چرا کشور این‌قدر راحت تحریم می‌شود؟

 دکتر بابک اسماعیلی

عضو هیئت نمایندگان اتاق، رییس کمیسیون صنعت و معدن اتاق کرمان و مدیرعامل هلدینگ ایبکو

ما باید بدانیم که اقتصاد بر سیاست ارجح است. سیاست یک ابزار برای بهبود اقتصاد است. برای این‌که در بازار عرضه محصولات جهانی چشم‌اندازی داشته باشیم باید رویکردمان را در ارتباط با بقیه جهان تغییر دهیم. ما روابط تجاری نداریم؛ یعنی نه صادرکننده و نه واردکننده هستیم. در شرایط کنونی که پول کشور ضعیف شده، کشور ما محل مناسبی برای ساخت و جای ارزانی برای تولید است و با تحول در روابط بین‌المللی قابلیت تبدیل شدن به هاب جهانی تولید را داریم. در شرایط بحرانی که در حال حاضر وجود دارد، نمی‌توانیم مردم کشورمان را پولدار کنیم، اما می‌توانیم بیکاری را ریشه‌کن نماییم.

بابک اسماعیلی عضو هیئت نمایندگان و رئیس کمیسیون صنعت و معدن اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی کرمان در گفت‌وگو با ما با ارائه نمونه‌های عینی به مسائل و محدودیت‌های تولیدی و به‌ویژه تجاری موجود پرداخته و خروج از اقتصاد دولتی، توسعه روابط بین‌المللی و حضور رقابتی در اقتصاد جهانی را نیاز اجتناب‌ناپذیر اقتصاد کشور می‌داند. او می‌گوید: به دلیل چالش موجود ما در زنجیره عرضه محصولات جهانی، حتی در کالاهایی مانند پسته، خرما و زعفران وضعیت قابل قبولی نداریم وکشور ما صرفاً فروشنده کالاهای اولیه این محصولات است. در واقع ما کالاهایی با ارزش‌افزوده نداریم؛ به‌عنوان نمونه خرمای عربستانی در برند «Bateel» در امارات که در مقایسه با خرمای ایرانی باید گفت بسیار بی کیفیت است، در هر کیلو با قیمت 120 برابر قیمت خرمای ایرانی به فروش می‌رسد. او همچنین یادآوری می‌کند که در سال گذشته محصول پیاز کشاورزها کیلویی 200 تومان خریداری می‌شده و در همان موقع پیاز در امارات یعنی فقط 400 کیلومتر آن طرف‌تر به کیلویی چهار درهم یعنی 32 هزار تومان فروخته می‌شده. چقدر این وضعیت تلخ است؛ ثروتمندیم ولی نمی توانیم از این موهبت استفاده ‌کنیم. اسماعیلی مقایسه‌های عینی متعددی از کارکرد تجاری کشورمان در مقایسه با برخی کشورها در بازار منطقه ارائه می‌دهد که در مشروح این گفت‌وگو قابل ملاحظه است. او همچنین می‌گوید ما در حال از دست دادن گنجینه ژنتیکی‌مان هستیم. به‌طور مثال خودشان در شهر کرمان در یک کلاس 18 نفره در مدرسه علامه حلی درس خوانده‌اند، الان از آن کلاس 18 نفره تنها 2 نفر در ایران هستند.

این‌ها همه‌شان ژن خوب بودند و حالا دیگر بچه‌هایشان ایرانی نیستند. این فعال اقتصادی عنوان می‌کند که طبق آمار در کشور در دو سال گذشته روزی 1,5 بخشنامه دولتی داشته‌ایم و من به حمایت دولت اعتقاد ندارم. از دولت خواهش می‌کنم پنج سال اوضاع را ثابت نگه دارد، دولت خوب در مملکت ما دولتی است که کاری به تاجر و تولیدکننده نداشته باشد، ما هیچ حمایتی نمی‌خواهیم. من به‌عنوان یک شخص در بخش خصوصی که 700 نفر بیمه‌شده مستقیم دارم، دستم را بالا می‌گیرم و می‌گویم هیچ حمایتی نمی‌خواهم؛ فقط ثبات. برای منی که قصد ایجاد شغل دارم، دردسر ایجاد نکنند. سه سال و نیم است که من دنبال یک جواز تأسیس برای کارخانه هستم. وی می‌گوید دولت با وضع عوارض گمرکی بالا باعث می‌شود که محصول وارداتی با کیفیت بالا غیرقابل رقابت با محصول داخلی بی‌کیفیت شوند؛ سی سال است که از دو خودروساز خواسته در این بازار بفروشند بدون این که این شرکت‌ها تضمین کنند که مثلاً بعد از بیست سال به کیفیتی قابل رقابت با هیوندای برسند. تولیدی که قابلیت صادرات ندارد تولید نیست.

هنوز کالاهایی چون فرش، پسته و زعفران کماکان کالاهای معروف ایران در بازار جهانی هستند. چشم انداز جایگاه کشورمان را در زنجیره عرضه تولیدات صنعتی جهان چگونه می‌بینید؟

درست است که فرش، پسته و زعفران ایران معروف است اما کشور ایران صرفاً فروشنده کالای اولیه این محصولات است. فردی در جواب این سؤال من که چقدر در سال صادرات فلان محصول در ایران وجود دارد؟ در پاسخ عدد 70 هزار تن را مطرح کرد؛ یعنی حرف از واحد تن بود نه دلار، نه تومان! دلیل این امر این است که ما اصولاً در برند سازی ضعیف هستیم؛ برای مثال یک برند ایرانی زعفران مثال بزنید که بیرون از کشور خیلی معروف است. واقعیت این است که ما برند معروف زعفران در جهان نداریم. آری پسته و زعفران ما معروف است، اما به شکل کامودیتی معروف است؛ به این معنی که این محصولات از ما خریداری می‌شوند و در خارج از ایران بسته‌بندی شده و با برند همان‌جا به فروش می رسند. درست است که سنگ کروم ما معروف است، ولی آیا تولیدی از فولاد که در آن سنگ کروم باشد داریم؟! ذکر این سؤال به‌صورت اولیه نشان‌دهنده رویکرد اشتباهی است که ما داریم و در واقعیت ما کالای با ارزش‌افزوده نداریم.

در امارات یک برند خرما به نام بَتیل وجود دارد. خیلی جالب است بدانید که یک کیلو خرمای بتیل، یک خرمای خیلی معمولی و در مقابل خرمای ایرانی باید گفت بدون کیفیت! بسته‌بندی شده و با اضافه کردن مغز و یا روکش شکلات با قیمت 260 درهم به فروش می‌رسد؛ به عبارتی بر اساس پول کشور ما یک میلیون هشت‌صد و بیست هزار تومان. حال خرمای مرغوب ایرانی با چه قیمتی به فروش می رسد؟ برای مثال متوسط کیلویی پانزده هزار تومان. اگر این دو عدد را مقایسه نماییم می‌بینیم که خرمای معمولی عربستانی در مقایسه با خرمای ایرانی، 120 برابر بیشتر به فروش می رسد.

ما سالی 200 هزار تن صادرات خرما داریم؛ حال اگر عدد 200 هزار تن را بر 120 تقسیم نماییم، به این نتیجه می‌رسیم که رقبای ما کافی است 1600 تن خرما بفروشند تا کارکرد 200 هزار تن خرمای ما را داشته باشد!
این به معنی توان اقتصادی است. بَتیل در زنجیره ارزش تولید خرمای جهان است، ما نیستیم. محصول خرمای ما در حال حاضر در زنجیره عرضه تولیدات صنعتی جهانی جایگاهی ندارد؛ قرارگیری در این زنجیره یعنی این‌که یک محصول با برند تولیدکننده آن، در قفسه فروشگاه به فروش رسد.

