مهم‌ترین هدف؛ رشد از طریق بهره‌وری

عضو هیئت‌علمی گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه شهید باهنر کرمان

مواردی چون مشکلات ساختاری به‌اضافه چگونگی واکنش تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به قیمت‌ها، فصلی بودن محصولات کشاورزی و ماهیت، فسادپذیری و قابلیت انبارداری این محصولات و پایین بودن قدرت چانه‌زنی کشاورزان خرده‌پا که همه در نظام بازار و توزیع محصولات کشاورزی اهمیت دارند، هرکدام به شیوه‌ای باعث نارضایتی تولیدکننده و مصرف‌کننده می‌شوند. برای جلب رضایت تولیدکننده و مصرف‌کننده، سیستم بازاریابی باید دو موضوع قیمت منصفانه مورد رضایت این دو قشر جامعه و مسیر مطمئن فروش را مدیریت نماید.
ما باید دنبال به صفر رساندن حاشیه غیرمنطقی باشیم. حاشیه غیرمنطقی یعنی خدمات یا هزینه‌هایی که بر روی محصول انجام نمی‌شود و هزینه آن را از مصرف‌کننده می‌گیرند؛ زمانی که بازار شفاف و رقابتی شود، حاشیه‌های غیرمنطقی از بین می‌روند.
دکتر حسین مهرابی؛ عضو هیئت‌علمی گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه شهید باهنر کرمان در مورد این‌که چگونه می‌شود کشاورز از ارزش‌افزوده در حلقه‌های زنجیره ارزش تولیدِ خود بهره‌مند شود و تنها در حلقه اول تولید متوقف نشود، می‌گوید که کشاورز هرقدر هم بزرگ باشد، به‌تنهایی نمی‌تواند در همه مراحل زنجیره قرار گیرد؛ زیرا از رسالت اصلی خود بازمی‌ماند. البته در این مورد، تقویت اتحادیه‌ها، تعاونی‌ها، سهامی زراعی‌ها و کشت و صنعت‌ها می‌تواند راه‌حل باشد. این‌که تناسب حاشیه سود کشاورزی استان کرمان چقدر ملازم یک فعالیت موجه اقتصادی است، باید گفت که انتظار سود در هر فعالیت اقتصادی به مسئله ریسک آن فعالیت بستگی دارد؛ بازدهی بیشتر متضمن پذیرش ریسک بیشتر است که این موضوع در کشاورزی کشور ما به دلیل سنتی و معیشتی بودن، چندان مصداق پیدا نمی‌کند. در کل در شرایطی که تورم در حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد است، در هر فعالیتی، هر بازدهی کمتر از آن منجر به بازدهی منفی حقیقی می‌شود. او همچنین می‌گوید که سهم بخش کشاورزی استان در کل اقتصادمان نسبت به متوسط کشور بسیار بالا است، اگرچه در سال‌های اخیر معدن و صنایع معدنی سهم کشاورزی را کم کرده است. کشاورزی استان کرمان عمدتاً ناشی از ناپایداری منابع آب، بیشتر در مسیر ناپایداری حرکت می‌کند. مهم‌ترین هدف در برنامه توسعه کشاورزی استان باید رشد از طریق بهره‌وری آب، زمین، نیروی کار و انرژی باشد.

چرا در نظام بازار و توزیع محصولات کشاورزی در کشور نارضایتی در هر دو سوی تولیدکننده و مصرفکننده وجود دارد؟

تولیدکننده در کنار وقت و انرژی و نیروی کاری که برای امر تولید اختصاص می‌دهد، هزینه‌های دیگری هم برای تولید یک محصول دارد و انتظار دارد مثل کسب‌وکارهای دیگر حاشیه سودی را نیز به دست آورد. در کنار آن مصرف‌کننده هم درآمد محدودی دارد و باید این درآمد را بین کالاهای مختلف تقسیم نماید و زمانی که به سراغ محصولات کشاورزی می‌رود، ممکن است نتواند به‌اندازه کافی خرید نماید.

