. این جوشش مثل برآمدن چشمهای است در برهوتی خشک که طراوتِ آب، تنها اثر آن نیست، بدون تردید «اکوسیستم» آن واحه به وجودِ آن طراوت تغییر خواهد کرد.
برای ما، هیچچیز ضروریتر از گردآمدنی فعال و هوشیارانه گرد اتاق ایران و ایجاد سیستمهای برنامه پذیر در آن چارچوب نیست. عصر عشق به اقالیم و قبیلههای خودی و اسطورهسازیهای بیسبب از آدمهای اطراف خود گذشته است. دل بستن به چنین جغرافیایی و جنگِ بیسرانجام برای ایجاد تشکلهای موازی در رقابت با اتاق ایران، به تصویر کسلکننده همان پیرزالی میماند که نشسته بر خری لنگ در بیابانی خشک رو بهسوی سراب، در خوابی بیپایان میرفت…