در مورد فرش ایرانی، متأسفانه ما فرش را به سمت صنعتی کردن برده‌ایم، درصورتی‌که فرش باید به‌صورت کاریزماتیک به فروش برسد؛ چون در صنعتی کردن رقیب ما کشور چین است و ما نمی‌توانیم با چین رقابت کنیم. نه‌تنها ما، آمریکا هم توان مقابله با چین را ندارد. ما وارد یک رقابت اشتباه شده‌ایم؛ شبیه این که یک آدم 60 کیلویی در مقابل یک آدم 250 کیلویی قرار گرفته باشد و مرتب مشت بزند ولی غافل از این‌که با یک چرخش آدم بزرگ‌تر، کوچکی به زمین خواهد خورد و نابود خواهد شد.

اما راه‌حل چیست؟ ما باید به سمت این برویم که ایران هستیم و فرشمان دستباف است. باید مانند گذشته فرش را به خانه ها ببریم، پشت دار قالی به‌صورت سنتی فرش را ببافیم و با همان ریواس رنگ بزنیم و بعد قیمت گذاری کنیم و از هویت فرشمان استفاده نماییم.

در مورد پسته، باید گفت یک معضل بسیار بزرگ داریم، فکر می‌کنیم خودکفایی یعنی همه‌چیز در مرزها تولید شود. BMW یک برند آلمانی است، اما ماشینی را که در بازار آمریکا به فروش می‌رساند، جایی خارج از آلمان تولید می‌کند. این موضوع تنها برای کشور آلمان نیست، خیلی از خودروسازان اروپایی یا آمریکایی، خودروهای خود را در خارج از کشور خود، مثلاً در کشور مکزیک تولید می کنند. یا محصولات سامسونگ؛ برای مثال گوشی موبایل این شرکت که یک برند کره‌ای است در کشور چین تولید می‌شود.

مشکل اصلی این است که در حال حاضر کشور ما ارتباط سیاسی با جهان ندارد، چیزی که روی آن «Made In Iran» زده شده باشد را نمی‌خرند و یا اجازه ورود آن را به کشورهایشان نمی دهند. محصولاتی مانند زعفران، برنج، چای و پسته را به‌صورت کالای خام خریده و در خارج از ایران بسته‌بندی می‌کنند و به فروش می‌رسانند. اخیراً مطلبی را می‌خواندم (در مورد اعداد مطمئن نیستم)، زعفرانی که از ما کیلویی 300 دلار می‌خرند را در بسته بندی های کوچک با قیمت هفت هزار دلار به فروش می رسانند. ما به طور کلی جایگاهی در عرضه تولیدات جهانی نداریم.

حال اگر از من در مورد چشم‌انداز می‌پرسید، با همین روش و همین فرمان هیچ چشم‌اندازی نخواهیم داشت.
اما چرا؟ دقت کنید ما روش هایمان درست نیست، مملکتی با اقتصاد حکومتی هستیم. اقتصاد کشور، عمدتاً خصوصی نیست، روش‌هایمان خصوصی نیست. یک مثال ساده می‌آورم زمانی که روابط کشور قطر با کشورهای عربی قطع شد و مرزهای این کشور که با عربستان و امارات مشترک است را بستند و حتی عربستان تهدید کرد که دور کشور قطر کانال می‌کند و آن را تبدیل به جزیره می‌کند. در چنین شرایطی کشور ایران تنها باقی‌مانده هم‌مرز با قطر بود که می‌توانست از این وضعیت استفاده کرده و بازار آنجا را به دست گیرد. از آن‌طرف کشور ترکیه نیز می‌توانست از طریق ایران با قطر ارتباط برقرار کند. حال چه اتفاقی افتاد؟ در کشور ما یک ماه بعد از این آگاهی در مورداستفاده از این فرصت در اتاق بازرگانی مرتب جلسه برگزار شد، در فلان وزارت خانه، جلسه تشکیل شد و تازه دو ماه بعد از این ماجرا به این نتیجه رسیدیم که قطر جای مناسبی برای صادرات است، اما ما کالای صادراتی داریم؟ نه! می‌بایست برند بسازیم و نتیجه این شد که کشور ترکیه کل بازار قطر را به دست گرفت. مدتی قبل در وبیناری با موضوع «گسترش چگونه باید اتفاق بیفتد؟» که مهندس جلال پور و دکتر کلانتری پور حضور داشتند، بنده عنوان کردم که گسترش زمان ندارد، باید مترصّد گسترش باشیم.

برای ورود به زنجیره عرضه جهانی یک اصل باید وجود داشته باشد- امکان تبادل پول- اگر شما وارد یک فروشگاه شوید اولین امکان برای خرید در آن فروشگاه، امکان دادن پول است. آیا ما در بازار جهانی امکان پول گرفتن و پول دادن داریم؟! اگر به فکر عرضه محصولاتی مانند خرما، زعفران و پسته در جهان هستیم باید به دنبال یک بازنگری کلی در روابط سیاسی کشورمان با دنیا باشیم و تا زمانی که روابط فعلی وجود دارد، باید بپذیریم که نمی‌توانیم نقل‌وانتقال پول را انجام دهیم و درنتیجه نه می توانیم کالایی بفروشیم و نه می‌توانیم کالایی بخریم. در واقع توان فروش کالا به قیمت واقعی را نخواهیم داشت؛ شبیه آدمی می‌شویم که یک کالای دزدی را می خواهد بفروشد یا قصد فروش یک کالا به‌صورت غیرقانونی را دارد. ما نمی‌توانیم به اسم کشورمان خریدوفروش انجام دهیم و این قصه سیاسی نیست، اقتصادی است.

کشوری به اسم آمریکا وجود دارد که بزرگ‌ترین اقتصاد دنیاست و طبیعی است اگر کسی قصد خرید یک کالا را داشته باشد ترجیح می‌دهد که از یک بازار بزرگ‌تر با قابلیت های بیشتر خرید کند. ما مجبوریم به سمت شرکت هایی با کیفیت پایین، کشورهایی که توان عرضه کالا در بازار های بزرگ دنیا را ندارند، حرکت کنیم. ما روابط تجاری نداریم؛ یعنی نه صادرکننده و نه واردکننده هستیم و فکر می‌کنیم این وضع یعنی خودکفایی! برعکس این یعنی جدا شدن یعنی ایزوله شدن.

از طرفی در شرایط کنونی که پول کشور ضعیف شده، کشور ما محل مناسبی برای ساخت است و در حال حاضر توانمندی تولیدات صنعتی؛ تولیدات با تکنولوژی پایین صنعتی را داریم و کشورمان جای ارزانی برای تولید است و اگر روابط سیاسی مان را تغییر بدهیم قابلیت آن را داریم که به یک هاب جهانی تولید تبدیل شویم. این چند دلیل دارد: اولاً این که ما در کشور توانایی تولید باکیفیت های خوب را داریم؛ برای مثال فولاد داریم، بنابراین توان عرضه کالاهایی که با فولاد ساخته می شود را داریم. دوم این که دستمزدها در کشور ما خیلی پایین است. به این نکته توجه کنیم با شرایط بحرانی که در حال حاضر وجود دارد، ما نمی‌توانیم مردم کشورمان را پول دار کنیم، ولی می‌توانیم بیکاری را ریشه‌کن نماییم، اما چطور؟ پایه حقوق در کشور در حال حاضر یک میلیون و هشت‌صد هزار تومان است. فرض کنید یک پایه حقوق سه میلیون تومان را تعریف کنیم که 120 دلار می‌شود (با این مقایسه که حداقل حقوق در یک کشوری مانند امارات نه یک کشور اروپایی، تقریباً 600 دلار است). حال یک کمپانی فولادسازی با پنج هزار نفر نیروی کار را در نظر بگیرید و فاصله بین 120 و 600 دلار که 480 دلار است را به ازای پنج هزار نفر حساب کنیم که عدد 2,4 میلیون دلار به دست می آید.