در ادامه مواردی که در نظام بازار و توزیع محصولات کشاورزی اهمیت داشته و هرکدام به شیوه‌ای باعث نارضایتی تولیدکننده و مصرف‌کننده می‌شوند، توضیح داده می‌شود:

  • واکنش تولیدکنندگان و مصرفکنندگان به قیمت:

محصولات کشاورزی متفاوتند، اصطلاحاً در علم اقتصاد بعضی محصولات، کشش قیمتی تقاضای بالایی دارند و با افزایش قیمت‌ها، مصرف‌کننده می‌تواند نسبت به این تغییرات قیمت واکنش نشان دهد، اما برخی از کالاها اصطلاحاً ضروری‌ترند و کشش قیمتی تقاضایشان پایین است؛ به‌عبارت‌دیگر وقتی قیمت‌ها بالا می‌رود، مصرف‌کنندگان نمی توانند واکنش چندانی نشان دهند. می‌توان گفت هرچه محصولی ضروری‌تر و دارای جایگزین‌های کمتر و سهم آن در سبد هزینه خانوار کمتر باشد، کشش تقاضای آن محصول نیز کمتر خواهد شد؛ برای مثال محصولاتی مثل دارو، نمک، نان، سیب‌زمینی، پیاز، برنج و درواقع کالاهایی که در زندگی روزمره ضروری‌اند و نمی‌توان به‌اصطلاح آن‌ها را «نخرید»، دارای کشش قیمتی تقاضای پایینی هستند و توابع تقاضای پرشیبی دارند و مصرف‌کننده نمی‌تواند نسبت به تغییرات قیمتی آن ها واکنش نشان دهد. برای مثال «نمک» کالایی است که هر چه قیمتش تغییر کند در میزان مصرف خانوارها اثری ندارد، اما «پسته» یک کالای با کشش قیمت تقاضای بالاست و با افزایش قیمت این محصول، مصرف‌کننده می تواند آن را از سبد مصرفی حذف کند. برخی از کالاهای دیگر و اصطلاحاً کالاهای لوکس و غیرضروری‌تر نیز به تغییرات قیمت خیلی حساسیت دارند. از طرف دیگر تولیدکنندگان هم خیلی نمی‌توانند در مقابل تغییر قیمت در کوتاه‌مدت واکنش نشان دهند؛ به عبارتی زمانی که تولیدکنندگان در فصل برداشت محصول هستند، تغییرات قیمت نمی‌تواند خیلی روی عرضه آن‌ها اثر بگذارد چون بخش مهمی از هزینه‌ها را تخصیص داده‌اند، فصل کشت جایگزین محصولاتشان نیز گذشته است و مجبورند به همان شکل ادامه دهند، اما می‌توانند این موضوع را در تصمیمات سال بعدی خود لحاظ کنند؛ لذا مباحث آکادمیک و تئوری‌های اقتصادی مربوط به واکنش تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به قیمت را باید شناخت و در نظر گرفت. این واکنش‌ها بسته به ماهیت محصول، بسته به منطقه‌ای که در آن کشاورزی انجام می‌شود و مناطق تولید می‌تواند خیلی متفاوت باشد.

  • ماهیت، فسادپذیری و قابلیت انبارداری محصولات کشاورزی:

مسئله دومی که در نظام بازار و توزیع محصولات کشاورزی می‌تواند مهم باشد، موضوع ماهیت محصولات کشاورزی و فسادپذیری و قابلیت انبارداری آن‌ها است؛ برای مثال سیب‌زمینی و پیاز صنایع تبدیلی کم و قابلیت نگهداری پایینی دارند، اما گوجه‌فرنگی می‌تواند تبدیل به رب گوجه شده و به‌سرعت فرآوری دیگری روی آن انجام شود. بعضی از محصولات خشکبار هستند و تولیدکنندگان خود می‌توانند به‌تناسب قیمت‌های بازار، تنظیم و عرضه انجام دهند و می‌توانند این محصولات را با هزینه و ضایعات کمتر و با کیفیت خوبی نگهداری کنند؛ مثل پسته، بادام و گردو. گرچه این محصولات هم شرایط نگهداری دارند، اما در مقایسه با محصولاتی مثل طالبی یا هندوانه مدت‌زمان بیشتری برای نگهداری نیاز دارند و تولیدکنندگان نمی توانند از طریق تغییر در مقدار عرضه روی قیمت اثر بگذارند.

