فعال بخش خصوصی و تحلیلگر اقتصادی
«محسن جلالپور» میگوید: «کنکاش در حوزه «مدیریت و اداره امور بنگاههای اقتصادی»، میتواند به رفع ابهامها کمک کند و کمبودهای مورد نیاز مجموعۀ اقتصاد کشور، خود را نشان دهد.» او در پاسخ به این پرسش که در شرایط کنونی چه باید کرد، معتقد است: «مسیر درست این است که با مردم شفاف، صریح و صادقانه، واقعیتها را مطرح کنیم و به مردم بگوییم شرایط خوبی نداریم، مردم را با نظام و کشور همراه کنیم و با کمک مردم و با همراهی مردم، تغییر ریل جدی در اقتصاد بدهیم و از اقتصاد کوپنی، سهمیهبندی و سوسیالیستی، به سمت یک اقتصاد سالم رقابتیِ شفاف برویم، فساد را به کمک مردم ریشهکن کنیم، نظام را واکسینه کنیم و با کمک مردم این دوره را با سربلندی بگذرانیم.»
در همین زمینهها، با این فعال بخش خصوصی و تحلیلگر اقتصادی گفتوگو کردهایم.
آقای جلالپور! در ابتدا بفرمایید چرا در کشور نتوانستهایم از اینهمه مزیت، ظرفیت و توانایی بهرهبرداری کنیم و جزء کشورهای توسعهیافته و پیشرفته، با زندگی و امکانات بهتر برای مردم و در عین حال آیندهای مطمئنتر باشیم؟ ضمناً نقش بخش خصوصی در این میان چگونه است و چه موانعی پیش رو داشته است؟
کنکاش در حوزه «مدیریت و اداره امور بنگاههای اقتصادی»، میتواند به رفع ابهامها کمک کند و کمبودهای موردنیاز مجموعۀ اقتصاد کشور، خود را نشان دهد.
اینکه میگوییم بخش خصوصی چه موانعی دارد و هدف از حضور بخش خصوصی چیست؟ هدف این است کشور را به سمتوسوی تولید و اشتغال پیش ببرد و درنهایت یک رفاه و توسعۀ بیشتر بهوجود بیاید.
با توجه به اینکه به چهلمین سال پیروزی انقلاب رسیدهایم، چهل سال دورۀ خوبی است که به برخی مسائل در طول این مدت پرداخته شود که آیا در طول چهار دهۀ گذشته، یک راهبرد و سیاست درست، متحد و منسجم برای اقتصاد کشور داشتهایم، اگر داشتهایم، چه بوده و اگر نداشتیم، چرا؟
آیا هرکدام از ارکانی که باید کار خود را انجام میدادند، ازجمله حاکمیت شامل؛ دولت، مجلس شورای اسلامی و نهادهای مختلف و مردم شامل؛ بخش خصوصی و بخش غیردولتیِ اقتصاد مثل تعاونیها و بازار، کار خود را بهدرستی انجام دادهاند؟
و پرسش سوم اینکه وضع امروز ما چیست، چرا در این شرایط هستیم و راه برونرفت از این وضعیت چیست؟
امروز در آستانۀ چهلمین سال انقلاب هستیم و میدانیم چهار دهه برای یک نظام و حاکمیت، فرصت مناسبی است؛ چراکه میگوییم افراد در چهلسالگی به پختگی لازم میرسند و هر آنچه که باید را، تجربه کرده و اندوختهاند و اکنون، باید از آن استفاده کنند؛ بنابراین، نه زمان کوتاه بوده و نه خیلی میتوانیم به کمتجربگی و ناپختگی خودمان در مقابل مشکلات امروز اتکا کنیم؛ بلکه آنچه مهم است، این است که نظام جمهوری اسلامی در دنیا، یک نظام بیبدیل و بی مشابهی بود که برای نخستین بار شکل گرفت و اولین بار یک نظامی که مبتنی بر دو رکن جمهوریت و اسلامیت و اعتقادات مذهبی و دینی است، پایهگذاری کردیم.
اینکه انقلاب اسلامی در فرصت کوتاهی به پیروزی رسید و همۀ زمانی که انقلاب بین مردم شدت و شکل گرفت تا به پیروزی رسید، دوسه سال بیشتر طول نکشید و در این مدت همه بهدنبال شکلگیری انقلاب بودند و عملاً وقت و فرصت مناسبی برای تدوین یک برنامه و راهبرد نبود، شاید اولین نقطهضعفی است که میتوانیم بعد از پیروزی انقلاب، در جمهوری اسلامی به آن اشاره کنیم.
بهگونهای پا به جمهوری اسلامی گذاشتیم که مقدمات، ملزومات و نیازهای آن را ندیده بودیم؛ بهطور مثال یک بچهای را در راه داشته باشید و قرار باشد پدر یا مادر یک بچه شوید و از قبل اقدامات و آنچه که از نظر خوراکی، پوششی، تربیتی و تمام نیازهای لازم را ندیده باشید و از اقتصادی خود را آماده هزینهکرد برای این بچه نکرده باشید؛ بنابراین، بچه که بهدنیا بیاید، چون خوراک، پوشاک و سایر ملزومات مناسب را ندارید، گرفتار میشوید و مجبورید همینطور مقطعی از دوست و آشنا کمک بگیرید و زندگی را بگذرانید. در واقع وقتی انقلاب پیروز شد، مهیای یک نظام با تمام و کمال اسلامی نبودیم؛ انقلابی را داشتیم پیش میبردیم که به گمان خودمان قرار بود پیروزی آن چندینسال طول بکشد، اما در یک مقطعی با رهبری و هدایت امام رحمتاللهعلیه و حضور مردم، انقلاب به پیروزی رسید و آمادگی لازم را نداشتیم و بستری که جمهوری اسلامی در آن شکل گرفت، آماده نبود.
بعد از پیروزی انقلاب هم گرفتار جنگهای داخلی و درگیریهای مختلف شرق و غربِ کشور شدیم و تا آمدیم این مشکلات را حل کنیم، عدهای در کردستان، عدهای در بلوچستان و عدهای در خوزستان بهدنبال تجزیۀ کشور بودند و عدهای در داخل کشور شروع به ترور افراد کردند و تا آمدیم از این مشکلات عبور کنیم، وارد جنگ هشتساله شدیم. در طول جنگ نیز، فقط ما بودیم و جنگ و تمام توان کشور را بر دفاع هشتساله گذاشتیم؛ بنابراین، اصلاً فرصت و فکر و ذهن اینکه برای جمهوری اسلامیِ نوپایی که مشابه هم ندارد، استراتژی و راهبردی بنویسیم، وجود نداشت و بعد از جنگ هم، چون 10 سال از انقلاب گذشته بود و فکر کردیم که کشور محکم و مستحکمی داریم، بهدنبال استراتژی نبودیم؛ بنابراین، امروز پس از چهلسال، چوب آن زمان را میخوریم که یک راهبرد و الگویی که کشور را بر مبنای آن جلو ببریم، نداشتیم.
چرا پس از چهلسال، هنوز به یک راهبرد و الگوی مناسب نرسیدهایم؟
در چهلسال گذشته، سوار بر سعی و خطا، سوار بر خلایق و سلیقهها و عقاید و نگاههای مختلف، سوار بر جنگ جناحها و جبهههای مختلف داخل کشور و سوار بر یک فضای غیرواقعی شدیم و در سالهای اخیر نیز، پوپولیستی شدیم که عملاً هیچ دیدگاه و راهبرد مدون، مکتوب و مشخصی نداریم و امروز اگر بخواهیم مقایسه کنیم، میبینیم هیچچیزی را نمیتوانیم با هیچ جایی بسنجیم؛ یعنی معیار سنجش نداریم و اگر امروز کسی سؤال کند در جمهوری اسلامی در کجای کار هستید، باید سؤال کنیم نسبت به چه چیزی میپرسید؟
در طول این چهلسال، در فضای اقتصادی، بیش از تمام بخشهای دیگر دچار سعی و خطا، دچار تصمیمهای سلیقهای، دچار بیبرنامگی و عدم اتکای به کار درازمدت بودیم و حتی از وقتیکه برنامهنویسی کردیم و برنامههای پنجساله نوشتیم، در طول پنج برنامۀ پنجساله که شامل 25 سال میشود و از دهۀ دوم انقلاب شروع شد، بازهم هیچکدام از برنامهها نتوانسته به ظرفیت 50 درصدی برسد، بهترین برنامه ازلحاظ تحقق، برنامۀ سوم با 30 درصد بود و بدترین برنامه هم، برنامۀ پنجم با کمتر از 10 درصد بود و متوسط تحقق برنامههای پنجساله، کمتر از 15 درصد است؛ یعنی نگاه برنامهای و الگوگرایانه و مدون به کار نداشتیم و اصولاً با یک سیاست سلیقهای و سعی و خطا جلو رفتیم.
از نظر شما کشور در این سالها بر چه پایۀ اقتصادی پیش رفته است؟
در چهلسال گذشته تاکنون، پایۀ اقتصادی درستی نداشته و نداریم. من که تجربهای در اقتصاد دارم، نمیتوانم بیان کنم که اقتصاد جمهوری اسلامی، بر پایۀ اقتصاد آزاد، سوسیالیستی و یا سرمایهداری است؟! هیچ مبنایی برای اقتصاد ما وجود ندارد و از هرجایی آوردهایم، کنار هم گذاشتهایم و ملغمهای درست کردهایم که خودمان هم نمیدانیم اقتصاد ما رقابتی است، یا رفاقتی! یا سوسیالیستی و یا کمونیستی است که این موضوع موجب شده اصلاً متر و معیاری که خودمان را با آن بسنجیم، نداریم؛ بنابراین، هیچ معیاری نداریم که با آن متوجه شویم تولید ناخالص داخلی ما در دنیا چقدر باید باشد و اکنون چه میزان است و یا در کجای دنیا باید قرار میگرفتیم و امروز چه وضعیتی داریم.
آقای جلالپور! وضعیت اقتصادی استان کرمان را چطور ارزیابی میکنید؟
امروز استان کرمان که 11 درصد خاک کشور را در اختیار دارد و حدود چهار درصد جمعیت کشور را دارد، بیش از سه درصد میانگین GDP کشور را داشته؛ درحالیکه این رقم نسبت به ظرفیتهای استان کرمان میتوانست تا 10 درصد افزایش پیدا کند و نسبت به توانمندیهای استان، خیلی بیش از این رقم باشد، اما اینکه آیا در کشور برنامهای برای این منظور وجود داشته که از فرماندهی و کلان اقتصادی کشور به ما گفته شده باشد که سهم استان کرمان در اقتصاد کشور باید این میزان باشد و این سهم باید از این محلها حاصل شود، چنین چیزی وجود نداشته است.
همچنین برنامهای نوشتهایم و در این برنامه گفتهایم که باید 2.5 درصد رشد کشور از بهرهوری باشد، اما وقتی بررسی میکنیم، میبینیم حتی نیم درصد از رشد کشور هم از محل بهرهوری نبوده است؛ بنابراین، درمجموع، بزرگی اقتصاد کرمان نسبت به کشور با توجه به سهمش در GDP کشور و جمعیت، تقریباً متوازن است؛ یعنی چهار درصد جمعیت کشور را داریم، اما نسبت به وسعت، متوازن نیست؛ چراکه 11 درصد وسعت کشور را در اختیار داریم و GDP، 3.8 درصد است که متوازن نیست؛ ضمن اینکه باید این سؤال پرسیده شود که کرمان را با کدامیک از این معیارها میسنجید؟ آیا باید نسبت به وسعت سنجیده شود، یا نسبت به جمعیت؟ آیا نسبت به گذشته و یا نسبت به حال؟
آیا استان کرمان از نظر اقتصادی از استانهای دیگر عقب افتاده است؟
اما اینکه استان کرمان نسبت به استانهای دیگر عقبتر است، اینگونه نیست؛ باید نگاه کنیم و ببینیم سهم استانهای دیگر از GDP کشور کجاست؟ نمیتوانیم استانی مثل خوزستان را که از منابع نفتی برداشت میکند، یا استان بوشهر که عسلویه را در اختیار دارد، یا استان تهران که بیش از 17 میلیون نفر جمعیت دارد، ملاک قرار دهیم. اگر نسبت به وسعت، ظرفیت، توان و جمعیت خودمان نگاه کنیم، به نظر میآید استان کرمان وظیفۀ خود را نسبت به کشور انجام داده؛ ضمن اینکه طی چهلسال گذشته نرخ رشد استان کرمان از متوسط کشور بیشتر بوده است؛ وقتی نرخ رشد کشور نزدیک شش درصد بوده، نرخ رشد استان کرمان بیش از شش درصد بوده و وقتی رشد کشور منفی 5.6 بوده، استان کرمان منفیِ سه بوده؛ یعنی استان کرمان در هر دو شرایط نسبت به کشور بهتر بوده است؛ هرچند که نهتنها استان کرمان، بلکه تمام کشور میتوانسته GDP بیشتر و خلق ثروت بیشتر داشته باشد.
مقایسهای که بین پنج کشور صورت گرفته، در چهلسال گذشته، اقتصاد چین 33 برابر و جمعیت آن 1.5 برابر شده؛ یعنی 22 برابر سفرۀ مردم بزرگتر شده، در کره همین نسبت 19 است؛ یعنی 19 برابر سفرۀ مردم بزرگتر شده و در کشورهای همجوار ما، کمترین رقم مربوط به ترکیه است که اقتصاد مردم 5 برابر افزایش یافته، اما در کشور ما اقتصاد 2.6 و جمعیت 2.4 برابر شده؛ یعنی عملاً هیچ اتفاقی در اقتصاد مردم نیفتاده و به همین جهت مردم روزبهروز با شرایط سختتری زندگی میکنند؛ چراکه در چهلسال پیش، زندگی مردم فقط به پوشاک و خوراک خلاصه میشد، اما امروز پوشاک و خوراک، بخش کوچکی از زندگی مردم است؛ امروز ارتباطات، وسایل تکنولوژیای که در دنیا و در کشور بهوفور یافت میشود و امکانات بسیار زیادی که مردم در خانههای خود نیاز دارند، بسیار افزایش یافته است؛ بنابراین، حد توان ما در حد چهلسال پیش است که به پوشاک و غذا قناعت میکردیم، اما آنچه که در جامعه وجود دارد، فضای بازی است که یک خانواده انواع و اقسام امکانات اعم از امکانات ارتباطی، فضاهای مجازی، امکانات تکنولوژیکی ازجمله لوازم خانگی مختلف را نیاز دارد؛ ضمن اینکه نیازهای فرزندان امروز جامعه بهدلیل ارتباط بینالمللی، نسبت به چهلسال پیش بهشدت افزایش یافته است.
بنابراین، وضعیت اقتصاد کشور نامناسب است و کرمان هم از این نظر هیچ تفاوتی با بقیۀ نقاط کشور ندارد، اما عملکرد استان کرمان نسبت به بقیۀ نقاط کشور، اگر بهتر نبوده باشد، بدتر هم نبوده است.
دلیل اینکه بهدرستی نتوانستهایم با دنیا ارتباط برقرار کنیم، چه بوده است؟
جمهوری اسلامی غیر از اینکه یک نظام نوپا بوده، یک نظام آرمانی هم بوده؛ یعنی آرمانگرا بودیم. نظامی آرمانگرا که تعداد آن تقریباً در دنیا بسیار محدود و کم است و شاید بهاندازۀ ما، کشور دیگری اینگونه وجود نداشته باشد که در کشورهایی که مردم شیعه زندگی میکنند، بهدنبال جلوگیری از ظلم و بهدنبال استکبارستیزی باشد؛ یعنی ایران، یک نظامِ شیعیِ استکبارستیزِ پشتیبانِ مظلومِ مخالفِ ظالمی است که میخواهد در همهجا این مهم را بروز و ظهور دهد؛ بنابراین، این آرمانگرایی نیز یکسری موانع و مشکلات برای ما بهوجود میآورد که همان عرصۀ ارتباطات بینالملل است که موجب میشود در عرصۀ بینالملل نتوانیم با دنیا چانهزنی کنیم و فضای بینالمللی را در یک گفتمان متقابل به نفع کشور جلو ببریم. ما عمدتاً مرگ بر فلان و زندهباد فلان و یا دشمنِ جدیِ فلان و دوستِ فلان را بیشتر از آنچه که منافع ملی و واقعیتهای امروز عرصۀ بینالملل است، در کشور شاهد هستیم و این است که نمیتوانیم از ظرفیت بزرگ گفتمان و روابط بینالملل استفاده کنیم.
مسئلۀ دیگری که در طول چهلسال گذشته شاهد بودیم، این است که میخواهیم نظامی را بهعنوان جمهوری که مردم در آن نقش داشته باشند و هم قوانین و قواعد اسلامی در آن حکمفرما باشد، باهم جلو ببریم و اینجا خیلی محدود میشویم؛ چراکه گاهی مردم بهدلایل متعدد به برخی اعتقادات و برخی باورها پشت میکنند و یا بهدلیل عملکرد ما، اینقدر اعتقادات و باورها بین مردم سست میشود که متأسفانه نمیتوانیم مردم را با خود همراه کنیم و با این نوع رفتار که هم میخواهیم جمهوری باشیم و هم میخواهیم فضای اعتقادیِ مردم بهشدت و در حد به بهشت بردن مردم و به راه راست هدایت کردن مردم را از وظایف خود بدانیم، جریانی بهعنوان نبود سرمایۀ اجتماعی و بیاعتمادی بهوجود میآید و عملکرد ما با گفتار، رفتار و کردار ما آنقدر متفاوت میشود که مردم دیگر به همهچیز بیاعتقاد میشوند و این یک صدمه و خلأ جدی است و امروز فکر نمیکنم در دنیا کشور دیگری باشد که از نظر سرمایۀ اجتماعی و اعتماد مردم به حاکمیت، تا این حد در طول چهلسال گذشته صدمه خورده باشد و این نقطهضعفی است که در کشور میتواند مشکلساز شود.
بنابراین، زود به نتیجه رسیدن انقلاب اسلامی، نظامی بیبدیل، نداشتن هیچگونه برنامه، الگو و استراتژیِ مدون در چهلسال گذشته، آرمانگرایی و هدفدار بودن نظام جمهوری اسلامیِ مبنی بر پشتیبانی از مظلوم و نبود فضای واقعی بینالمللی در کشور بهدلیل این آرمانگرایی، مسئلۀ اعتقادات مذهبی و حضور مردم و تضادی که در رفتار، کردار، گفتار و خلقیات مردم بهوجود آمده و عدم وجود یک سرمایۀ اجتماعی و باورهای عمومی و اعتقاد واقعی در بین مردم، دستبهدست هم داده تا امروز فضای مناسب و جَو مناسبی برای هیچگونه فعالیتی اعم از اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در کشور نداریم.
نمیتوانیم در کشور به دختران این مملکت بگوییم بالاترین رشتههای تحصیلی را بخوانید، اما در عین حال از شوهر خود تمکین کنید، جلوی شوهرتان دستتان روی سینهتان باشد، کفش شوهر خود را واکس بزنید؛ به این دلیل که جمهوری اسلامی از اسلام تبعیت میکند و در دین شوهرداری و تمکین از شوهر، نهتنها وظیفه است که واجب است. باید یا مثل دنیا باشیم که دختران ما به آخرین دانش دنیا مجهز شوند و یا بهطور مثال از شوهر خود تمکین کنند؛ چراکه این موارد باهم همخوانی ندارند و اینگونه است که طلاق در سطح جامعه فراوان میشود و 13 میلیون جوان داریم که یا ازدواج نکردهاند و یا طلاق گرفتهاند.
یا باید بچههایمان را به دانشگاه میفرستادیم و به آنها آزادی میدادیم و مثل بقیۀ کشورهای دنیا حقوق مساوی با شوهر و همسر را دنبال میکردیم، یا باید بچههایمان را در خانه نگه میداشتیم تا تو سری خور شوهر باشند و زندگی را با شوهر ادامه دهند و این مثالی برای تلفیق همان بحث است که میگوییم میخواهیم بهعنوان جمهوری، به مردم احترام بگذاریم و بهعنوان اسلامی، اسلام را هم داشته باشیم که این موضوع فضای نادرستی بهوجود میآورد و عملاً نمیتوانیم از آن فضا، آورده و بازدۀ خوبی داشته باشیم.
چه مسایل داخلی را دلیل عقبافتادگی اقتصاد کشور میدانید؟
در این رابطه ابتدا باید این سوال را مطرح کنیم که آیا در چهلسال گذشته هرکسی به وظیفۀ خود عمل کرده؟ آیا بنگاههای اقتصادی در زمینۀ عملکرد و مسئولیت اجتماعی، به وظیفۀ خود عمل کردهاند؟ آیا در زمینۀ نهادسازی لازم، مدیریت حرفهای، بهبود کیفی طرحهای سرمایهگذاری و افزایش بهرهوری کار کردهایم؟ که در پاسخ باید گفت نمیتوانیم جو بکاریم و توقع برداشت گندم داشته باشیم؛ نمیتوانیم در کشور بذر فضای نامناسب کسبوکار پخش کنیم و توقع داشته باشیم فضای مناسب کسبوکار بروید؛ بنابراین چون بر اساس قانون خلقت، قانون خدا و قانون طبیعت، آنچه که کاشتهایم، برداشت میکنیم، خیلی عادی است که فضای امروز جامعه نامناسب باشد و از فضای نامناسب هم، فضای مناسب نمیروید؛ یعنی وقتی در کشتزاری گندم میکاریم، نباید توقع داشته باشیم در گوشهای از این کشتزار، برنج بروید؛ بلکه بنا به ظرفیت زمین، آب و بهرهوری، باید توقع داشته باشیم که چه محصولی کشت کنیم.
اگر در چهلسال گذشته در جمهوری اسلامی بذر سلامت، بذر کارآفرینی، بذر سلامت در اقتصاد و رویۀ درست اقتصاد و بذر تولیدمحوری کاشته بودیم، باید توقع برداشت درست میداشتیم، اما در چهلسال گذشته در تمام سیاستگذاریهای کشور، فضای رانت، فضای فساد و فضای نادرست کسبوکار ایجاد کردهایم و زایشی که در این فضا اتفاق افتاده، دلالی، مصرفگرایی، واسطهگری و سفسطه است و در این فضا تولید اتفاق نمیافتد.
تاکنون، آنچه که بهعنوان مصوبۀ مجلس و دولت وجود داشته، هیچکدام فضای مناسبی ایجاد نکرده است؛ بنابراین، هنوز بعد از چهلسال، دنبال اقتصاد حمایتی هستیم و اقتصاد حمایتی نمیتواند با دنیا رقابت کند و تولید رقابتی داشته باشد. اقتصاد حمایتی مثل این است که پدر، پشت دوچرخۀ فرزند را گرفته و فرزند رکاب میزند و بهمحض اینکه پدر، پشت دوچرخه را رها کرد، فرزند به زمین میخورد که یا خودش را از بین میبرد و یا حتی دو نفر دیگر را نیز مجروح میکند.
ما بذر اقتصادیای که در چهلسال گذشته کاشتهایم، بذر یک فضای نامناسب، نادرست و غیررقابتی بوده است. به تمام کارخانههای بزرگ کشور که نگاه کنیم، میبینیم یا انرژی مجانی دادهایم، یا مواد اولیۀ رایگان دادهایم، یا تعرفۀ گمرکی گذاشتهایم که مشابه آن نتواند وارد شود، یا سالانه چند ده میلیارد یارانه و تسهیلات بدون بازپرداخت دادهایم و امروز مجموعهای ساختهایم که این مجموعه به هیچوجه امکان رقابت ندارد و در این فضا، کدام بنگاه خصوصی میتواند از گوشهای سبز شود و بگوید میخواهم سلامت کار کنم و اگر دانهای هم از جای دیگری رفته باشد، زیر دستوپا له میشود؛ یعنی عملاً در کشتزاری که باید گندم بروید، اگر دانۀ برنجی هم افتاده باشد؛ چون نمیتواند خودش را با آبیاری گندم هماهنگ کند، خشک میشود؛ بنابراین، بخش خصوصی سلامتی در کشور نداریم؛ چون فضای اقتصادی کشور و آنچه که ما بهعنوان بذر اقتصادی در این سالها کاشتهایم، فضای رقابتی، فضای اقتصاد سالم و اقتصاد آزاد نبوده است.
عملکرد بنگاههای اقتصادی خصوصی استان را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من عملکرد بنگاههای خصوصی استان بخشی از آنچه بوده که در حاکمیت و در سیاستگذاری اتفاق افتاده و در کنار این، بخش خصوصیای اتفاق افتاده که باید انرژی رایگان بگیرد، یارانه و تسهیلات بدون بازپرداخت بگیرد و درنهایت این بخش خصوصی با تمام این دادهها نتواند با بخش خصوصی سالم در دنیا رقابت کند.
اشتباه ما این است که فکر میکنیم فضایی داشتهایم که بخش خصوصی سالم میتوانسته بهوجود بیاید و اکنون، بخش خصوصی را متهم میکنیم که چرا درست عمل نکرده است، اما از ابتدای کار تا امروز، همواره صحبت از حمایت، رانت، انرژی ارزان، ارز ارزان و تسهیلات ارزانقیمت بوده که قصد داشته فضای حمایتی بهوجود بیاورد و فضای حمایتی، مثل بچهای است که وابسته به انکوباتور است که اگر برداشته شود، نفس بچه قطع میشود.
فضای اقتصادی کشور ما، مثل همان بچۀ زیر دستگاه انکوباتور است که تمام بنگاهها باید زیر یک دستگاهی کار کنند و بهمحض اینکه دستگاه قطع شود، نفس بنگاههای اقتصادی هم قطع میشود؛ بنابراین، توقعی که از عملکرد بنگاههای اقتصادی داریم -چه در زمینۀ کار خودشان و چه در زمینۀ مسئولیتهای اجتماعی- از ابتدا بیهوده بوده است؛ چراکه در این فضا بخش خصوصیای شکل گرفته که عمدۀ آن وابسته به رانت بوده است.
اگر فردا دولت اعلام کند که میخواهم بنزین، آب، برق و ارز را به قیمت واقعی عرضه کنم، 99.9 درصد بنگاههای اقتصادی همان لحظه زمینگیر خواهند شد و یک درصد را هم با خوشبینی میگویم که باقی خواهند ماند و فقط تنها بخشی میتواند در آن فضا کار کند، بخش خدماتی و استارتآپی است که این روزها تا اندازهای شکل گرفته و خودش را به دادههای دولت وابسته نکرده؛ اگرچه همان هم در صورتی است که یکسری از دادهها در شرایط فعلی باقی بماند و اگر بهطور مثال بنزین به قیمت واقعی عرضه شود، ادامۀ کار برای «اسنپ» بهصرفه نیست و زمینگیر خواهد شد و یا مجموعهای که غذا را در خانه میآورد، نمیتواند ادامه دهد.
حال سؤال این است با این فضا، شرایط بخش خصوصی چگونه است که باید گفت شرایط بخش خصوصی مناسب نیست. اگر قرار باشد مثل چهلسال گذشته، این فضا بیستسال دیگر هم حاکم باشد و به سمتوسوی درست حرکت نکنیم، باز در نقطهای قرار خواهیم داشت که امروز قرار داریم.
ارتباط بنگاههای اقتصادی کشور با دنیا چگونه است؟
اکنون، فضای بنگاههای اقتصادی مناسب نیست؛ چراکه عملاً بنگاهها را در شرایط سخت بینالمللی قرار دادهایم که هیچ اتکا و اتصالی با دنیا ندارند و متأسفانه از آنچه که در دنیا بهعنوان تکنولوژی و ارتباطهای کاری و مالی و نقلوانتقال پول وجود دارد، محروم هستند و تحریمها موجب شده اولین نیاز تنفسی و ارتزاقی را هم نداشته باشند. بالاخره در یک گلخانه که خیار و گوجه میکاریم، نیاز است سم و کود داده شود و بنگاههای اقتصادی در همین فضای گلخانهای، تغذیۀ لازم را که ارتباط با دنیا، نقلوانتقال پول و آمدوشد بین تکنولوژیهاست، ندارند؛ بنابراین، وضعیت اقتصادی ما باهمان وضع موجود به اندازۀ کافی مشکلدار است و در این فضا نباید توقع داشت بنگاههای ما وظیفۀ خودشان را درست انجام دهند، چه رسد به پرداختن به مسئولیتهای اجتماعی که در طول این سالها به هیچوجه یاد نگرفتهایم و این نقطهضعف همیشه وجود داشته است.
نظر شما در زمینۀ فعالیتهای بنگاههای اقتصادی در حوزۀ مسئولیتهای اجتماعی چیست؟
در زمینۀ مسئولیتهای اجتماعی بهشدت ضعیف هستیم.
وقتی نایبرئیس اتاق ایران بودم، بنیاد نیکوکاری ابرار را در اتاق بهعنوان مسئولیتهای اجتماعی کلید زدیم و در دورۀ هشتم که رئیس اتاق بودم، روی این موضوع خیلی کارکردیم که بهصورت شبکه در کشور گسترش یابد و فکر میکنم یکی از نقاط ضعفِ وضعیت موجود، این است که در زمینۀ مسئولیتهای اجتماعی، بهشدت عقب و ضعیف هستیم و جای کار بسیار زیاد وجود دارد.
آقای جلالپور! باتوجه به مشکلاتی که برشمردید، در فضای کنونی چه باید کرد و آیا در شرایط کنونی مذاکره با آمریکا به نفع کشور مردم خواهد بود؟
در شهریور 96، میزگردی با آقای میرزاخانی؛ سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد داشتیم، که ششماهۀ اول سال را تحلیل و ششماهۀ دوم سال را پیشبینی میکنیم که هرآنچه که در رابطه با ششماهۀ دوم سال 96 پیشبینی کرده بودیم، اتفاق افتاد.
امسال هم میزگرد برگزار شد که در آن میزگرد بیان کردم در کشور سه راه بیشتر نداریم؛ راه اول مذاکره با آمریکا و انتفاع از فضای بینالملل است که در شرایط فعلی این کار امکانپذیر نیست؛ چراکه مذاکره با آمریکا از نقطهضعف صددرصدی است و بهطور مسلم در این جریان باجهایی خواهیم داد که نه به نفع کشور است و نه به نفع مردم و آینده؛ بنابراین، این راه از نظر من بهعنوان یک فعال اقتصادی کوچک، به هیچوجه شدنی و حتی قابل تصور نیست و افرادی که میگویند مذاکره کنیم، اشتباه میکنند؛ چراکه وقت مذاکره، دوسال پیش در برجام بود و وقتی برجام را به نتیجه رساندیم، میتوانستیم از موضع قدرت و شرایطی که دنیا هم همراه ما بود و ترامپ هم در دنیا وجود نداشت، پیش برویم که انجام نشد و فرصت را از دست دادیم.
راه دوم، رفتن به سمتوسویی است که الان میرویم و بردن کشور به سمت اقتصاد دهۀ 60 است؛ یعنی محدود کردن، تعزیراتی کردن، صبح تا شب علیه فعال اقتصادی و بازار جبهه گرفتن، دستور دادن، کوپنیزم کردن کشور و روشهایی از ایندست که هم در دهۀ 60 کشور را به سمتی برد که در شرایط بسیار بد اقتصادی مجبور شدیم جنگ را به پایان برسانیم و هم اینکه اکنون شرایط دهۀ 60 برای این کار وجود ندارد؛ چون در آن دهه، ما ثروت بسیار زیادی که از رژیم گذشته مانده بود، در اختیار داشتیم و ساختارهای کشور از نظر ثروت، نیروی انسانی، دست نزدن به منابع زیرزمینی تا اندازۀ زیادی محکم بود که با آن توان، آن دوره را با آن سختی گذراندیم، اما امروز هیچکدام از توانمندیهای آن دوره وجود ندارد و همه را ازجمله آب، خاک، هوا، منابع زیرزمینی و نیروی انسانی را از بین بردهایم؛ بنابراین، حرکت در این مسیر، به قحطی و ابرتورم خواهد انجامید و متأسفانه باید بگویم مسیری که امروز ساعت چهار بعدازظهر روز چهارشنبه 16 شهریور 96 در آن قرار داریم، همین مسیر است.
مسیر سوم که تنها مسیر درستِ پیش روی ماست، این است که با مردم شفاف، صریح و صادقانه، واقعیتها را مطرح کنیم و به مردم بگوییم شرایط خوبی نداریم، مردم را با نظام و کشور همراه کنیم و با کمک مردم و باهمراهی مردم، تغییر ریل جدی در اقتصاد بدهیم و از اقتصاد کوپنی، سهمیهبندی و سوسیالیستی، به سمت یک اقتصاد سالم رقابتیِ شفاف برویم، فساد را به کمک مردم ریشهکن کنیم، نظام را واکسینه کنیم و با کمک مردم این دوره را با سربلندی بگذرانیم و وقتی در نقطۀ اقتداری قرار و استحکام گرفتیم و وقتی با روال درستِ سیاستگذاری، قوتی پیدا کردیم، با دنیا مذاکره کنیم.
در این راه درست هم هیچ حرجی نیست و مطمئن هستم مردم ما آماده سختی کشیدن هستند و در صورتی که شفاف با مردم صحبت شود، واقعیتها گفته شود، فساد و دزدی، اختلاس، خورد و برد و هرجومرج در کشور وجود نداشته باشد؛ مردم و مسئولان، همه باهم در راستای حفظ ایران، حفظ نظام و حفظ کشور با همۀ توان حرکت میکنند و در این راه مردم واقعاً سنگ تمام خواهند گذاشت و تمام و کمال به میدان خواهند آمد و اگر این اتفاق بیفتد، فضایی ایجاد خواهیم کرد که در آن فضای اقتدار و سربلندی، باعزت میتوانیم با دنیا صحبت و مسائل خود را با دنیا حل کنیم، اما نگرانم؛ چراکه مسیری که جمهوری اسلامی میرود، سیاستی است که امروز مشابه آن در کشور ونزوئلا وجود دارد و درنهایت نتیجهای نخواهد داشت.
در شرایط موجود، بنگاههای اقتصادی چه باید انجام دهند؟
در این خصوص باید گفت بالاخره همه به غذا، پوشاک، لوازم زندگی و رفاه نیاز داریم، اما قبل از هر چیز باید تنفس کنیم و اگر در فضایی که بهترین مبلمان، غذا، میوه و غیره وجود داشته باشد، قرار داشته باشیم، اما هوا مسموم باشد، از هرآنچه که وجود دارد هم نمیتوانیم بهره ببریم؛ بنابراین، اینکه میگوییم حاکمیت باید شرایط را تغییر دهد، به این دلیل است که هوا را سالم کند و در این صورت بخش خصوصی وظیفه دارد امکانات دیگر را فراهم کند، اما اگر تمام نیازها و ابزارها را بخش خصوصی تهیه کند و ما فضای ناسالمی داشته باشیم، کار بهدرستی پیش نمیرود و این اتفاق همزمان هم صورت نمیگیرد؛ بلکه ابتدا باید فضا سالم شود و پس از آن بخش خصوصی ورود کند.
نخستین کاری که بخش خصوصی باید انجام دهد، نهادسازی است؛ اگر نهادها و تشکلهای مدنیِ قوی داشتیم، هیچوقت اجازه نمیدادیم جامعه، کشور و حاکمیت با این ترتیب جلو برود. آنچه که در دنیا جلوگیر یک شهردار در شهرداری، یک استاندار در استانداری، یک فرماندار در فرمانداری و یک وزیر در وزارتخانه است، نهادهای مدنی هستند؛ اگر یک نهادِ توسعۀ شهری وجود داشته باشد، وقتی شهردار میخواهد تصمیم اشتباه بگیرد و بهطور مثال پلهای اشتباه بسازد و یا خیابان اشتباه بسازد، این نهاد با یک صدای جمعی، تمام کار را زیر سؤال میبرد، اما شخص بهتنهایی نمیتواند چنین کاری انجام دهد؛ بنابراین، باید نهاد وجود داشته باشد و اینکه ما اتاق بازرگانی داریم، اتاق بازرگانی بهعنوان یک نهاد، باید در سیاستگذاریهای غلط فریاد بزند و ورود کند، آثار سیاستگذاریهای غلط را بیان کند و سیاستگذاریهای درست را تدوین و عرضه کند؛ بنابراین، نهادسازی، یکی از نیازهای اصلی جوامع پیشرفته است به طوری که در کشوری مثل اتریش یا بلژیک که جمعیت بسیار اندکی دارند، دهها و صدها برابر ما تشکلهای مدنی دارند.
در مسئله تعزیرات، از 20 سال پیش پیشنهاد دادهام و همیشه بیان کردهام بهجای اینکه یک سازمان به نام تعزیرات حکومتی و یا سازمان حمایت از مصرفکننده دارید که کارمند دولت در آن مشغول بهکار است و با دو میلیون تومان حقوق در ماه کار میکند و اگر کسی 200 هزار تومان به آن کارمند رشوه داد، همهچیز را نادیده میگیرد، باید مثل تمام دنیا، نهادهای مردمیِ حمایت از مصرفکننده تشکیل دهید؛ وقتی یک خانم که در خانه غذا درست میکند و در این نهاد هم حضور دارد، هنگام خرید متوجه میشود که کالا، کیفیت، کمیت و قیمت لازم را ندارد، دیگر با دو میلیون تومان و 200 هزار تومان کوتاه نمیآید؛ چراکه غذا را مصرف میکند و به بچهاش میدهد، بنابراین، او درست نظارت میکند و هیچ حقالزحمهای هم نمیخواهد.
وقتی میتوانیم نظارت را درست کنیم که مصرفکننده در تمام زمینهها نظارت داشته باشد؛ بنابراین، به جهت اعلام واقعیتها، بهبود کیفیت و بهبود کمیت در زمینۀ حمایت از مصرفکننده، صنف و تشکلهای صنفی و تولید و تشکلهای تولیدی، نهادهای مدنیِ فراوان نیاز داریم. بهویژه ما کرمانیها اصلاً به نهادسازی اعتنا نمیکنیم. در دورۀ 15 سالهای که در اتاق بازرگانی کرمان حضور داشتم، تلاش کردم 10 تا 15 تشکل را شکل دهیم، اما خیلی از این تشکلها دیگر پیگیری نشدند و انجمن پسته یک نمونۀ خاص است که توانستهایم آن را پویا نگه داریم.
موضوع دوم درخواست و مطالبۀ فضای رقابتی بهجای فضای حمایتی است. 50 سال پیش که پنجششساله بودم، مرحوم پدرم میگفت: «هرجا زیر چتر و سایۀ دیگری کار کنی، انتهایی نخواهد داشت و درنهایت کار عاقبت نخواهد داشت»؛ کار باید با شفافیت و در سلامت و در رقابتِ باهمه باشد.
آقای آگاه، 40 سال پیش به من گفت: «بهترین همکار، رقیب فهمیده است»؛ آنهایی که فکر میکنند، رقیب نداشتن، تعرفه گذاشتن، منع کردن دیگران، انحصاری کردن کار و حمایت به شکلی که موجود است، نتیجه میدهد، نتیجه این شده پس از 50 سال صنعت خودروسازی ما در سایۀ حمایت، هنوز پراید تولید میکند و صنعت خودروسازی کره، پس از 20 سال در سایه رقابت، خودروهایی تولید میکند که آمریکا را گرفتهاند.
بنابراین، مطالبۀ رقابت بهجای حمایت توسط بخش خصوصی، مطالبۀ شفافیت بهجای رانت و مطالبۀ سلامت بهجای فساد در بخش خصوصی خیلی مغفول است.
مسئلۀ سوم، پرداختن به بهرهوری در بخش خصوصی است. متأسفانه بهدلیل اینکه مسئلۀ دوم اتفاق نیفتاده و در کشور فضای رانتی داریم و از رانت، دهها برابر بهرهوری سود بهدست میآید، اصلاً دنبال بهرهوری نیستیم؛ چراکه بهرهوری یک درصد سود ما را افزایش میدهد و رانت 100 درصد؛ بنابراین، این هم به فضای ناسالم برمیگردد.
اینها مواردی است که بخش خصوصی باید مطالبه کند تا در آینده بخش خصوصیِ سالم، پویا و پایدار داشته باشیم و تا این اتفاق نیفتد، نباید توقع تغییر در اخلاق، روحیه و روال حاکمیت داشته باشیم. خیلی دور از انتظار است در خانهای که پدر خانواده میخواهد بهصورت دیکتاتورمأبانه، تحکمانه و با نگاه از بالا و فهمیدهتر از همه، خانه را اداره کند، توقع داشته باشیم پدر اصلاح شود؛ بلکه بچههای خانواده باید اصلاح را مطالبه و فضا را برای اصلاح درست کنند.
از حاکمیت توقع اصلاح و مسیر اصلاحشده نباید داشت؛ حاکمیت در جایگاهی است که خودش را دانای مطلق، توانای مطلق و آقابالاسر مطلق میداند؛ بنابراین، نمیشود بگوییم خودت را اصلاح کن؛ بلکه مردم و بخش خصوصی باید مطالبه کند که نیاز به تدبیر، هماندیشی، ابتکار، خلاقیت، نوآوری و درنهایت جمعاندیشی بهجای فرد اندیشی داریم.
اعتقاد دارم امکان ندارد تغییر وضعیت بدهیم؛ مگر اینکه پایه، از مردم، از بخش خصوصی، از نهادسازی، تشکلگرایی، فهم جمعی و هماندیشی جمعی، درست شود و حاکمیت را وادار کند که به این مسیر هدایت شود.
جنین که از طریق بند ناف به منبع غذا و زندگی وصل بوده، وقتی وارد دنیا میشود، گریه میکند؛ چراکه فکر میکند از منبع غذا جدا شده، اما بعد میبیند این دنیا چقدر متفاوت و بزرگ است و چقدر تنوع دارد و ما در بخش خصوصی، مثل آن جنین هستیم که فکر میکنیم اگر بند ناف ما را از دولت، از رانت و فضایی که دیگران تغذیه میکنند، جدا کنیم، میمیریم؛ درحالیکه به دنیایی دیگر وارد میشویم مثل این دنیا که تنوع و خلاقیت زیادی در آن وجود دارد و بزرگ است.