در واقع سالی سی میلیون دلار در هزینه پرسنل این کمپانی  صرفه‌جویی می‌شود. فرض کنید با یک کشور مذاکره کنیم و با تعریف یک منطقه آزاد تولید با این پیش‌فرض که هیچ امکاناتی در اختیار آن شرکت قرار نداده و باید آن کشور جهت استفاده از آب، از آب شیرین کن استفاده کند، برق به قیمت جهانی به شرکت فروخته شود، اگر ماده بدی تولید می‌کند خود شرکت مدیریت نماید، فقط موظف است پنج هزار نفر نیروی کار ایرانی استخدام و در ماه سه میلیون تومان حقوق به آن‌ها پرداخت نماید (این دقیقاً کاری است که کشور چین انجام می‌دهد). حال اگر این شرکت در ایران مستقر شود و فولاد تولید کند، کسی فولاد ایرانی می‌خرد؟ تبادلات پولی به چه شکل خواهد شد؟! بنابراین همه‌چیز به اقتصاد برمی‌گردد.

با شرایطی که در حال حاضر وجود دارد، یعنی دور مملکتمان را بسته‌ایم و چنین موضعی انتخاب کرده‌ایم که به این شکل زندگی کنیم، باید بپذیریم با این شکل زندگی، هواپیما سوار نشویم، چون هواپیمای با کیفیت را باید از بوئینگ و ایرباس بخریم، روسیه هم نمی‌تواند به ما بفروشد، چون اگر شرکت روسی هم شرکت امنی باشد، تلاش دارد به اروپا و آمریکا بفروشد و آن‌ها هم می‌گویند اگر می‌خواهی هواپیما به ایران بفروشی به ما نمی‌توانی بفروشی. تحریم یعنی همین! تحریم ظالمانه نیست! من روال‌های سیاسی را نمی‌دانم از بُعد اقتصادی عرض می‌کنم. اگر نتوانیم هواپیماهای بوئینگ و ایرباس را سوار شویم باید هواپیماهای خودمان را سوار شویم که از چپ و راست می‌افتند! و یا باید برگردیم و با پژو و پراید مسافرت کنیم. موبایل پیشرفته نداشته باشیم، این موضوعی است که آقای ظریف می‌گوید؛ اما آیا در این هجمه مصرف گرایی که از اینترنت ناشی می‌شود و از چند سال بعد با توجه به کارهایی که توسط «ایلان ریو ماسک » در حال انجام است، بیشتر خواهد شد، وقتی در آینده بالای سر همه افراد اینترنت موبایل فعال خواهد شد و اینترنت به‌جای مسیر کابل زیردریایی از بالای سرمان خواهد آمد! می‌توان اینترنت را فیلتر کرد؟ ایلان ماسک پیش‌بینی کرده است که تا سه چهار سال آینده این پروژه اجرایی خواهد شد.

تهاجم که حرف وجود آن در کشورمان بسیار مطرح می‌شود، آیا ما می‌توانیم جلوی آن را بگیریم؟! باید بالای سرمان هم سقف فلزی قرار دهند!
باید دنبال راه حل دیگری باشیم. من این روش و راه حل را نمی‌دانم، این مسئله به سیاستمداران ما برمی‌گردد، سیاستمداران ما باید بدانند که اقتصاد بر سیاست ارجح است. اقتصاد است که مملکت را می چرخاند، سیاست یک ابزار برای بهبود اقتصاد است. برای این که در بازار عرضه محصولات جهانی چشم‌اندازی داشته باشیم، باید در روال هایمان در ارتباط با برخورد با بقیه جهان تغییر ایجاد کنیم. با این روالی که بر کشورمان حاکم است، هرچقدر هم تولید کنیم نمی‌توانیم بفروشیم. مگر ما نفت تولید نمی‌کنیم! ولی واقعیت این است که نمی‌توانیم نفت بفروشیم.

کشور ما بزرگ‌ترین منابع گازی مشترک با کشور قطر را دارد؛ مانند ظرفی که دو عدد نی در آن گذاشته‌شده ولی کشور ما نمی‌تواند از آن استفاده کند، گلوی ما را گرفته‌اند، کشور قطر در حال استفاده از این منبع است و روزی تمام خواهد شد و کاری هم نمی‌توانیم انجام دهیم.

همچنین سنگِ لاشه را اگر امارات از ما نخرد، چه کشوری از ما خواهد خرید؟ من در جواب این سؤال که آیا خام فروشی خوب است یا بد؟ می‌گویم خام فروشی بد نیست، اما مهم این است که پولی را که از خام فروشی به دست می آوریم، صرف چه چیزی می کنیم؟ آیا ما این پول را صرف ایجاد ارزش‌افزوده کردیم؟! سنگ لاشه فروختن مهم نیست، چون این یک بازار است. ما در حال حاضر می‌توانیم آهک بفروشیم. خوب اگر الان نفروشیم، پنج سال آینده که متقاضیان ساخت‌وسازهایشان را انجام دادند، دیگر به این محصولات نیاز نخواهند داشت. کشورهای عربی در حال حاضر به‌شدت در حال ساخت و ساز هستند، چه چیزی از این بهتر که ما به آن‌ها آهک، سیمان، سنگ ساختمانی و … بفروشیم؟

بازار ایران یک بازار 80 میلیونی در جهان است، برای گشایش اقتصاد کشورمان و حضور مؤثر در بازارهای جهانی چه رویکردی باید اتخاذ نماییم؟

برای پاسخ به این سؤال دو وضعیت را در نظر بگیرید. وضعیتی که باید در آن کالا خریداری کنیم و وضعیتی که باید در آن کالا را به فروش برسانیم. در وضعیت اول، کشور ما در حال حاضر بازار خوبی برای کشورهای دیگر نیست؛ چرا چون ارزش پول در کشور ما افت کرده است. به یک قانون خیلی ساده توجه نمایید، هر کشوری که پول قوی دارد، کشور خوبی برای واردات است و از آن‌طرف کشورهایی که ارزش پول آن‌ها افت می‌کند، کشورهای خوبی برای صادرات هستند، چون هزینه تولید در این کشورها پایین است.
بنابراین کشور ما کشور خوبی برای واردات نیست؛ برای مثال یک عدد آب‌معدنی که در اروپا تولید می شود و در تهران به قیمت 80 هزار تومان فروخته می‌شود را کسی می‌تواند خریداری کند؟ البته ناگفته نماند کشور ما بازار هدفی برای کشورهای دیگر نخواهد بود، مگر این که با کشورهایی وارد معامله شویم که کالای «بُنجُل» تولید می کنند و این کالاها در مقایسه با کالاهای مشابه ساخت داخل به‌شدت از کیفیت پایین تری برخوردار خواهند بود. نکته بسیار مهم این است که این مسئله یک ایراد نیست؛ این می‌تواند یک ارجحیت باشد که در کشور صادرات انجام گیرد. برایتان یک مثال جالب بگویم، در کشور ما در فروشگاه ها باقی‌مانده پولمان را چه چیزی می‌دهند؟

ویفر رنگارنگ! که قیمت این محصول در کشور ما حدود 1000 تومان یعنی یک بیست و پنجم دلار یا به عبارتی چهار سنت است! در هیچ جای دنیا نمی‌توان بیسکویت چهار سنتی پیدا کرد. از آنجایی که ظرفیت تولید، زیرساخت حمل و بسته‌بندی این محصول در کشور فراهم است، می‌توانیم آن را در خارج از ایران برای مثال در کشور هند با قیمت 10 هزار تومان یعنی 40 سنت (نسبتاً هیچ) به فروش برسانیم.
موضوع مهمی که وجود دارد این است که ما در اولین قدم برای صادرات کالا باید یک بازنگری در روابط سیاسی با ارجحیت اقتصاد بر سیاست داشته باشیم. با طرح این سؤال که آیا از روابطمان با یک کشور سود اقتصادی به دست می آوریم یا خیر؟ ببخشید یک مثال ساده می‌زنم، ما که نمی‌خواهیم با این کشور ازدواج کنیم! می‌خواهیم روابط سیاسی داشته باشیم و منافع موردنظرمان حاصل شود. این‌که اعتقادات ما به هم می‌خورد یا خیر موضوع جداگانه‌ای است بازهم تأکید می کنم به مسائل سیاسی وارد نیستم.