  • فصلی بودن محصولات کشاورزی:

نکته بعدی بحث فصلی بودن محصولات کشاورزی است. در طرفه عرضه، گلخانه‌ها کمک می‌کنند که مقداری محدودیت فصلی بودن محصول برطرف شود و محصولاتی که در فصول خاص امکان تولید در فضای باز ندارند در گلخانه تولید شوند و طبیعتاً تولید در گلخانه هم هزینه‌های خاص خود را دارد؛ لذا می‌توان گفت که عمده محصولات کشاورزی در فضای باز و به‌صورت فصلی تولید می‌شوند؛ برای مثال محصولاتی مانند گندم، جو، ذرت، یونجه، پسته، بادام 100 درصد در فضای بازتولید می‌شوند. 30 تا 40 درصد محصولاتی مثل گوجه و خیار در فضای گلخانه تولید می‌شوند که برای تولید، سرمایه‌گذاری، تأسیسات گلخانه و شرایط مربوطه اهرم عملیاتی بالای را لازم دارند و طبیعتاً عملکرد بالاتری هم دارند (که موضوع اقتصادی دیگری است که مزایا و معایبی دارد و وارد آن نمی‌شویم)؛ اما در طرف تقاضا برخی از محصولات که ضروری نیستند می‌توانند در فصل خود مورد تقاضا باشند و می‌توانند تقاضای دائمی و یکنواخت نداشته باشند؛ برای مثال در مورد زردآلو مطمئناً عده خیلی کمی هستند که حاضرند زردآلو را در خارج از فصل با قیمت بالاتری بخرند و تقاضای این محصول فصلی است؛ اما پیاز و سیب‌زمینی تقاضای دائمی دارند؛ بنابراین موضوع مهم در اینجا نحوه عرضه و تقاضا است، ممکن است عرضه فصلی، اما تقاضا پیوسته و دائمی ‌باشد.

  • پایین بودن قدرت چانهزنی کشاورزان خردهپا:

موضوع بعدی پراکندگی مراکز تولید محصولات کشاورزی بویژه در کشورهای درحال‌توسعه است. کشاورزی در این نوع کشورها از جمله کشور ما دارای چهار ویژگی خیلی مهم است:

  • کوچک بودن مزارع،
  • سنتی بودن کشاورزان،
  • معیشتی بودن کشاورزان،
  • ریسک گریزی کشاورزان.

اگر چهار ویژگی بالا را به‌طرف عرضه اضافه کنیم، این موارد باعث می‌شود که کشاورز برای فروش محصول خود عجله نماید، چون زندگی‌اش به این موضوع وابسته است. رفسنجانی ها یک اصطلاحی دارند و می‌گویند «بعد از پسته‌ها»، چون هزینه‌های زندگی آن‌ها، وابسته به پسته است؛ «بعد از پسته‌ها» به مفهوم اضطرار برای فروش است که ناشی از همان چهار ویژگی کشاورزی است، در واقع خریداران فضایی را ایجاد می‌کنند که اگر کشاورزان محصول خود را نفروشند، ممکن است ارزان شود، حتی گاهی دیده شده که به‌صورت نمایشی چند کامیون محصول کشاورزی را در جایی تخلیه و این فضای روانی که کشاورزان محصولاتشان را بیرون می‌ریزند ایجاد کنند، کشاورز هم کسی است که به زن و بچه خود قول داده، طلبکارانی دارد و مهم‌تر از آن محصولش فسادپذیر است و امکانات نگهداری را نیز ندارد، حتی ناامنی‌هایی مثل دزدی و مواردی دیگر هم به آن اضافه می‌شود و در مجموع فضایی به وجود می‌آید که صحبت در مورد آن در این زمان کوتاه ممکن نیست و نمی‌توان آن تصویر واقعی از فضایی که در ذهن کشاورز برای فروش محصولش اتفاق می‌افتد را به‌طور کامل شرح داد. لذا مشکل دیگری که در این حوزه وجود دارد، بحث پایین بودن قدرت چانه‌زنی کشاورزان خرده‌پا است. در حقیقت کشاورزان باید تابع خریدار محلی باشند که این موضوع با راه‌اندازی تعاونی‌ها قابل‌حل است؛ البته نباید موجب انحصار شود.

  • مشکلات ساختاری کشاورزی:

مشکلات ساختاری از جمله عدم وجود انبار، نبود جاده‌هایی برای حمل‌ونقل مناسب و افزایش ضایعات نیز وجود دارد. در خیلی از کشورها دولت‌ها در روستاها در مناطق مختلف انبارهای نگهداری ساخته‌اند و کشاورزان می‌توانند برای مثال یک ماه محصول خود را در آنجا نگه‌داری کنند تا مقداری از آن اضطرار فروش کاسته شود. یا با ترمیم و بازسازی جاده‌های روستایی از مقدار زیادی ضایعات محصولات جلوگیری کرده‌اند. حمل‌ونقل غیرحرفه‌ای ضایعات را افزایش می‌دهد و حتی خیلی اوقات ایستگاه‌های بازرسی که چند بار محصولات را بالا و پایین می‌کنند نیز خود باعث ایجاد مشکل می‌شوند. درنهایت هزینه نبود این زیرساخت‌ها از جیب مصرف‌کننده برداشت خواهد شد. در دنیا گوجه‌فرنگی را مثل تخم‌مرغ حمل می‌کنند درنتیجه چنین گوجه‌فرنگی دارای ماندگاری بیشتر است.

