کارشناس مرکز مطالعات و پژوهشهای اقتصادی اتاق کرمان
توسعه اقتصادی و سیاسی منجر به دموکراتیک شدن واقعی و مؤثر، بهشدت پیچیده است و اندیشههای ساده و تقلیدگرایانه که به دنبال کپی کردن ایدهها، نادیده گرفتن اثرات تاریخ، صرفنظر کردن از اثرات نهادها و فرمولهای یکخطی است تنها توسعهنیافتگی بیشتر به بار میآورد. توانمندسازی حکومت و جامعه برای توسعه ضروری است. توسعه و دموکراتیک بودن وقتی محقق میشود که جامعه قدرتمند و حکومت با ظرفیت باهم وجود داشته باشند. توسعه به داشتن نقش مناسب در جهان هم احتیاج دارد. بدون ایجاد نقش مناسبی برای ایران در بازی جهانی و دسترسی به منابع مالی، فناوری و بازارها توسعه صرفاً با اتکای به داخل کشور ناممکن است. همچنین بدون برخورداری از جامعه قدرتمند، حکومت با ظرفیت و جایگاه و نقشی مناسب در جهان، توسعهیافتگی رویای ممکن نخواهد بود. توسعهنیافتگی اقتصادی و سیاسی هم درنهایت باعث فقر، فساد، تبعیض و جامعه ناراضی میشود.
مطلب پیش رو چکیدهای از ایدههای مطرحشده در کتاب های «توسعه یا چپاول: نقش دولت در تحول صنعتی» نوشته پیتر اونز، کتاب «توسعه بهمثابه توانمندسازی حکومت» اثر لنت پریچت و مایکل وولکاک و همچنین کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» اثر دارون عجم اوغلو، بهصورت جمع بندی شده در قالب بیست درس با نگاه ویژه به نقش ازدسترفته ایران در توسعه صنعتی جهانی میباشد.
درس اول:
نقشآفرینی دولت در توسعه صنعتی ناگزیر است، ولی این نقشآفرینی وقتی نتیجه خوبی به بار میآورد که حکومت انسجام درونی داشته و همچنین دولت روابط خوبی با بخش خصوصی برقرار کرده باشد. روابط تنش آمیز بین دولت و بخش خصوصی و یا روابط پرتنش بین بخشهای مختلف حکومت مثل تنش بین بروکرات ها و نظامیها در برزیل و یا نامنسجم بودن بروکراسی در هند، ضد تحول صنعتی و نقشآفرینی دولتی در تحول صنعتی شدن میباشد. مسنجم بودن هم به معنای یکدست بودن یا یک کاسه کردن قدرت در دست یک گروه خاص نیست. منسجم بودن بروکراسی از تخصصی بودن، از هدف مشخص داشتن، از گزینشهای سختگیرانه و شایسته گزینی بروکرات ها و تعهد بروکراسی به توسعه اقتصادی و از مصون بودن نسبی بروکراسی در مقابل مداخله سیاسی به دست میآید. رفتار غارت گرایانه دولت و بروکرات ها هم در غیاب انسجام دولت شکل می گیرد و دائم تشدید میشود. بروکراسی هر مقدار نامنسجمتر شود، غارتگری آن نیز بیشتر میشود.
درس دوم:
دولتها با اتکا به متولی گری؛ یعنی دائم قانون و قاعده گذاشتن و یا از آن بدتر با اتکا به تصدیگری که به معنای ورود به فرایند تولید محصول میباشد، نمیتوانند نقش خوبی در توسعه صنعتی ایفا نمایند. بهترین حالت وقتی به دست خواهد آمد که دولت نقش پرورش گری داشته باشد؛ مثل کره جنوبی. دولتها ظرفیت کافی برای این که متولی یا متصدی خوبی در توسعه صنعتی باشند را ندارند و بهتر است منابع کمیابی را که در اختیار دارند صرف پرورش گری کنند. منابع دولت کمتر از توسعه فناوری داخلی در کنار تولید است. پس در نتیجه بهتر است دولتها مکمل شرکتهای داخلی باشند نه این که جایگزین آنها شوند و یا با آن ها رقابت کنند.
درس سوم:
دولتها میتوانند از طریق تحقیق و توسعه، سرمایهگذاری مناسب در توسعه مهارتهای نیروی انسانی و ترغیب شرکتها به تولید کالاهای پیچیده و پیشرفتهتر مثل کاری که کره جنوبی با تراشه چهار مگابیتی کرد، پرورش گری و زمینه را برای تحول صنعتی فراهم سازند. دولتها با این اقدامات باید حس اطمینان از سرمایه گذاری در صنایع پیشرفته را به سرمایهگذاران بخش خصوصی انتقال دهند.
درس چهارم:
جدی در صنعت فناوری اطلاعات توانستهاند دستاوردهای قابلتوجهی در این صنعت به دست آورند و بین آنها کره جنوبی از سرآمدان جهان در این صنعت شود. از نظر اقتصاددان مشهور پیتر اونز نشاندهنده این است که نگرشهای سنتی به مزیت نسبی اعتبار چندانی ندارد. این کشورها حتی در این عرصه هم سراغ مزیت نسبی خود نرفتهاند. کره جنوبی در تولید کامپیوترهای کوچک مزیت داشت، اما سراغ نیمه رسانهها که مزیتی در آن وجود نداشت رفته و سرمایهگذاری انجام داده است که اتفاقاً در این عرصه بسیار پیشرفت کرد. هندوستان هم دارای مزیت نسبی در کارگر و نیروی انسانی زیاد و غیرمتخصص بوده است، اما توسعه فناوری اطلاعات بویژه در زمینه توسعه نرمافزار را پیش برد که اتفاقاً این حوزه به نیروی متخصص احتیاج دارد نه کارگر ساده. در نتیجه هندوستان هم در این عرصه به موفقیتهای زیادی رسید. نقشآفرینی دولتها باعث شد تا مزیتها را خلق بکنند نه اینکه دنبال همان مزیتهای کم سود و غیرپیشرفته گذشته بروند. کشور سوم، کشور سنگاپور می باشد. سنگاپور الگوی مناسبی برای کشورهایی است که به دنبال گسست از کمتر توسعهیافتگی و ورود به ساحت مدرنیزاسیون میباشند. این کشور با وجود محدودیتهای زیاد اعم از کمبود منابع معدنی قابلاستخراج، کمبود آب آشامیدنی و فقر زیرساختی، توانست در طول چهار دهه خود را بهعنوان یک کشور کاملاً توسعهیافته مطرح نماید و الهامبخش توسعهگراهایی چون «دنگشیائوپنگ در چین» و «نارسیمها رائو» از هندوستان باشد. نگاهی به سیاستهای اجرایی این کشور نشان میدهد، سنگاپور برخلاف سایر کشورهای جهان سوم، گام در مسیری متفاوت گذاشته است. راز موفقیت سنگاپور را میتوان در استفاده مناسب این کشور از مزیتهای عقبماندگی و توسعه دیرآیند، منابع انسانی فراوان اما فاقد تواناییهای لازم فنی، در روند توسعه سنگاپور بسیار مؤثر بوده است.
درس پنجم:
سرمایه انسانی برای توسعه ضروری است، اما توسعه انسانی بدون ایجاد ظرفیت صنعتی فقط باعث افزایش مهاجرت نخبگان و سرمایه انسانی میشود و در اصل نوعی یارانه دادن اقتصادهای ضعیف به کشورهای صنعتی است. سرمایه انسانی بالاخره باید جایی مشغول به کار شود و ظرفیت نوآوری و خلاقیت را به ظهور برساند. سرمایه انسانی بدون سیاستی برای صنعتی شدن نمیتواند این قابلیت را نشان دهد و تنها در جامعه سرخورده و در نهایت مهاجرت خواهد کرد.
درس ششم:
بینالمللی شدن و سیاست ملیگرایی الزاماً در تعارض با یکدیگر نمیباشد. کشوری مثل کره جنوبی در عین ملیگرایی و تلاش برای افزایش قدرت ملی، سیاست سطح بینالمللی را دنبال کرده و به موفقیت نیز رسیده است. مهم این نکته است که دولت چه نقشی در تلفیق ملیگرایی و بینالمللی شدن ایفا مینماید. در ضمن باید همیشه به یادداشت که بدون ارتباطات بینالمللی دست یافتن به قدرت ملی و ملیگرایی اقتصادی هم تقریباً ناممکن است.
درس هفتم:
بروکرات کارآفرین الزاماً مفهوم متناقضی نیست. دولت در کره جنوبی بویژه در پروژههایی مثل ساخت تراشه ۴ مگابیتی و یا سیستمهای سوییچینگ مخابرات نشان داده است که میشود بروکرات کارآفرین هم داشت. بروکرات هایی که دستور کارهایی برای همکاری بروکراسی و بخش خصوصی تعریف و اجرا میکنند و سبب میشوند که کارآفرینی مؤثر در بخش خصوصی پدیدار شود و پیشرفت کند، بروکرات هایی کارآفرین نامیده میشوند که برخلاف تصورات پیشین الزاماً فاسد نیستند، بلکه بعضی از آنها ملی گراهایی هستند که بدون آنکه دولتها متصدی و یا نقش متولی گری پررنگی داشته باشند، برنامههای صنعتی شدن را در کشورها پیش میبرند.
درس هشتم:
هر رانتی مخرب و زیانبار نیست. دولتها رانتهای مولد هم در اقتصاد توزیع میکنند که در توسعه اقتصادی و صنعتی شدن تأثیر مثبت دارد. رانتی که دولت کره جنوبی در حوزه نیمه رسانهها از طریق محدود کردن واردات، دادن وام به شرکتهای خصوصی و فراهم کردن بازار برای این شرکتها اعمال کرد، رانتی مولد بود. رانتی که تایوان برای توسعه صنایع نساجی ارائه کرد، رانت مولدی بود. مهم این است که رانت در مقابل چه چیزی داده میشود و به چه شکلی ارائه میشود. آیا رانت ناشی از رابطه خویشاوندی، سیاسی یا ایدئولوژیک توزیع میشود و یا بر اساس کارآمدی و نقش در اقتصاد ملی و قدرت فناورانه که شرکتها ایجاد میکنند، میباشد. اینجا هم ظرفیت دولت تعیینکننده است.
درس نهم:
دولتها تا زمانی مشروعیت دارند که بتوانند در راستای تحقق اهداف ملی حرکت کنند و مردم آنها را حرکتکننده در مسیر تحقق اهداف ملی بدانند. دولت ها در برزیل و هند تا اندازهای موفق شدند در این مسیر قدم بردارند، ولی کره جنوبی آن را به نحو عالی انجام داد. اگر دولتها نتوانند این امر را انجام دهند بهتدریج نمیتوانند برای آدمهای نخبه و متخصص انگیزه ایجاد کنند که نتیجه آن خالی شدن دولت از آدمهای توانمند میباشد.
درس دهم:
برای آدم هایی که قادرند پروژههای مهم و تحولآفرین اجرا کنند، کسانی که جزء بهترینها و بااستعدادترینها هستند و به دلیل روحیه آنها برای تحولآفرینی، خطرپذیر هم هستند، بهترین انگیزه کار، امنیت شغلی نیست. این افراد دنبال جایگاه دولتی با امنیت شغلی نمیگردند. این گونه آدمها میدانند بیرون از دولت بیشتر میتوانند درآمد داشته باشند و حتی بهواسطه درامد بیشتر، منزلت اجتماعی بیشتری نیز خواهند داشت. این گونه آدمها با رسیدن به آرزوهایشان برای ایجاد تحول، رضایت کسب میکنند. اگر دولت محلی برای ایجاد تحول، نوآوری سیاستی و تلاش کردن و رسیدن به اهداف ملی این آدمها نباشد، طبیعی است که ترجیح میدهند، بیرون دولت فعالیت داشته باشند؛ در این صورت دولت از نیروی انسانی کارآمد تخلیه شده و دست آخر همان دولت ناکارآمدی باقی میماند که جامعه از خودش میپرسد پس دولت به چه درد می خورد؟!
درس یازدهم:
شرکتهای خصوصی بعد از اینکه تحت سیاستهای دولت، بزرگ و قوی شدند دیگر الزاماً از دولت و سیاستهای آن پیروی نمیکنند. اصولاً شرکتهای بخش خصوصی بعد از بینالمللی شدن قدرت بیشتری برای بازیگری در مقابل دولت پیدا میکنند؛ بنابراین همواره لازم است که دولتها ظرفیت خودشان را برای مواجه شدن با این چالشهای جدید تقویت کنند. آنها باید تفاوتهای ایجاد شده را درک کنند و کماکان بتوانند از طریق تعامل با بخش خصوصی در خدمت توسعه ملی باشند. زمانی که بخش خصوصی قدرتمند شود مسلماً به دنبال منافع خودش میرود که ممکن است باعث تغییر در روابط بین دولت و بخش خصوصی و صنعت شود و حتی شاید دولت مقهور بخش خصوصی شود.