نکته بعدی جهت حضور مؤثر در بازارهای جهانی، این است که کشور ما باید به سمتی حرکت کند که مزیت رقابتی داشته باشد؛ چرا نباید کالا را از ما بخرند در حالی که ما در برخی کالاها کیفیت بسیار بالایی داریم؛ برای مثال برند دریس کولس که تقریباً بازار کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را در کالاهایی مانند توت‌فرنگی، بلوبری، بلک‌بری، گوس بری و… در دست دارد، یک برند آمریکایی است. این برند میوه‌های ازلحاظ ظاهری بسیار زیبا ولی بی‌مزه مطلق را صادر می‌کند. نکته همین‌جاست که مزه‌ محصولات این برند، کاملاً غیرواقعی است، برعکسِ مزه میوه‌ها در کشور ما. این نکته به‌عنوان مزیت رقابتی برای کشور ما مطرح می‌شود. فاصله بین شهر قشم با شهر رأس الخیمه در کشور امارات 60 کیلومتر است. ولی ما نتوانستیم به این بازار چیزی بفروشیم (البته اخیراً در این زمینه کارهایی انجام شده است). در عوض برند دریس‌کولس از آفریقا به کشورهای همسایه ما میوه صادر می‌کند. فکر می‌کنید با چه قیمتی؟! برای مثال قیمت یک کیلو توت‌فرنگی در حال حاضر در کرمان چقدر است؟ حدود 80 هزار تومان برای یک کیلو توت‌فرنگی؛ یعنی 11 درهم (گران ترین قیمت توت‌فرنگی در کشور)، ولی بالاترین کیفیت توت‌فرنگی به ازای هر کیلو در امارات 65 درهم است؛ یعنی شش برابر قیمت در کشور ما. چقدر فاصله با کشور امارات داریم؟ تقریباً 400 کیلومتر فاصله هوایی؛ یعنی با یک سری هواپیماهای کوچک با برد کم می‌توانیم به‌راحتی ارتباط برقرار کنیم، ولی دریس کولس باید جامبوجت قاره‌پیما داشته باشد تا بتواند این کالا را به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس صادر کند! چرا نمی‌توانیم از این بازار استفاده کنیم؟ چون یک: روابط سیاسی نداریم، دو و سه: روابط سیاسی نداریم و چهار برند نداریم.
چند وقت پیش در یک خانه بوم گردی در یکی از شهرستان های کرمان بودم. این خانه همه‌چیز داشت، اما تنها مشکل آن این بود که یک شخص شهرستانی این خانه را طراحی کرده بود، ولی اگر ما بخواهیم برای یک توریست اروپایی بوم گردی درست کنیم باید یک طراح اروپایی بیاوریم، کاری که امارتی انجام می دهد. اگر اماراتی ها با مغز عربِ پنجاه سال پیش خود می‌خواستند طراحی کنند، چیزی بهتر از ما نبودند؛ برای مثال در امارات بازاری برای توریست های آمریکایی در فرودگاه ایجاد کرده اند، در سال حدود 90 میلیون نفر از فرودگاه دبی استفاده می‌کنند اگر این 90 میلیون نفر، نفری حداقل 10 دلار هزینه کنند، سالی 900 میلیون دلار از یک فرودگاه درآمد کسب می‌کنند. این همان جایی است که به دست آوردن پول یعنی به دست آوردن ارزش‌افزوده.

محصول خرما در کشور ما کیلویی 12 یا 13 هزار تومان از باغدار خریداری می‌شود که این رقم هزینه آب، زمین و کود  باغدار است و در واقع پول کالای اولیه است، اما رقیب ما در خارج از کشور یک شکل و شمایل به خرما می‌دهد و با همان خرما در کیلویی یک میلیون و هفت‌صد و هشتاد و هفت هزار تومان ارزش‌افزوده به دست می آورد که پول کالای اولیه نیست؛ اما پول باغدار ما کالای اولیه است و به همین دلیل است که لباس و ماشین باغدار ما نو نمی‌شود؛ چون پول کالای اولیه باید صرف کالای اولیه شود. ارزش‌افزوده است که موجب گسترش می‌شود، موجب خرید لباس و ماشین نو برای باغدار و تراکتور برای زمین و … خواهد شد.

اگر باغدار ما بخواهد با فروش خرمای 12 و 13 هزار تومان، لباس نو بخرد باید سال بعد به‌جای مثلاً 2 کیلو خرما، 1,5 کیلو خرما تولید کند.
بزرگ‌ترین معضل ما در کشور این است که ما اقتصاد نداریم ما در حال فروش کالا به‌صورت کالای اولیه هستیم و این موجب خواهد شد که شاید در150 سال آینده تنها منبعی که بتوانیم در سیستم بین‌المللی از آن پول در بیاوریم فقط کارگر باشد. درآمد پولی است که از خارج از کشور می آید، پولی که بین مسافر و راننده در تاکسی جابه جا می‌شود، درآمد نیست، یک کار خدماتی است و پول به‌صورت درونی جابه جا می‌شود.

سؤالی که مطرح کردید بر پایه این است که ما کشوری هستیم که مرزهایمان باز است و بسیار وضعیت خوبی داریم، همه‌چیز خوب و گل‌وبلبل است، نه این‌طور نیست. ما صادرات نداریم و توان صادراتی هم نداریم. ایراد ما این است که جلسه برگزار می‌کنیم و مرتب از امید حرف می‌زنیم که در سطح جامعه و تلویزیون اشکالی ندارد، اما چرا در جلساتی که مسئولین کشور برگزار می‌کنند، واقعیت را می‌پوشانیم، آقا دستِ راست ما کنده شده باید فکر کنیم که با دست چپ کار انجام دهیم. در جلسات کمی که در اتاق بازرگانی شرکت می‌کنم گاهی اوقات می‌پرسم چرا طوری رفتار می‌کنید که همه‌چیز نرمال است! هیچ‌چیز نرمال نیست؛ البته این دلیلی بر ناامیدی نیست این دقیقاً همان نقطه ای است که اگر کسی دارد غرق می‌شود، بپذیرد که دارد غرق می‌شود ممکن است بتواند نجات پیدا کند، ولی اگر در حال غرق شدن باشیم و بگوییم همه‌چیز خوب است، هیچ‌چیز خوب نخواهد شد و همه غرق خواهیم شد. مرتب جلسه برگزار می‌کنیم و می‌گوییم همه‌چیز خوب است و سال آینده فلان کار را گسترش بدهیم. الان زمان گسترش نیست، زمان زنده ماندن است. ما باید اول بتوانیم نهادهای اقتصادی را زنده نگه‌داریم بعد به فکر گسترش آن باشیم. در یک جلسه در اتاق بازرگانی به این نتیجه رسیدند که به واحدهای نیمه تعطیل یا تعطیل وام داده شود. همه تحسین کردند، که چه‌کار خوبی است، اما من معتقدم این اشتباه است و اعلام کردم، اما چرا؟ فرض کنید می‌خواهیم در یک مسابقه شرکت کنیم و دو اسب داریم که یکی لنگ و دیگری سالم است و می‌تواند بدود، آیا درست است که کاه و یونجه هایی که داریم را به اسبی بدهیم که لنگ است؟

اسب لنگ، لنگ است و هر چه قدر هم کاه و یونجه بخورد بازهم فردا در مسابقه لنگ است و یک اسب هم که سالم است کاه و یونجه نخورده و فردا در مسابقه گرسنه است و نتیجه این می‌شود که در مسابقه بازنده هستیم. پس چه راه‌حلی وجود دارد؟ باید تفنگ را برداشته و سراغ اسب لنگ رفته و بگوییم اسب لنگ عزیز خیلی دوستت دارم ولی متأسفم. تق! و کل کاه و یونجه را به اسب سالم بدهیم که در مسابقه بدود؛ بنابراین در وضعیت موجود باید بگردیم ببینیم چه کسی کار می‌کند و او را حمایت کنیم، نه کسی را که زمین خورده است.

الان زمان حمایت از کسی که زمین خورده نیست، چرا؟ چون او در شرایط عادی زمین خورده است و در این شرایط اقتصادی نمی‌توان او را از زمین بلند کرد. یک کارخانه ای که هشت سال در شرایط اقتصادِ نرمالِ بدون تحریم، نتوانسته از جای خود بلند شود، آیا با این اوضاع با تزریق پول می‌تواند بلند شود؟ با تزریق پول به این کارخانه اتفاق بدتری خواهد افتاد؛ بدهکارتر می شود، خراب‌تر می شود. باید در این شرایط بد اقتصادی یک قدم عقب ایستاد؛ یعنی در سطح کلان اقتصادی کشور، با پذیرش این وضعیت که اوضاع خوب نیست، ببینیم چه کسانی می‌توانند کشور را از این اوضاع دربیاورند و پول کشور را دست آن‌ها بدهیم و از آن‌ها بخواهیم کار کنند.

بنده یک فضای کاری به نام «خان خاتون» دارم که 26 فضای کاری در کنار آن یک گروه شرکت ها به اسم «ایبکو» را می‌سازند. امروز اگر من پول نداشته باشم، در سیستم کاری می‌نویسم فقط و فقط خریدهای فوریتی یک و دوی خان خاتون انجام شود، بقیه فضاهای کاری دیگر می‌خواهند بمیرند، بمیرند. به عبارت دیگر سیستمی که در حال پول در درآوردن است باید پابرجا باشد. کل هنری که در مجموعه کاری خود می‌کنم این است که ریز هزینه‌های مجموعه کاری را به‌روز اولویت‌بندی می‌کنم. بنابراین توصیه من این است به اطراف خود نگاه کنیم ببینیم چند سیستم لنگ در حال کار است؟

چند کارمند لنگ از بی‌کفنی دارند حقوق می‌گیرند؟ این ها را مدیریت کنیم، این ها معضل ما هستند، ما واقعیت‌ها را نگاه نمی‌کنیم.

کشورمان با 15 کشور همسایه است که خود مزیت بزرگی است، سیاست توسعه تجاری هم که عمدتاً بر توسعه مبادلات با کشورهای همسایه است، چرا سهم ایران از این بازار چند صد میلیون نفری در حدود نیم (0,5) درصد است؟

در جواب این سؤال شما یک سؤال مطرح می‌کنم، کشور ما با چند تا از این 15 کشور روابط سیاسی نزدیک دارد؟

چند عدد از این 15 کشور با آمریکا روابط اقتصادی نزدیک دارند؟ اگر این دو عدد را بدانیم دلیل 0,5 درصد آشکار می‌شود. بیایید با هم وضعیت این کشورها را بررسی کنیم، از جنوب شروع کنیم: کشور عمان، این کشور با وجود این که خیلی هم تمایل دارد با ایران رابطه داشته باشد، روابط سیاسی، اقتصادی نزدیکی با آمریکا دارد وضعیت عمان را برای یک تاجر ایرانی با مثال شرح می‌دهم: من در عمان شرکت دارم، شرکت من در عمان حساب بانکی ندارد، چرا؟

در کشور عمان بانک مجبور نیست برای یک تاجر حساب بانکی باز کند. وقتی یک تاجر ایرانی به بانک مراجعه می کند، در جواب درخواست افتتاح حساب می گویند شما ایرانی هستید و بانک در عمان به صورت دلاری کار می کند و بانک آمریکایی به او ایراد خواهد گرفت.

کشورهای امارات، عربستان و کویت تکلیفشان کاملاً مشخص است. کشور قطر یک مقداری به سمت ما آمده ولی دوباره به سمت عربستان برگشته است. کشور عراق، کشوری است که آمریکا در آن مستقر است ولی ارتباطات کمی شکل گرفته و شاید بخش مهمی از 0,5 درصد صورت سؤال مربوط به همین ارتباط باشد. کشور ترکیه در حال حاضر روابط خوبی با آمریکا ندارد، اما مسئله‌ای که هست این است که ما کالای قابل‌عرضه به ترکیه نداریم، چون ترکیه خود کالای صنعتی و تجاری از جمله لباس تولید می کند. از طرفی ما خودمان واردکننده کالا از ترکیه هستیم. کشورهای ارمنستان و گرجستان کاملاً آمریکایی هستند. کشور پاکستان که زیر نظر ناتو است. کشور افغانستان کشوری است که آمریکا در آن حضور دارد، بنابراین اگر بخواهیم روابط با این کشورها را داشته باشیم، باید بدانیم این کشورها تجارت با ما را ترجیح می‌دهند یا تجارت با آمریکا را؟ تحریم به همین معناست، تحریم یعنی این که آمریکا می‌گوید اگر با من تجارت می‌کنید با ایران نمی‌توانید تجارت کنید و اگر این اتفاق بیفتد حساب های آن‌ها مسدود خواهد شد. این نقطه‌ای است که باید اقتصاد را بر سیاست ترجیح دهیم. یا همان راه حلی که آقای ظریف به نمایندگی از حکومت پیشنهاد دادند، سقف، پراید و پژو! و هرکسی که با این راه‌حل و انتخاب (بسته ماندن مرزها مشکل دارد)، بیرون برود! فکر می‌کنید چه کسانی از کشور بیرون می‌روند؟ ما در حال از دست دادن چیزهای با ارزش هستیم و آن گنجینه ژنتیکی مان است. شوخی نداریم، ژن خوب وجود دارد، من کاری ندارم ژن خوب پسر عارف است یا خیر؟ من در شهر کرمان در یک کلاس 18 نفره در مدرسه علامه حلی درس خوانده ام، الان از آن کلاس 18 نفره، دو نفر در ایران هستند. این‌ها همه ژن خوب بودند و حالا دیگر بچه‌هایشان ایرانی نیستند و آمریکایی، انگلیسی یاکانادایی اند. گنجینه ژنتیک ما از سنگ‌آهن مهم‌تر است و این همان چیز باارزشی است که ما در حال از دست دادنش هستیم. به طور مثال یکی از دوستان صمیمی بنده در آمریکا در «سیلیکون ولی» الگوریتم های وایفای موبایل اپل را می‌نویسد. او ایرانی است و در دانشگاه صنعتی شریف درس خوانده ولی فرزندانش آمریکایی هستند و مطمئناً سه نسل بعد از او اصلاً یادش نیست که از کجا آمده است.