در کنار این، یک سری مشکلات دیگری هم وجود دارد که ممکن است مربوط به ساختار کشاورزی ما نباشد؛ برای مثال پایین بودن اطلاعات کشاورزان، از جمله اینکه کشاورزان اطلاعاتی از قیمت در مناطق مختلف، قیمت در خرده‌فروشی‌ها و غیره ندارند، در کشورهای دیگر این موارد دقیق اطلاع‌رسانی می‌شوند.

 برای جلب رضایت تولیدکننده و مصرفکننده چه راهکاری وجود دارد؟

سیستم بازاریابی باید دو موضوع را مدیریت کند؛ اول قیمت منصفانه که هم طرف مصرف‌کننده و هم تولیدکننده رضایت داشته باشد و دوم مسیر مطمئن فروش. خیلی اوقات برای یک کشاورز مسیر مطمئن فروش مهم‌تر است.

اصطلاحی در علم اقتصاد با عنوان حاشیه بازاریابی وجود دارد که این حاشیه از مزرعه تا عمده‌فروشی، سپس از عمده‌فروشی تا خرده‌فروشی و حتی ممکن است در این مسیر در موارد دیگری مثل انبارداری نیز تعریف شود. برای نمونه اگر یک کیلو پیاز از کشاورز 10000 تومان خریداری شود و هر یک کیلو پیاز ۲۰۰۰ تومان هزینه‌های جانبی مانند جمع‌آوری، بارگیری، حمل‌ونقل، ریسک و غیره داشته باشد تا به عمده‌فروش برسد، سپس هزینه‌هایی که انجام می‌شود تا از عمده‌فروش به خرده‌فروش برسد، هر کیلویی 3000 تومان شود، منصفانه این است که مصرف‌کننده باید 15 هزار تومان بپردازد، اما اگر میوه‌فروش آن را کیلویی 21000 تومان بفروشد، 6000 تومان آن را حاشیه غیرمنطقی گرفته است و تنها ۵۰۰۰ تومان حق میوه‌فروش بوده، زیرا هزینه کرده است.

ما باید دنبال به صفر رساندن حاشیه غیرمنطقی باشیم؛ زیرا حاشیه منطقی خدمات خود را انجام می‌دهد و درآمد خدمات خود را هم دریافت می‌کند و باید اطلاع‌رسانی شود که حاشیه‌های منطقی را مصرف‌کننده بپردازد و تولیدکننده هم از آن انتظاری نداشته باشد، اما آن چیزی که نارضایتی ایجاد می‌نماید، حاشیه‌های غیرمنطقی است؛ یعنی خدمات یا هزینه‌هایی که بر روی محصول انجام نمی‌شود و هزینه آن را از مصرف‌کننده می‌گیرند. زمانی که حاشیه غیرمنطقی در اقتصاد زیاد شود از طریق، نظارت، اطلاع‌رسانی و استفاده از آدم‌های خبره برای تعیین میزان حاشیه، می‌توان آن را کنترل نمود.

برای رفع حاشیه غیرمنطقی در ابتدا باید آن را شناسایی و شفاف‌سازی کرد. ممکن است حاشیه منطقی و حاشیه غیرمنطقی با هم تداخل پیدا کنند. مثلاً شایعه به وجود آورند که گوجه در کرمان کیلویی ۳۰ هزار تومان است، اما با ۱۰ هزار تومان، یعنی یک‌سوم به دست تولیدکننده می‌رسد؛ اما این یک‌سوم نیست، زیرا این گوجه هزینه‌های ضایعات، انبارداری، حمل، کارگر، آب، گاز و مالیات را هم دارد تا به دست مصرف‌کننده برسد و نباید از آن‌ها چشم‌پوشی کنیم؛ لذا باید شفاف‌سازی شود.

وظیفه جهاد کشاورزی، نهادهای قیمت‌گذاری و تنظیم بازار این است که قیمت‌های منصفانه‌ای را بر روی محصولات بگذارند؛ زیرا هر روز قیمت‌های خرده‌فروشی اعلام می‌شود و به لحاظ قانونی اگر درج قیمت بر روی محصول نباشد جرم محسوب می‌شود.

قیمت‌گذاری به این صورت است که ابتدا قیمت تولیدکننده محاسبه می‌شود، حاشیه منطقی تا عمده‌فروشی و تا خرده‌فروشی نیز حساب شده و سپس تعزیرات بر این قیمت‌ها نظارت می‌کند. در دنیا اگر در جایی حاشیه غیرمنطقی ایجاد شود، بازار کار نظارت را انجام می‌دهد؛ زمانی که بازار رقابتی شود، حاشیه‌های غیرمنطقی از بین می‌روند. بازار زمانی رقابتی می‌شود که شفاف باشد؛ یعنی قیمت‌ها به‌طور کامل اعلام شوند، اطلاعات کامل وجود داشته باشد و همه از همه‌چیز اطلاع داشته باشند و رانتی وجود نداشته باشد، در این صورت اگر کشاورزان‌ هم بتوانند بر عرضه محصولاتشان کنترل داشته باشند، حاشیه‌های غیرمنطقی از بین می‌رود.

توجه به یک نکته ضروری است، این که گفته می‌شود «دلالان زالو صفت، خون مصرف‌کننده را می‌مکند»، درست نیست. در واقع این گروه یک سری خدماتی را ارائه می‌دهند، محصولاتی که در مزرعه تولید می‌شوند را جمع‌آوری، بسته‌بندی، در بعضی موارد بر اساس سایز، رنگ و نوع سورتینگ و حمل می‌کنند؛ در واقع ریسک کرده و منابع مالی را برای انجام این امور در نظر می‌گیرند، به‌طوری‌که از جیب خود پول محصولی که هنوز به دست مصرف‌کننده نرسیده را به کشاورز می‌دهند و در ادامه محصول را با وجود تمام سختی‌ها از جمله حمل‌ونقل و نیروی کار وارد میدان تره‌بار می‌کنند و در آن شرایط نیز نگران این هستند که محصول فروش می‌رود یا خیر؟ در مرحله بعدی میوه‌فروش نیز با وجود مشکلاتی مثل حمل‌ونقل، کارگر، اجاره مغازه باید میوه‌های خوب و بد را از هم جدا کند و در آخر مصرف‌کننده محصول را از مغازه دریافت می‌کند و مغازه‌دار باید حساب کند مثلاً از ۲۰۰ کیلو گوجه‌ای که آورده 40 کیلو را باید دور بریزد یا از 100 کیلو پیاز باید ۱۰ کیلوی آن را بیرون بریزد یا به قیمت خیلی ارزان بفروشد.

 امروزه کشاورزمان تنها در حلقه اولیه تولید نقش دارد و از ارزشافزوده در حلقههای زنجیره ارزش تولیدات خود بیبهره است، چگونه میشود که او در طول زنجیره از افزایش ارزش نیز بهرهمند شود؟

واقعیت این است که این موضوع امکان‌پذیر نیست، به عبارتی اگر دنبال تخصص و مسائلی ازاین‌دست باشیم، اصلاً امکان‌پذیر نیست؛ چون تخصص کشاورز تولید است و در ادامه تحویل دادن محصول تولیدی خود به نفر بعدی، درست مثل «دو امدادی». البته اتحادیه‌ها، تعاونی‌ها و شرکت‌های کشت و صنعت‌ مدل‌هایی هستند که در دنیا به کار می‌روند تا کشاورزان در زنجیره تولید قرار گیرند و در تمامی مراحل (تولید، حین تولید، تأمین کود شیمیایی، ماشین‌آلات کشاورزی، بذر، بازاررسانی، انبارداری، حمل‌ونقل تا فروشگاه و جای‌گیری در قفسه برای فروش محصول)، نقش داشته باشند.

کشاورز به‌تنهایی هرقدر هم بزرگ باشد، نمی‌تواند در همه مراحل زنجیره قرار گیرد، چون از رسالت اصلی خود بازمی‌ماند. راه‌حل، آن تقویت اتحادیه‌ها، تعاونی‌ها، سهامی زراعی‌ها و کشت و صنعت‌ها است. اگرچه تعاونی‌های تولید نیز محاسن و معایبی دارند، مهم‌ترین معضل تعاونی‌ها در ایران اعتمادسازی، سرمایه اجتماعی و مواردی از این قبیل است که در اینجا جای بحث ندارد.

 حاشیه سود کشاورزی در استان کرمان چقدر متناسب با ملاحظات یک فعالیت اقتصادی موجه است؟

در اقتصاد واژه‌ای تحت عنوان Free of Risk وجود دارد که همان نرخ سپرده بانکی است (تضمین شده و بدون ریسک)، اما در هر فعالیتی که انجام می‌شود اعم از کشاورزی، صنعتی، خدماتی و غیره چقدر انتظار سود وجود دارد؟ که این مسئله به ریسک آن فعالیت بستگی دارد و بازدهی بیشتر، متضمن پذیرش ریسک بیشتر است. این موضوع در کشاورزی کشور ما به خاطر معیشتی بودن و سنتی بودن خیلی مصداق پیدا نمی‌کند؛ در واقع ویژگی‌های بخش کشاورزی در کشور ما که در سؤال اول به آن اشاره شد، پاسخ به این سؤال را سخت می‌کند، برای این‌که کشاورزان ما انتخاب‌های دیگری ندارند یا نمی‌توانند داشته باشند. همچنین پاسخ به این سؤال با توجه به شرایط تورمی در اقتصاد ایران حتی در بخش‌های غیر از کشاورزی که ویژگی‌های این بخش را نیز ندارند، سخت است؛ به عبارتی در شرایطی که تورم حدود 30 تا 40 درصد است، هر بازدهی کمتر از آن منجر به نرخ بازدهی منفی حقیقی می‌شود.

دو نکته مهم وجود دارد:

نکته اول: زمانی که تورم 40 درصد است، یعنی اگر با پول خود هر کاری را بتوانید انجام دهید 40 درصد سود می‌کنید، اگر کسی برای گریز از ریسک، پول خود را در بانک با 24 درصد سود سپرده کند، ۱۶ درصد از ارزش دارایی خود در یک سال از دست می‌دهد. فرض کنید یک کشاورز خُرد که زمین و آب آن x ریال ارزش دارد، با صرف هزینه‌هایی، محصولی را کشت می‌کند و در سال بعد دو فایده به دست می‌آورد: اول سود، یعنی تفاوت بین آنچه محصولش را می‌فروشد و آنچه هزینه کرده است. دوم همزمان با سود اول، قیمت آب و زمین کشاورز هم بالا رفته است. از طرفی کشاورز یا تولیدکننده علاقه‌ای هم ندارد که فعالیت اقتصادی دیگری مانند خرید ارز دیجیتال، بورس و غیره را انجام دهد و با ساختار فکری که یک کشاورز دارد حتی اگر سود عملیاتی 15 تا 20 درصد هم نصیبش شود، ادامه می‌دهد (چون تقریباً به همین اندازه یا بیشتر هم از افزایش قیمت آب و زمین خودش منتفع شده است).

نکته دوم: در کشاورزی درآمدها و هزینه‌های پنهان زیادی وجود دارد. زمانی که صحبت از حاشیه سود می‌شود باید بتوان سود را محاسبه نمود، اما در کشاورزی یک سری هزینه‌ها و درآمدهای پنهانی وجود دارد که اصلاً محاسبه نمی‌شوند؛ برای مثال کشاورزی که در شب، چهار ساعت روی زمین کشاورزی‌اش کار می‌کند، این ساعتِ کار جزو هزینه‌ها آورده نمی‌شود یا این‌که فرزند خود را برای کار به مزرعه می‌برد، جزو نیروی کار پنهان محسوب شده و در هزینه‌ها آورده نمی‌شود. از طرفی دیگر استفاده‌ای که کشاورز از شیر گوسفند خود دارد و لازم نیست از بیرون شیر تهیه کند و مواردی ازاین‌دست جزو درآمدهای پنهان او هستند؛ بنابراین می‌توان گفت هزینه و درآمدهای پنهان باید مدنظر قرار گیرد.

در مجموع حاشیه سود کشاورز خرده‌پا را نمی‌توان مانند حاشیه سود یک بنگاه اقتصادی حساب نمود، اما اگر همه هزینه‌ها و درآمدهای پنهان و آشکار را جمع کنیم و میزان افزایش سرمایه‌ای یا قیمت زمین و آب کشاورز را که گران شده است در نظر بگیریم، می‌توان گفت حاشیه سود یک کشاورز بایستی حدود 40 درصد باشد. البته هزینه‌ زحماتی هم که کشیده می‌شود باید در هزینه‌ها لحاظ شود.

مهم‌ترین مسئله در حاشیه‌های سود، موضوع یارانه‌های آب و انرژی است که در علم اقتصاد به دو بخش تقسیم می‌شوند: یکی سود بازاری یعنی آن چیزی که کشاورز عملاً می‌پردازد و عملاً دریافت می‌کند و دیگری سود اجتماعی یعنی آن هزینه‌های یارانه‌ای که در نهاده‌ها (آب، انرژی، کود و غیره) وجود دارد باید مدنظر قرار گیرد.

 اگر بخواهیم کشاورزی متناسب با متوسط اقتصاد رشد کند، با احتساب همه موارد گفته شده،‌ باید بازدهی حدود 35 تا ۴۰ درصد داشته باشد، به‌طوری‌که بعضی از موارد کسر شدنی و بعضی‌ها هم اضافه شدنی هستند؛ مثلاً هزینه نیروی کار که متعلق به خودش است، اضافه شود، استهلاک یا افزایش ارزش زمین نیز کسر شود. در غیر این صورت به‌مرورزمان، دیگر افراد در کشاورزی سرمایه‌گذاری نخواهند کرد.

البته بسته به محصولات کشاورزی مختلف نیز موضوع تناسب فرق می‌کند؛ برای مثال ممکن است در یک سال، کشاورزی که محصول پیاز (با ریسک بالا) کاشته است تا 600 درصد سود داشته باشد و یک سال هم کلی ضرر کند؛ اما کشاورزی که گندم (با ریسک کم) کاشته است، تقریباً هرساله 30 تا 40 درصد سود به دست آورد که ظاهراً سود ده است؛ اما اگر هزینه فرصت کشاورز، یارانه آب، برق و گازوئیل را حساب کنیم، احتمالاً، ضرر ده خواهد بود (منفی بودن سود اجتماعی در مقایسه با واردات که البته باید به استراتژیک بودن محصولات، مسائل سیاسی و غیره هم توجه نمود).

 زیرساختها در کشاورزی استان کرمان چقدر متناسب است و مهمترین عامل در این متناسبسازی چیست؟

زیرساخت‌ها در کشاورزی که شامل جاده، زمین، سیستم آبیاری، انبارهای نگهداری، آب، برق وسایل حمل‌ونقل و غیره می‌شوند، از شرایط تقریباً خوبی برخوردارند، اما باید به جاده‌های روستایی بیشتر توجه نمود، بویژه جاهایی که محصولات فسادپذیر تولید می‌کنند کیفیت جاده‌ها در سرعت و کیفیت انتقال می‌تواند تأثیر داشته باشد.

بسیاری از اقداماتی که جهاد سازندگی بعد از انقلاب در روستاها انجام داد؛ مانند آب‌رسانی، برق‌رسانی و برقی کردن چاه‌ها باعث شد روستاها در وضعیت زیرساختی مناسبی قرار گیرند. البته علت این‌که کشاورزی ما سنتی است این است که از تکنولوژی عقب هستیم و تا زمانی که یارانه‌های انرژی وجود داشته باشند، تکنولوژی رشد نمی‌کند.

 کشورمان به واردات محصولات اساسی کشاورزی وابستگی قابلتوجهی دارد، به نظر شما استان کرمان چقدر ظرفیت و چگونه توان ایفای نقش در کاهش این وابستگی دارد؟

ظرفیت استان در این زمینه خیلی کم است. استان کرمان یک استان خشک محسوب می‌شود، اما در مورد ظرفیت استان، با توجه به این‌که استان کرمان یک استان باغی است و یک‌چهارم باغات کشور در این استان قرار دارد، به دلیل اقلیم آب و هوایی‌اش در دام‌پروری ظرفیت‌های خوبی دارد، اما در محصولات اساسی مانند گندم، استان سهم کمی از گندم موردنیاز خود را تولید می‌کند، بیشترین تولید گندم در استان را ارزوئیه در جنوب استان کرمان دارد. استان کرمان در تولید و صادرات محصولاتی مثل پسته، خرما و مرکبات نقش دارد، اما در مورد محصولات اساسی سهم کمی دارد و مزیت زیادی هم برای توسعه کشت این‌گونه محصولات ندارد. ضمن این‌که مسئله امنیت غذایی و تأمین نیاز اساسی یک مسئله ملی است نه استانی.

 با ملاحظات اقتصادی، کشاورزی استان کرمان بهطور مشخص به چه صنایعی در حوزه صنایع جنبی کشاورزی نیاز دارد؟

صنایع جنبی کشاورزی به سه بخش تقسیم میشوند:

الف) در بخش قبل از تولید که شامل ماشین‌آلات، ادوات، دنباله بندها و خدمات فنی کشاورزی است، ‌ خیلی وابسته‌ایم و به نظرم تراکتورسازی جیرفت هم در حال حاضر فعال نیست. در تولید کود شیمیایی شرایط خوبی داریم؛ تقریباً اکثر کودهای شیمیایی موردنیاز در استان تولید می‌شود، استان کرمان بویژه در منطقه ویژه اقتصادی رفسنجان به دلیل نزدیکی به منابع مس سرچشمه، تولیدکننده عمده کود شیمیایی است. در تولید بذر خیلی وابسته‌ایم و به غیر از تولیداتی که در تعاونی سوم شعبان و چند شرکت دیگر انجام می‌شود، فعالیت دیگری نداریم و البته تولید بذر موضوع مهمی است که به آن توجه نشده است.

ب) در حین تولید صنایع جنبی زیادی موردنظر است، شاید مهم‌ترین آن تولید سیستم‌های آبیاری تحت‌فشار از جمله پمپ، لوله، نازل‌ها‌ و سایر موارد دیگر و سیستم‌های مربوط به کودپاش‌ها و ادوات حین تولید می‌باشد که به‌عنوان یک صنعت رو به توسعه مطرح است.

ج) در مرحله بعد از تولید که عمدتاً مربوط به صنایع فرآوری می‌شود، در صنعت پسته ما باید سرمایه‌گذاری فراوانی انجام دهیم تا بتوانیم صنایع فرآوری پسته به مفهوم واقعی آن را داشته باشیم. صنایع فراوری پسته، گردو، رب گوجه، سبزی خشک، گیاهان دارویی مثال‌هایی هستند که به‌صورت جسته‌وگریخته روی آن‌ها کار شده، اما لازم است به‌صورت حرفه‌ای و به روز، روی آن‌ها برنامه‌ریزی و اقدام شود.

 ظرفیت اقتصاد کشاورزی استان کرمان در کل ظرفیت اقتصاد کشور چه جایگاهی دارد و با یک نگاه علمی و تجربی از کشاورزی پایدار در استان چه تصویری ارائه میفرمایید؟

سهم بخش کشاورزی در کل اقتصادمان نسبت به متوسط کشور بسیار بالا است. قبلاً استان کرمان یک استان کشاورزی بوده است، اما در سال‌های اخیراً معدن و صنایع معدنی سهم کشاورزی را کم کرده است. درمجموع نسبت به میانگین کل اقتصاد در بخش خدمات عقب هستیم، ولی در کشاورزی جلو هستیم و این نمی‌تواند نشانه خوبی باشد.

رتبه یک را در محصولات باغی داریم که این موضوع هم به‌عنوان ویژگی خوب است؛ چون آب کمی استفاده می‌کنند، محصولات صادراتی تولید می‌کنند و متناسب رشد تورم و دلار رشد می‌کنند. ویژگی بد آن‌ها این است که تغییر الگوی آن‌ها خیلی سخت است. منظور از تغییر الگو یعنی کسی که باغ گردو، پسته، بادام و مرکبات دارد با پایین آمدن قیمت، درخت‌ها را از بین نمی‌برد به عبارتی نمی‌تواند تغییر الگو دهد.

 کشاورزی در استان کرمان تقریباً ناپایدار است و عمده ناپایداری‌اش هم در منابع آب است. تغییرات اقلیمی، افزایش دما و کاهش بارندگی در این ناپایداری تأثیر داشته است.

 به نظر شما مهمترین هدفی که یک برنامه توسعه کشاورزی استان کرمان باید محقق کند چیست؟

مهم‌ترین هدف یک برنامه توسعه کشاورزی توجه و رونق به موضوع پایداری در استان است که این موضوع در جنبه‌های انسانی، فنی، اقتصادی و زیست‌محیطی قابل‌بررسی است، اما به‌طور خلاصه در استان کرمان به لحاظ منابع آب و تغییرات اقلیمی، شرایط پایداری را طی نکرده‌ایم و کشاورزی استان کرمان بیشتر در مسیر ناپایداری حرکت می‌کند و بزرگ‌ترین مثال آن این است که در استان بیلان منفی آب وجود دارد و راهکار آن‌هم بهره‌وری است؛ بایستی بهره‌وری در انرژی، آب، نیروی کار و زمین در کشاورزی را افزایش دهیم. مهم‌ترین هدفی که برنامه توسعه کشاورزی باید دنبال کند، رشد از طریق بهره‌وریِ آب، زمین، نیروی کار و انرژی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *