عضو هیئتعلمی بخش جامعهشناسی و برنامهریزی اجتماعی دانشگاه شیراز
نوسازی و نوگرایی دو انگاشت (مفهوم) از یک رویکرد هستند. نوگرایی از نظر تاریخی، پیشینه بیشتری نسبت به نوسازی دارد. نوگرایی از پوستاندازی اندیشه در جامعه سنتی برخاسته است و در پی این دگردیسی اندیشه ها و پنداشت ها درباره انسان، جهان هستی، سرنوشت انسانی و بایسته ها و نابایسته های جامعه انسانی (نوگرایی)، دگرگونی هایی در ماهیت و چگونگی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی زندگی انسانی (نوسازی) نیز پدیدار شد.
اگر نوگرایی را گونه ای دگرگونی در هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی زندگی انسانها بدانیم، نوسازی گونه ای از دگرگونی در ابزارها و روشهای عینی و پدیداری زندگی آنها است. نوگرایی برخاسته از جامعه غرب بود و پس از انقلاب صنعتی که خاستگاه آن نیز غرب بود و همراستا با آن، شکل و محتوای زندگی فردی و اجتماعی مردم جوامع درگیر با این پدیده ها دگرگون شد. پس از جوامع غربی، سرزمین ها و جوامع دیگر، یکی پس از دیگری، در پیوند با این دو پدیده قرار گرفتند و دگردیسی هایی را پذیرا شدند. ناگفته پیداست که چگونگی پدیدارسازی و اثرگذاری فرایند نوگرایی و نوسازی در جوامع غربی با جوامع غیرغربی همچون جامعه ما، تفاوت های بنیادین دارد؛ دو تفاوت آشکار این است که نوگرایی و نوسازی در غرب درون زا بود ولی در جوامع غیرغربی همچون ایران، برون زا و اقتباسی از غرب بود. دوم این که همراستا با درون زا بودن، نوگرایی و نوسازی در غرب بهصورت آرام و با آهنگی کُند رخ دادند، بهگونهای که فراگیر شدن فرایند نوگرایی در غرب سده ها زمان برد، ولی در جوامع غیرغربی همچون ایران، نوگرایی و نوسازی، بهسان یک امر اقتباسی و وارداتی از غرب، اگرچه با تأخیر از زمان پدیدار شدن در غرب مورد توجه قرار گرفت، در مقایسه با خود غرب، گسترش آن سرعت بیشتری داشت.
درون زا و آرام بودن فرایند نوگرایی و نوسازی در غرب، گونه ای آرامش، تجانس و هماهنگی در گذار از سنت به نوگرایی را در پی داشت، اما در جوامع غیرغربی که این دو پدیده برون زا و اقتباسی با سرعت بالا بود، گونه ای از شوک و تکانه های فرهنگی و اجتماعی در پی ورود آنها شکل گرفت و همچنان این تکانه ها با ورود عناصر جدید نوسازی در این دسته از جوامع پدیدار می شود.
جوامعی می توانند از مزایای واقعی نوسازی و نوگرایی بهخوبی بهره بگیرند که گونه ای از همگامی و همراهی در این دو پدیده همخانواده را تجربه کنند. جوامع غربی به دلیل همان دو ویژگی درون ساز بودن و آرام بودن فرایند نوسازی و نوگرایی تجربه شده اشان، از چنین موهبتی بهره مند بوده و همچنان از این فرصت برای بهزیستی و شکوفایی شان بهره می گیرند. جوامعی که به سبک اقتباسی این دو پدیده را تجربه می کنند، افزون بر تجربه تکانه های گوناگون ناشی از سرعت واردات، گونه ای از ناهماهنگی و بی توازنی را در نوسازی و نوگرایی تجربه می کنند. این وضعیت، شرایطی را پدید می آورد که به تعبیر آگبرن و نیم کوف، دچار تأخر یا پس ماندگی فرهنگی می شوند؛ وضعیتی که در آن عناصر فرهنگ مادی و فرهنگ غیرمادی به یک اندازه و به گونه هماهنگ در جامعه جذب و نهادینه نمی شوند. بخش مادی فرهنگ را در این گزاره تحلیلی می توان به نوسازی و بخش غیرمادی آن که با پنداشت، ایستار، آگاهی و عقلانیت افراد پیوند دارد را می توان به نوگرایی نسبت داد.
در چنین شرایطی، عناصر فرهنگ مادی با سرعت زیاد و در دامنه گسترده ای اقتباس و به کار گرفته می شوند، اما بایسته های فرهنگ غیرمادی که برای بهکارگیری سازنده عناصر مادی ضرورت دارند، همراستا با بخش مادی فرهنگ در جامعه نهادینه نمی شوند. برای نمونه می توان به ورود خودرو و صنعت خودروسازی به کشور و استفاده از آن- بهسان یک عنصر مادی فرهنگ- بدون توجه به الزامات فرهنگ و قواعد راهنمایی و رانندگی – بهسان عنصر غیرمادی فرهنگ- اشاره نمود. تأسیس سازمانها و بنگاه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، بهعنوان نمودی از نوسازی، نیازمند ایستارها و باورهای عقلانی نهادینه شده هم راستا با فعالیت این سازمان ها و بنگاه ها، بهعنوان نمودی از نوگرایی است. ارزیابی شیوه عملکردی افراد، گروه ها و سازمان ها در جوامع جهانسومی همچون جامعه ایران، نشان می دهد که فاصله زیادی بین نوسازی سازمانی و سطح مورد انتظار از نوگرایی در اندیشه ها و باورهای کنشگران حقوقی و حقیقی آنها وجود دارد.
بنا به دلایل پیشگفته و همچنین عوامل دیگری که در پی می آید، توازن مورد انتظار بین نوسازی و نوگرایی در جامعه ایران شکل نگرفته است:
1- عناصر نوسازی و نوگرایی از آغاز به شکل نامتوازنی توسط جامعه ایرانی اقتباس می شد، زیرا عاملیت آغازین در اقتباس دانش و معرفت نوین، حکومت های مرکزی بودند که بنا به سطح آگاهی شان از نوگرایی و همچنین بنا به مصالحشان نسبت به اقتباس عناصر نو اقدام می کردند. به دلیل سطح سواد پایین و همچنین فقر عمومی، امکان ارتباط اشخاص حقیقی با بنگاه ها و جوامع توسعهیافتهتر وجود نداشت.
2- در پیوند با دلیل نخست، حاکمان مرکزی گونه ها و عناصر نوین نوسازی را جذب می کردند، درحالیکه اندیشه های نوگرایانه کمتر موردتوجه بود؛ برای نمونه در دوره قاجار، استفاده از ابزارها و فناوری ها با شوقوذوق ویژه ای انجام می شد، ولی مبانی اندیشه ای که اقتدار و جایگاه والای «قبلگان عالم» یا همان شاهان زمانه را زیر سؤال ببرد، مورد اقبال واقع نمی شد. به همین دلیل، بسیاری از اندیشه وران آن زمان، خلأ اصلی جامعه ایرانی در آن روزگار را نبود یک کلمه یعنی «قانون» می دانستند. قانون دستاورد اندیشه نوگرایانه برای ایجاد ترتیبات حکمیت بین حاکمان و مردم و همچنین بین مردم با یکدیگر بود. قانون آمده بود تا حاکمان بجای اینکه منبع مشروعیت خود را در عالم ناسوتی و آسمانها بیابند، از خواست و اندیشه مردم آن را پی جویی کنند.
3- ضعف آموزش برای ترویج نوگرایی و حتی نهادینه سازی شیوه بهره گیری از دستاوردهای جدید- نوسازی- یکی از موانع همراستایی و توازن بین نوگرایی و نوسازی بود. هنوز جامعه ایرانی از این کاستی و ضعف در رنج است و آسیب می بیند.
4- وجود معارض هایی برای نوگرایی و حتی در برهه هایی برای سازمانها و نهادهایی همچون آموزش نوین بهسان بخشی از نوسازی از دلایل ضعف نوسازی و نوگرایی و همچنین ناهم راستایی این دو با یکدیگر در جامعه ایرانی است. ربط دادن هر اندیشه نوگرایانه ای به بیگانگان و اجنبی و یا نوکر و جیره خوار دانستن نوگرایان از جمله واکنش ها و انگ هایی است که مخالفان نوگرایی برای رویارویی با آن به کار می بستند و تا روزگار کنونی نیز همچنان چنین واکنش ها و انگ هایی به کار بسته می شود. چنین رویه ای در دوره پس از انقلاب، بهشدت رایج بود و همچنان نیز باورمندان چنین برداشتی به نوگرایی و نوگرایان در جامعه وجود دارند.
5- کسانی که اندیشه های نو و آگاهی های برآمده از جریان نواندیشی را در رویارویی با منافع خود می دانند از مهمترین موانع نوگراییند. با این موانع، چهره دوگانه ای از نوسازی و نوگرایی در جامعه شکل میگیرد. استفاده از فناوری های نوین گسترش می یابد، اما اندیشه های نوگرایانه جایگاهی نمی یابند. این ناتوازنی تا جایی گسترش می یابد که از دستاوردهای نوسازی- همچون تجهیزات فنی، جنگی، فعالیتها و دستاوردهای اقتصادی و تولیدات فرهنگی همچون نشریات، کتاب، رسانه های جمعی و ارتباطی کلاسیک و نوین- برای رویارویی با نوگرایی بهره گرفته می شود.
چنین وضعیت نامتوازنی فرایند توسعه بویژه توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه ایرانی را مختل ساخته و جامعه را از دستیابی به توسعه جامع و پایدار بازمیدارد. با توجه به این که در کشورهای جهان سوم چون ایران، تمرکزگرایی و مدیریت از بالا، ویژگی غالب مدیریتی و سیاستگذاری است، ضرورت دارد دیدگاه ها و اولویتهای سیاستگذاری برای هم نواسازی برنامه ها و فرایندهای نوسازی و نوگرایی به شیوه علمی و کارشناسانه بازاندیشی شود. در آن صورت با برنامه ریزی نهادین می توان انتظار داشت چنین ناهم راستایی بین نوسازی و نوگرایی در جامعه ایرانی کاهش یابد.