درس دوازدهم:
دولتها برای این که بتوانند کماکان نقشی در تحول صنعتی ایفا کنند و مقهور بخش خصوصی قوی شده نباشند، باید روابط قویتری با گروهها و طبقات اجتماعی ایجاد کنند و در اصل مفهوم جامعه باید گسترش پیدا کند و از تنها بخش خصوصی فراتر رود. اینجاست که از نظر اونز جامعه صرفاً بخش خصوصی نمیباشد، بلکه دولت باید با کارگران و طبقه متوسط جامعه و سایر گروههای اجتماعی رابطه برقرار کند که بر اساس آن بتواند کماکان شریک توانمندی برای بخش خصوصی باشد و الا یک بخش خصوصی قدرتمند می تواند گورکن دولت هم باشد. راهحل این موضوع این است که دولت از طریق تقویت پیوندها با سایر گروههای اجتماعی نیز جایگاه خودش را مستحکم کند. این امر نیازمند دموکراتیک شدن است تا پیوند حکومت و جامعه ممکن شود وگرنه شرکتها و منافع صنعتی آنقدر قدرت میگیرند که دولت را تسخیر میکنند و از این لحظه به بعد همه سیاستهای عمومی در راستای منافع شرکتها شکل میگیرد و نه الزاماً منافع ملی و همه شهروندان.
درس سیزدهم:
دولت لازم نیست از بخش خصوصی بترسد و فکر کند شرکتهای بزرگ و قوی گورکن دولت خواهند شد. دولتها بهجای این که از شرکتهای بخش خصوصی واهمه داشته باشند و آنها را سرکوب کنند و یا تلاش کنند که بخش خصوصی را ضعیف نگه دارند و یا بهاصطلاح یک جامعه شمشادی بسازند و یا یک توسعه مسقف را برای بخش خصوصی تعریف کنند که برای هر شرکت و هر آدمی سقف معینی تعیین کند، باید خودشان را از طریق پیوند با جامعه قوی کنند. بعضاً دولتها در کشورهای توسعهنیافته و یا درحالتوسعه از صنعتی شدن میترسند و بر این باورند که زمانی تعداد کارگران زیاد میشود و یا یک طبقه کارگر انبوه در کشور به وجود میآید، این موضوع خطری برای قدرت دولت محسوب میشود. این گونه دولتها باید از طریق فرایندهای دموکراتیک، مشروعیت خود را نزد طبقه کارگران و جامعه بالا برده و بهجای ایجاد محدودیت در بخش خصوصی، زمینه مناسب برای رشد بخش خصوصی که خود نیز همراه آن هستند، فراهم آورند.
درس چهاردهم:
این درس را میتوانیم بر اساس تجربه ایالت کرالا در هند صورتبندی کنیم. در میانه دهه، ۱۹۹۰ وقتیکه کتاب اونز منتشر شد، ایالت کرالا بر اساس شاخص رشد اقتصادی قطعاً صاحب یک دولت توسعهگرا نبود حتی آن زمان درآمد سرانه در این ایالت، یکسوم کمتر از میانگین درآمد سرانه هندوستان بود، اما شاخصهایی مثل باسوادی بویژه باسوادی زنان، نرخ زادوولد پایین، امید به زندگی و نرخ مرگومیر کودکان، همگی به اندازه استانداردهای کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا خوب بودند. چگونه یک ایالت نسبتاً فقیر در هند به چنین دستاوردهایی رسیده بود؟ محققان بر این باورند که موفقیت کرالا ناشی از بسیج اجتماعی قوی جامعه آن ایالت بوده است. اونز از قول دو محقق دیگر نقل می کند که مردمان سازمانیافته و فعال کرالا که رهبرانی معنوی هم داشتهاند از مبارزه ابایی نداشته و برای پیشرفت اجتماعی در کرالا بهصورت مستمر مطالبه گر بودهاند. مردم کرالا به کمک سازماندهی بینظیر خود توانستهاند دولت را برای بالا بردن سطح استانداردهای خدمات تحتفشار قرار دهند، اما این درس بدون توجه به درس پانزدهم کارایی لازم را ندارد.
درس پانزدهم:
به عقیده اونز، دستاوردهای کرالا فقط به پشتوانه بسیج اجتماعی و سازماندهی به دست نمیآمد. اونز میگوید که بسیج مردمی بهخودیخود نمیتواند اصلاحات و خدماتی را که برایش مبارزه میکنند فراهم آورد و مردم هر قدر هم که مبارز باشند، اثری ندارد که وجود دستگاه اداری کارآمد ضروری است. اگر دستگاه دولتی کارآمد وجود نداشته باشد، هرقدر هم مردم بسیج شوند و مبارزه کنند، نتیجه دلخواه حاصل نمیشود. اگر بسیج اجتماعی در کرالا باعث پیشرفت شده، دلیل آن وجود شبکه فروشگاههای دولتی توانمند تأمینکننده تغذیه مادران و کودکان بوده است. از دیگر دلایل این موفقیت میتوان به تأمین ناهار دانش آموزان توسط دولت در جهت ارتقا سطح سلامت، مدیریت موفق شیرخوارگاهها با هدف حفظ سلامت کودکان و همچنین مدیریت کارآمد در لجستیک منطقه کرالا در مقایسه با دیگر نقاط هندوستان اشاره کرد. پس نکته مهم این است که در کنار بسیج مردمی قوی، دولت محلی قوی نیز در کرالا وجود داشته که تلاش کرده است تا در راستای مطالبه گری جامعه، خدمات به بهترین نحو ممکن به جامعه ارائه گردد؛ بهعنوانمثال اگر یک مرکز بهداشت چند روز بدون کارکنان میبود، فوراً تظاهرات مردمی با شهروندانی که از حقوق خودشان اطلاع داشتند، دولت را وادار میکرد که کار درست را انجام دهد.
درس شانزدهم:
درست است که دولت نسبتاً با ظرفیت و با بسیج اجتماعی قوی پیشرفت در کرالا را ممکن کرده است، اما نباید از نقش رقابت سیاسی صرفنظر کرد. رقبای سیاسی در کرالا میدانستند که اگر قصد دارند در قدرت باقی بمانند، نباید از مخالفان سیاسی خودشان غافل شوند. میدانستند که مخالفان سیاسی میتوانند مردم را بسیج کرده و کار را به سطح ملی گسترش دهند و اگر فسادی هم رخ دهد، دولت مرکزی را وادار به مداخله کند. پس ترکیبی از دولتی نسبتاً باکفایت، بسیج اجتماعی مردمی نسبتاً آگاه و رقابت سیاسی باعث پیشرفت در کرالا شده است. جامعه قوی، حکومت قوی و رقابت سیاسی فرمول سادهای است اما اجرای آن بسیار پیچیده است.
درس هفدهم:
به این درس بر اساس مفهوم گستردهتر جامعه و تجربه کرالا دست پیدا کردهایم. دولت باید بروکراسی مستقل و خودگردان داشته باشد، اما نباید تنها متکی به بخش خصوصی اقتصاد باشد. جامعه فراتر از بخش خصوصی است و در هر تحلیلی درزمینه توسعه باید ظرفیت جامعه برای بسیج اجتماعی و متوازن کردن قدرت دولت و بخش خصوصی را به حساب آورد. اگر گروههای خاصی در جامعه قدرتمند شوند که بر نظام تقسیم منافع و نظام سیاستگذاری تسلط پیدا کنند و آن را تسخیر کنند، این گروه با مرور زمان، نظام برنامهریزی و تصمیم سازی را به سمتی پیش میبرد که جز منافع خودشان تأمین نشود که نتیجه آن قربانی شدن منافع جامعه میباشد. فقط یک جامعه سازمانیافته که بتواند قدرت این گروهها با این اهداف خاص را به چالش بکشد، قادر است توازنی ایجاد کند که نتیجه آن توسعه باشد.
درس هجدهم:
این درس براساس تجربه اتریش است. زمانی که جنگ جهانی دوم پایان یافت، اتریش اشغال شده توسط ارتش نازیها، صاحب کارخانجاتی شد که متعلق به اشغال گران یعنی آلمان نازی و اتحادیه شوروی بودند. درست مثل کرهایها که صاحب کارخانجات باقی مانده از دوره استعمار توسط ژاپن شده بودند. جالب است در آن زمان در اتریش، بانکهای دولتی و سازمان های فدرال منطقهای روی هم دوسوم کل شرکتهای سهامی مشترک را تشکیل داده بودند که فقط ۱۳ درصد در اختیار سرمایهگذاران خصوصی داخلی بود، اما در طرف مقابل، جامعه هم قوی بود و کارگرهای صنایع دارای تشکل بوده و فدراسیون صنعتگران 60 درصد نیروی کار اتریش را نمایندگی میکرد. دستگاه دولتی اتریش نیز منسجم و کارآمد بود و یک مالکیت دولتی عظیم از صنعت کشور هم در اختیار داشت، اما جامعه هم قدرت مطالبه گری قوی داشت. دولت اتریش آن زمان با تمام نقشآفرینان عمده جامعه ارتباط برقرار کرده که این موضوع باعث جلوگیری از دخالت دیوانسالاران و تعریف پروژههایی برای خودشان و تحمیل آنها به جامعه شد. به همین ترتیب تصور آنکه پروژه تحول مستقل از دستگاه دولت شکل بگیرد نیز غیرقابلقبول خواهد شد. از آنجا که تدوین هرگونه استراتژی باید بر اساس مصالحه منافع متعارض انجام گیرد، ضرورت یک نهاد میانجی قوی باهدف تأثیرگذاری در توازن قدرت در جامعه مدنی آشکار است. بهطور دقیقتر این موضوع به این معناست که جامعه قوی حتی به دولت مالک و منسجمی مثل اتریش هم اجازه نمی دهد خودسرانه هر پروژه را تعریف کند و آن را پیش ببرد و به منافع جامعه بیتوجه باشد. از طرف دیگر هم جامعه قوی نمیتواند بدون دولت، پروژه تحول تعریف کند. منافع جامعه و دولت باید باهم مصالحه کند و منافع متعارض درون جامعه هم باید باهم کنار بیایند تا امکان ایجاد تحول فراهم آید. اینجاست که یکنهاد واسط لازم است که زمینهساز این مصالحهها باشد. این نهاد جامعه مدنی نام دارد، جایی که توازن قوا در آن، نوع تأثیرگذاری دولت را تعیین میکند. به همین دلیل است که دولتهای یغماگر دائم به دنبال سرکوب جامعه مدنی و هرگونه قدرت سازماندهی شده در جامعه هستند. این گونه دولتها حتی ظهور کارآفرینان علاقهمند به تحول صنعتی هم تهدید تلقی میکنند، چون تشکلهای صنعتی هم میتواند به یک قدرت در برابر قدرت خودسر و یغماگر دولت تبدیل شود. دولت توسعهگرا برخلاف دولتی یغماگر نه فقط جامعه مدنی را سرکوب نمیکند، بلکه به سازمانیافتگی جامعه هم کمک میکند.
درس نوزدهم:
دولتها باید با استخدام مبتنی بر شایسته گزینی، نظاممند کردن رویههای اداری را دنبال کنند. کارکنان دولت باید بدانند فقط با نشان دادن شایستگیها میتوانند ارتقا بگیرند و در درازمدت دنبال منافع خودشان باشند و باید ظرفیتسازی در دولت را دنبال کنند. حتی با استخدام بهترین استعدادها در نظام اداری که رویههای ارتقا و شایستهسالاری بهدرستی اجرا نشود، این نظام اداری به جایگاهی دست پیدا نمیکند. به عقیده اونز حتی وقتی پرسنل از میان بهترینها و بااستعدادترینها انتخاب شوند، کارآمدسازی دستگاه دیوانسالاری کار دشواری است. بنابراین اگر پرسنل از میان عمه زادهها و برادرزادهها انتخاب شوند که لیاقت لازم را ندارند، چنین کاری ناممکن است. بدون دولت با ظرفیت و منسجم، تصمیمات و مقررات سیاسی و اقتصادی چنان غیرقابلپیشبینی و غیرمترقبه میشوند که هر فردی در درازمدت به این نتیجه میرسد که سرمایهگذاری و کار مولد کار احمقانهای است. در دولت بیظرفیت، قدرت دولت صرف ولخرجیهای هوس بازانه میشود که در نهایت ظرفیت تولید بخش خصوصی هم کاهش مییابد و بدبختی برای جامعه به بار میآورد.
و در نهایت درس بیستم:
همه دولتها آنقدر بیخاصیت نیستند که اگر یک شیر از باغوحش فرار کند و در ادارهای مخفی شود و هر روز یکی از بروکرات ها را بخورد آب از آب تکان نخورد. از دیدگاه پیتر اونز بعضی دولتها میتوانند در توسعه نقشآفرینی کنند؛ بنابراین دولت ستیزی و ترس از دولت، راهکار توسعه نیست. مسئله، بودن یا نبودن دولت یا میزان مداخله آن نیست. مسئله، کیفیت دولت و کیفیت نقشآفرینی و ارتباطی است که با جامعه برقرار میکند.