گفته می شود بهبود و افزایش قابل توجه صادرات کالاها در گرو حمایت دولت از فعالان این بخش است، حمایت های مورد انتظار صادرکنندگان دقیقاً کدامند؟

من اصلاً به حمایت دولت اعتقاد ندارم و به نظرم حمایت دولتی نباید وجود داشته باشد. جایی دیگر هم به این مطلب اشاره کردم، من بابک اسماعیلی که یک دست من را بریده اید، یک تیر در پهلوی راست من زده‌اید، پای مرا شکسته‌اید، ولی با همه این اوضاع دارم راه می‌روم و کار می‌کنم. از دولت خواهش می‌کنم پنج سال اوضاع همین طور بماند و کاری ندارم دلار 25 هزار تومان است، اصلاً دلار250 هزار تومان شود، من بلد هستم کار کنم. ولی فقط پنج سال همین مقدار بماند؛ ثبات. من حمایت نمی خواهم همین شرایطی که هست خوب است. بد، افتضاح، گل‌وبلبل، همین شرایط پنج سال ثابت بماند. طبق آمار در کشور ما در دو سال گذشته روزی 1,5 بخشنامه دولتی صادر شده است. چند وقت قبل برای صادرات محصولی با گمرک تماس گرفتیم، در جواب گفتند: زمانی که بارتان آماده صادرات شد، تماس بگیرید، چون بخشنامه ها به‌روز هستند و فرق می‌کنند. این مسئله بزرگ‌ترین جُک است.

شخص می خواهد آن محصول را بکارد و صادر کند، باید چهار روز قبل از صادرات، بپرسد که صادرات آن آزاد است یا خیر؟!
در مملکت ما دولتِ خوب، دولتی است که کاری به تاجر و تولیدکننده نداشته باشد، ما هیچ حمایتی نمی‌خواهیم. من به‌عنوان یک شخص که 700 نفر بیمه‌شده مستقیم دارم، دستم را بالا می‌گیرم و می‌گویم هیچ حمایتی نمی‌خواهم. فقط ثبات! امروز وضعیت را برای من مشخص کنند، بگویند تو صادرکننده‌ای و روزی یک‌بار جلوی اداره صمت یک سیلی به تو می زنیم و بعد برو!! همین را معلوم کنید بعد من شرایط خود را درست می‌کنم.

سیستم من داینامیک است سیستم من دیکتاتوری است و هیئت‌مدیره‌ای نیست. من صبح اگر تصمیم بگیرم کارخانه بخرم، شب چک دادم و کارخانه را خریدم و دلیل موفقیتم همین است، سریع عکس العمل نشان می‌دهم و تا حال هم ظاهراً تصمیم‌گیرنده خوبی بوده ام که سیستم زنده مانده است. فقط تنها حمایتِ دولت، ایجاد ثبات باشد، بزرگ‌ترین ضربه را زمانی می‌توان به آدم‌ها زد که آدم ها در ثبات نباشند. برای مثال اگر یک صندلی اینجا باشد که سه میخ روی آن زده شده باشد و مجبورتان کنند که روی آن بنشینید، راهی پیدا می‌کنید، اما سختی کار زمانی پیش می آید که کسی زیر آن صندلی نشسته و مرتب میخ را می کشد و میخ دیگری در جای دیگر جایگزین می کند، این دقیقاً وضعیت یک آدم در شرایط بی‌ثباتی است. در واقع در حال حاضر ما نقش آدم‌هایی را داریم که در فیلم‌های «وسترن» تیر به پاهایشان می‌زنند و باید برقصند! وقتی حمایت برداشته شود، آن هایی که باید بمیرند، می‌میرند، اسب های لنگ می‌میرند و اسب هایی که دونده‌اند میدان برایشان بیشتر باز می شود و تندتر می دوند.
به عقیده بنده باید در کشور یک سری آدم کمربسته و به‌صورت واقعی ملی وجود داشته باشند که بعد از شناخت وضعیت موجود، به اقتصاد فکر کنند. این آدم‌ها اگر شب در خیابان رانندگی می‌کنند و یک هم‌وطن خود را تا کمر در سطل زباله می‌بینند احساس شرم کنند، آدم‌هایی که ایجاد شغل برای آن‌ها مهم باشد، آدم‌هایی که زمانی به من تولیدکننده می‌رسند و می‌گویند تو در فلان منطقه زمین‌خواری می‌کنی، بدانند فلان منطقه (دارزین) یعنی کجا؟ باید دست‌های یکی از همین آدم‌ها را بست و شبانه او را وسط آن منطقه رها کرد تا بفهمد که وقتی به کسی تهمت زمین‌خواری می‌زند، بداند آن زمین کجاست؟

منطقه دارزین گردنه حیران نیست که شب آنجا بمانی و خوش بگذرانی. دارزین یک بیابان است که اگر یک‌شب یک نفر آنجا بخوابد ممکن است مشکلی توسط همان آدم‌هایی که سه سال شغلشان را به تعویق انداخته، برایش ایجاد شود. در جلسه‌ای صحبت می‌شد یکی از حضار گفت؛ این آدم‌هایی که حاضرند گردن دیگران را بزنند اشرار هستند، من گفتم من بابک اسماعیلی هم اشرارم، اگرشروری که در این منطقه با 300 هزار تومان، سی کیلو هروئین جابه جا می‌کند، شرّ است من هم شرّم. من هم اگر زن و بچه ام گرسنه باشند این کار را حتماً و قطعاً انجام خواهم داد. شما یک شغل سه میلیون تومانی به این آدم شرّ بدهید، بعد ببینید اشرار می شود یا نه؟ من معدن کار هستم. آدم شرّ در معدن کار نمی کند، یک روز سرکار می آید و چون راحت‌طلب است، نمی‌ماند. شخصی که فرغون 100 کیلویی را در معدن خاتون‌آباد برای ماهی چهار میلیون تومان جابه جا می‌کند با شرف است و این «ش» و «ر» شرّ نیست، شرف است. یا اگر یک نفر تفنگ برمی‌دارد و قوچ را در کوه می‌زند این از سیری نیست، این آدم گرسنه است و بچه‌اش چهار ماه است که گوشت نخورده است، نباید این آدم را با تفنگ کشت. کسی که از سیری قوچ می‌زند هزارتا بادیگارد دارد و هزار آدم را می شناسد و مسئول ما دستش به او نمی‌رسد که تیر به سمتش بزند. اشتباه ما این است که می‌خواهیم قوانین حاکم در اروپا را در ایران با این وضعیت اقتصادی پیاده کنیم.

سال گذشته زمانی که یک مزرعه کشاورزی را خریدم، صاحب قبلی زمین به مرحله‌ای رسیده بود که گوجه‌ها را در این زمین گذاشته و رفته بود؛ چون برداشت این محصول با هزینه کارگر برای او صرف نمی کرد. محصول پیاز در سال گذشته از کشاورز کیلویی 200 تومان خریداری می‌شد، در همان موقع پیاز در امارات 4 درهم یعنی 32 هزار تومان فروخته می‌شد. در واقع 400 کیلومتر آن‌طرف تر از کشورمان پیاز کیلویی 32 هزار تومان فروخته می‌شد. چقدر این وضعیت تلخ است. ما مملکتی ثروتمند هستیم ولی از این موهبت استفاده نمی‌کنیم. با این‌همه ثروت مردم چطور دارند زندگی می‌کنند؟ شبها زمان عبور از خیابان چقدر آدم می‌بینید که مانند گربه زندگی می‌کنند؟ آدمی که در سطل زباله به دنبال غذا می‌گردد چه فرقی با گربه دارد؟

مسئولان ما در تهران زندگی می‌کنند و این آدم‌ها را نمی‌بینند؟ حداقل اگر این آدم‌های «سر در سطل زباله» را نمی‌بینند، برای منی که قصد ایجاد شغل دارم دردسر ایجاد نکنند و مجوز احداث کارخانه بدهند، سه و نیم سال است که من دنبال یک جواز تأسیس برای کارخانه هستم. هفت ساعت پشتِ درِ اتاق یک مسئول در محیط‌زیست در تهران ایستادم، حتی اجازه نشستن به من نداد، چون می‌خواست بروم! من چیزی نمی توانستم بگویم، چون کماکان پای آن‌ها روی گردن من است و اگر بالاتر از گُل به آن‌ها بگویم فردا صبح نفسم را می بُرند.

در چهار سال گذشته 700 شغل ایجاد کرده و درحال زیاد کردن آن هستم. شاید اگر هرکسی جای من بود سرمایه‌اش را از کشور خارج می‌کرد، ولی من معتقدم این پول که از معدن درمی‌آید باید در همین کرمان، همین خاک شغل ایجاد کند. آیا منی که چنین اعتقادی دارم باید سه سال درگیر مجوز احداث یک کارخانه که موجب ایجاد شغل برای کلی آدم بیکار می‌شود، باشم؟

به اعتقاد من در کشور ما دو نوع تحریم وجود دارد، تحریم داخلی و خارجی. از دید من تحریم داخلی سخت‌تر از تحریم خارجی است. تحریم خارجی یعنی چه؟

آمریکا 5 سال یک قانون گذاشته است و اگر از این قانون که در حال اجرا است، تخطی نکنیم می‌توانیم بیرون از ایران کار کنیم؛ برای مثال من ذغال صادر می‌کردم در صادرات ذغال مشکل پیدا شد و آمریکا گفت این کالا جز صادرات نفتی است و من آن را کنار گذاشتم و به‌جای آن یک محصول دیگر صادر کردم، این می‌شود تحریم خارجی، اما تحریم داخلی، قانون می‌شود که سیب‌زمینی نمی‌توان صادر کرد، ولی آیا پیاز می‌توان صادر کرد یا توت‌فرنگی؟

آیا ما می‌دانیم فردا قیمت پنیر چقدر می‌شود؟

در یک کشور درست‌وحسابی اگر قرار باشد فردا اتفاق خاصی بیفتد، برای مثال مسیر بسته شود، با برنامه‌ریزی و اطلاع‌رسانی مسیرهای جایگزین را معرفی می‌کنند.
کشور پیشرفته یعنی کشوری که همه مردم با هر سطح اقتصاد در آن به‌راحتی زندگی کنند. برای مثال در کشورهای اروپایی همه مردم با هر سطح اقتصادی می‌توانند یک‌شب در هفته به رستوران بروند، یک ماشین داشته باشند، لباس نو بخرند، خانه داشته باشند و کیفیت و سطح استفاده از هرکدام از این امکانات به نسبت سطح اقتصادی مردم فرق می‌کند اما درآمریکا به این شکل نیست.

در فضای اروپا اوضاع این‌قدر انسانی است.
در کشور ما اگر منِ نوعی ماشین BMW سوار شوم، همه به من می گویند این آقا دزد است! در صورتی که من که ماشین BMW سوار می‌شوم و در کنار آن 700 شغل ایجاد کرده‌ام. من باید این ماشین را سوار شوم تا در وقتم صرفه‌جویی شود، در آرامش بتوانم خوب فکر کنم و کار بیشتر تولید کنم. درمجموع تا زمانی که در کشور راحت زندگی کردن را نقد کنیم، اقتصادمان درست نخواهد شد، دزد را باید گرفت، دزدها در این مملکت ماشین BMW سوار نمی‌شوند، دزدها در این مملکت دمپایی به پا دارند و تاکسی سوار می‌شوند! چند وقت پیش ماشین لوکسی را در خیابان دیدم که پشت آن نوشته بود «من دزد نیستم و این تعداد کارخانه دارم».
در موردحمایت دولت باید بگویم حاضرم با سند ثابت کنم که تا به حال حتی هزار تومان از دولت نگرفته‌ام.

برعکس اگر مشکلی پیش‌آمده، حمایت کردم؛ برای مثال از ابتدای شیوع ویروس کرونا، تقریباً ماهی دو هزار بسته غذایی به ارزش 200 میلیون تومان بین مردم پخش نموده‌ایم. کسی مرا موظف به انجام این امر نکرده است.

کرونا ضربه های مهلکی بر بازرگانی جهانی وارد کرده است، تأثیر این فروپاشی بر تجارت خارجی کشور و استان کرمان چگونه است و برای مقاومت‌پذیری و کاهش آسیب پذیری آن، چه اقداماتی انجام شده است؟

مدت هاست در اتاق بازرگانی بحث کمک به آسیب دیدگان کرونا مطرح شده است، اما به اعتقاد من بهترین کار در این شرایط این است که سراغ صنایع و بنگاه‌های مختلف رفته و از آن‌ها بخواهیم روی فرصت هایی که بر اثر شیوع ویروس کرونا به وجود آمده است، مطالعه کنند.

به اعتقاد من، تأثیر بحران کرونا برای کشور ما در تجارت خارجی (نه در تجارت داخلی)، خوب بوده است. به این موردتوجه کنیم که کشور ما بر اثر تحریم و مسائل سیاسی ارتباط چندانی با بیرون مملکت نداشته ‌است، اما بعد از همه‌گیری کرونا فرصت تجارت با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس به وجود آمده است، به دلیل آن که این کشورها تا قبل از بیماری کرونا مواد غذایی موردنیاز خود را از طریق «بلی کارگو » وارد می‌کردند، اما با شیوع بیماری کرونا و کاهش مسافرت ها، این کشورها مجبور شدند که از طریق لنج مواد غذایی خود را وارد نمایند. بنابراین این فرصت برای کشور ما فراهم شده و محصولاتی نظیر میوه جات به این کشورها صادر می‌شوند، اما در مورد این که با مسائل سیاسی موجود، چقدر توانسته‌ایم به این کشورها کالا بفروشیم، باید نگاهی به اعداد و ارقام بیندازیم.

در امارات بسیاری از تاجرها پیشنهاد دادند که برای واردات، پذیرای هر نوع ماده خوراکی هستند. حالا بگذریم که انتقال پول و مسائل دیگر به چه شکل خواهد شد، اما وقتی چنین درخواستی دارند، می توان نتیجه گرفت که کمبودی وجود دارد و این برای ما فرصت است.

در مورد مقاومت‌پذیری و کاهش آسیب‌پذیری باید گفت، ما اصولاً اول به دیوار برخورد می کنیم و بعد به این فکر می کنیم که چه شد و چه‌کاری باید انجام دهیم؟ برایتان مثالی می‌زنم در یک افتتاحیه در دوحه قطر بعد از حدود چهل سال، باران بارید و جالب است بدانید که سقف استادیوم به‌وسیله Rain Cover که از قبل پیش‌بینی شده بود بسته شد، دقت کنید در کشوری که 40 سال بارندگی نداشته است، شرکت برگزارکننده مسابقات به این مسئله که ممکن است بارندگی باشد، فکر کرده است. وقتی‌که از شرکت پرسیده بودند چطور شد که به این امکان فکر کردید؟ در جواب (عدد دقیق خاطرم نیست)، گفته بودند که ما سی مورد دیگر شبیه این امکان را نیز پیش‌بینی کرده بودیم که اتفاق نیفتادند؛ بنابراین آسیب پذیری ناشی از این است که پیش‌بینی صورت نمی‌گیرد. در کشور ما چون اکثراً کارها به‌صورت کارشناسی انجام نمی‌شود، پس پیش‌بینی انجام نمی‌شود و همیشه با مغز به دیوار برخورد می‌کنیم و زمانی که بلند می‌شویم تازه دنبال راهکار هستیم. بحران کرونا اولین بحران در کشور ما نبوده و آخرین بحران نیز نخواهد بود. نه‌تنها در کشور ما، در کل دنیا این مسئله صادق است. پس اگر ما در کشور پیش‌بینی و ظرفیت های اضافه داشته باشیم، آسیب نخواهیم دید.

اعتقاد بنده بر این است برای این که آسیب‌پذیر نباشیم باید پیش‌بینی کنیم. برای مثال اگر مرزهای جنوبی ما بسته شوند چه راهکاری باید پیش بگیریم؟
کشوری مانند امارات در شروع بحران کرونا، به این فکر کرده است که بالاخره واکسن کرونا کشف می‌شود و هشت میلیارد انسان به آن نیاز پیدا می‌کنند و با این پیش بینی، امارات در حال حاضر جز کشورهایی است که مجهز به سیستم حمل‌ونقل تخصصی جابه‌جایی واکسن فایزر است. جابه‌جایی واکسن فایزر نیازمند به دمای منفی 70 درجه است و کشور امارات سیستم حمل‌ونقل هوایی خود را مجهز به حمل‌ونقل تا دمای منفی 150 درجه کرده است و این فرصت‌طلبی است.

ما در کشورمان چه‌کار انجام دادیم؟ بعد از سه سال بخشنامه و مجوز صادر کردن، بیماری کرونا رفته و نوع بعدی آنفلوانزا شیوع پیدا می‌کند و ما هنوز «اندر خم یک کوچه مانده ایم».
از طرف دیگر نکته‌ای که وجود دارد و باعث شده است که ما از کرونا خیلی ضربه نخوریم، ناشی از این است که ما با شرایط ناپایدار وفق داده شده ایم. به عبارتی سیستم‌هایی که در کشور با وجود بحران کرونا زنده مانده‌اند، به‌شدت انعطاف پذیر بوده و هستند.

واردات یک طرفِ جاده دو طرفه تجارت خارجی است، مسائل و مشکلات جدی حوزه واردات و راه حل رفع آن‌ها چه هستند؟

همان طور که قبلاً هم اشاره کردم، در حال حاضر واردات در مملکت ما معنی ندارد؛ برای اینکه ارزش پول ما اُفت کرده است و به اعتقاد من به غیر از کالاهای اساسی نباید سمت واردات رفت چون بازار خوبی نخواهد بود و کالایی هم که وارد می‌شود، «بُنجل» خواهد بود و قطعاً ما می-توانیم معادل این بازار با کیفیت بهتر را با سرمایه گذاری در کشور انجام دهیم، جز برای محصولاتی که تکنولوژی آن را نداریم.
از جمله مشکلات دیگری که واردات به وجود می‌آورد کمک به کاهش رقابت محصولات داخلی با محصولات خارجی است، فرض کنید گمرک در کشور ما اطراف یک محصول را محصور می کند و عوارض گمرکی بالایی برای آن وضع می کند، با این کار عملاً محصول وارداتیِ با کیفیت بالا غیرقابل رقابت با محصول داخلی با کیفیت پایین می‌شود. مثال واضح آن در کشور، سایپا و ایران‌خودرو است- همان پراید و پژویی که قبلاً در موردش صحبت کردیم- دولت با این کار در واقع بازار را به دو قسمت تقسیم نموده و آن را در اختیار دو شرکت سایپا و ایران‌خودرو قرار داده و از آن‌ها خواسته که سی سال در این بازار بفروشند.

ایده اولیه این کار خیلی خوب بوده، ولی در کنار آن می بایست انتظارات و درخواست هایی نیز برای پیشرفت این شرکت ها در نظر گرفته می‌شده؛ برای مثال این شرکت ها تضمین کنند که بعد از بیست سال به کیفیتی قابل‌رقابت با هیوندا برسند. این شرکت ها با این بازار، درآمد هنگفتی درمی‌آورند و قانوناً باید این پول درشت در مسیر بهبود کیفیت محصولات هزینه شود و دولت هم بعد از بیست سال به این کاری نداشته باشد که پسر چه کسی هستی یا نیستی، درب بازاری که بسته شده است را باز کند و بدون پرداخت عوارض گمرکی خودرو وارد نماید. در این شرایط اگر شرکت‌های داخل توانستند با محصولات با کیفیت خارجی رقابت کنند که عالی است وگرنه باید بمیرند، این همان‌جایی است که اسب لنگ را نباید نگه داشت.

واقعیت این است که ما تولیدکننده خوبی برای خودرو نیستیم و باید تولید را رها کنیم چون تولیدی که قابلیت صادرات ندارد، تولید نیست.
من یکی از مخالف‌ترین افراد با این دیدگاه «اَز خودمون ورخودمون» هستم. اتاق بازرگانی یکی از پیشنهاد‌هایی که مرتب با شرکت‌های بزرگ استان مانند شرکت گل گهر و مس سرچشمه مطرح می‌کند، این است که این شرکت ها قطعات مورداستفاده خود را از شرکت‌های تولید قطعات در داخل استان خریداری کنند. چرا باید این شرکت‌های بزرگ این کار را انجام دهند؟ در حالی که شرکت تولیدکننده ای مثلاً در اصفهان کیفیت بهتر و قیمت بهتری دارد؟ طبیعتاً باید از اصفهان بخرند چون که با خرید از تولیدکنندگان در کرمان این اجازه را می‌دهند که هر نوع قطعه با هر کیفیت و قیمتی تولید شود. باید تولیدکنندگان را به تولید قطعه با کیفیت رقابتی (مثلاً با اصفهان) تشویق کرد. در چنین حالتی شرکت گل گهر و مس سرچشمه بدون پیشنهاد اتاق بازرگانی از شرکت کرمانی خرید خواهند نمود. قصه واردات هم همین است؛ زمانی که دولت می‌خواهد محصولی را وارد کند، یک شیر پاک خورده‌ای ادعا می‌کند که من همین محصول را تولید می‌کنم، از طریق گمرک ورود محصول خارجی ممنوع می‌شود و زمینه رقابت حذف می گردد. همه این‌ها به هم‌پیوسته است و نشان‌دهنده عدم ثبات است؛ بنابراین واردات، خود می‌تواند موجب توسعه و بهبود کیفیت تولید داخل در رقابت با محصول خارجی شود، ولی ما در کشورمان این کار را انجام نمی دهیم و اصرار ما بر یک مفهوم اشتباه از خودکفایی است. خودکفایی در دنیای امروز این مفهوم را ندارد، یک کشور ممکن است واردکننده مطلق باشد ولی خودکفا باشد، خودکفا بودن در دنیای امروز یعنی ارتباط اقتصادی یک کشور با بقیه دنیا چند میلیارد دلار است؟ هر قدر این عدد بزرگ‌تر باشد آن کشور خودکفاتر خواهد بود. این مسئله در معادلات دنیا وجود دارد. چرا ما این‌قدر تحریم می‌شویم؟ به عبارتی چرا کشور این‌قدر راحت تحریم می‌شود؟ چون ما از نظر اقتصادی مهم نیستیم، نه چیزی به کسی می‌فروشیم و نه چیزی از کسی خریداری می‌کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *