فرهنگ؛ عامل مهم تمدن‌ساز

سیدمحمدعلی گلاب‌زاده

مؤلف و مدیر پژوهشکده کرمانشناسی

فرهنگ، واژه بلندآوازه تاریخ، اگرچه از دو کلمه «فّر» به معنی بزرگی و «هنگ» به معنی دانایی و هوشیاری است.
فّر و فرمان فریدون ورز، با فرهنگ و هنگ
اما بار معنایی آن را صحیفه‌های بسیار باید تا در خود جای دهند. از تقدس این واژه همین بس که اگر کسی یا ملتی را تهی از آن بدانی، توهینی بزرگ به شمار می‌آید، زیرا اگر به کسی بگوییم «بی‌فرهنگ»، حتماً برمی‌آشوبد و می‌رنجد.

اما این اصل، همان‌قدر که در مسائل اجتماعی حرف‌وحدیث دارد، در مقوله‌های دیگر اقتصادی، تولیدی و سیاسی نیز نقش‌آفرین بوده و هست؛ زیرا اصولاً یکی از اموری که موجب افزایش راهیان معبر امور اقتصادی، تولیدی، رونق و اعتبار آن می‌شود، فرهنگ است. فرهنگ هر ملت بازده اندیشه و ذوق و تجربه‌های همه آنان درگذشته و حال به شمار می‌رود؛ از اینجاست که هرچه قلمرو فرهنگی گسترده‌تر باشد، گروه بیشتری در ایجاد و تکمیل و ساماندهی آن بخش تلاش می‌کنند و همین مجاهدت و پویایی است که زمینه‌ساز ترقی و تکامل می‌شود.

در این اندک نوشتار برآنیم تا یک‌بار دیگر یادآور شویم که فرهنگ، عامل و اساس تمدن است. به سخنی دیگر با فرهنگ می‌توان به تمدنی پایدار دست‌یافت و حال آن که عملکردهای گوناگون، بدون این کیمیای هستی بی‌حاصل خواهد بود؛ به‌عنوان نمونه، پس از جنگ جهانی، دولت آمریکا برای جبران اقتصاد ورشکسته و کارخانجات آسیب‌دیده و بازیافت تولیدات ازدست‌رفته، مبلغ قابل‌توجهی در اختیار کشور اتریش قرار داد تا به این مهم بپردازد. پس از مدتی آمریکایی‌ها برای دیدن دستاوردهای حاصل از این کمک، سری به اتریش زدند، اما با کمال شگفتی متوجه شدند که تمامی وجوهی را که آنان در اختیار اتریش قرار داده بودند، صرف تجدید بنای زیرساخت های فرهنگی، مانند کتابخانه‌ها، دانشگاه‌ها، تئاترها و غیره کرده‌اند. این مسئله موجب شگفتی و اعتراض آن ها گردید و به این نکته اشاره کردند که هدف آن‌ها بازسازی و رونق دوباره اقتصادی بوده، نه آنچه اکنون شاهد آن هستند. اتریشی‌ها پاسخ دادند که ما اشتباه نکرده ایم و نظر شما نیز محقق شده است؛ زیرا اگر فرهنگ یک جامعه از رونق و طراوت لازم برخوردار باشد، زمینه‌های اقتصادی و تولیدی نیز راه تجدید حیات خود را می‌یابند، اما اگر جامعه‌ای تهی از فرهنگ و ارزش‌های مربوطه شد، پیشرفت اقتصادی نیز تمدن ساز نخواهد بود.

این نمونه تاریخی به ما می‌آموزد که راه رسیدن به تمدن و پیشرفت واقعی، توجه عملی و تام و تمام به مقوله فرهنگ است. تاریخ بیانگر این واقعیت است که هرگاه جامعه‌ای فرهنگ را پیشگام نداند و بدون توجه به این امر مهم به مقوله های یاد شده بپردازد و به پیشرفت و ترقی و تمدنی جدای از فرهنگ بیندیشد با شکست روبه رو شده یا با تأخیر و صرف وقت و هزینه بسیار به بخشی از خواسته خود رسیده است.
جای دوری نرویم، در همین سرزمین کویری خودمان که آسمان خسّت دارد و نزولاتش در هر سال به یک‌صد میلی‌متر یا کمتر از آن می‌رسد، مردمی فکور و نیاکانی با فرهنگ قدم به عرصه تلاش گذاشته اند؛ در اتاق‌های فکری که اندیشه و خرد جمعی در بوته آزمایش و خطا قرار می‌گرفت، راه بایسته و شایسته برای رسیدن به تمدنی مناسبِ آن روزگار را یافتند، همدل و همراه شدند، شانه زیر بار مسئولیت‌ها سپردند و به جایی رسید ند که در قحط‌سالیِ همه امکاناتِ طبیعی و جغرافیایی، باشکوه‌ترین تمدن را پی ریختند تا ثابت کنند فرهنگ پای ثابت تمدن است، آن‌گونه که در سرزمینی کم باران، بهترین شیوه استفاده از قطره قطره‌ها را برگزیدند و در گرم‌ترین روزهای تابستان آب را به کشتزارها رساندند و با بهره‌گیری از فرهنگ آبیاری، پاسدار تمدنی چند هزار ساله شدند.

پیوند ناگسستنی فرهنگ و تمدن، گستره ای در حد همه روزگاران و تمامی جهان دارد، اما با شیوه‌های متفاوت و مناسب با ساختارهای آن سرزمین، آن گونه که تمدنِ شکل‌گرفته در کهن سرزمین کرمان با پیشینه ای بیش از ده هزار سال و قرار گرفتن در منطقه خشک کویری، با تمدن کهن دیار خلیج‌فارس متفاوت است، هرچند که هر دو رایت سربلندی و افتخار را بر بلندای تمدن جهان به اهتزاز درآوردند. آنان با فرهنگِ برگرفته از آبیِ دریا و موج و کشتی و غیره و اینان با استفاده از طبیعتِ خشک و صحراهایِ گوناگون و «راه فلفل یا ادویه » که بخش مهمی از راه ابریشم به شمار می‌رفت و پیونددهنده تمدن چین به سرزمین‌های هند و اروپا بود. بی گمان اگر کرمان به چنان تمدنی دست‌یافت، آن را مدیون نیاکان اندیشمندی هستیم که به قول لمبرگ کارلوفسکی استاد برجسته دانشگاه هاروارد و پژوهشگر «تپه یحیی» صوغان بافت برای نخستین بار به خط دست ‌یافتند و این زمان به قول او ۳۵۰ سال پیش از زمانی است که سومریان ادعای دستیابی و اختراع خط را مطرح می‌کنند.

تمدن ایرانی نیز مدیون فرهنگیان و فرهیختگانی است که عمر خود را در راه بزرگی این دیار به کار گرفته‌اند. پیش از اسلام «دستور»های زرتشتی و پس از آن ابن‌سینا، رازی، بیرونی، خیام و غیره.
این نکته را نیز از یاد نبریم که به قول آیت‌الله اعرافی رییس حوزه‌های علمیه کشور، اگر تمدن و فرهنگ کهن و بایسته ایران نبود، حتی آیین اسلام نیز به چنین درجه‌ای از تمدن و بزرگی نمی‌رسید. شاید بهترین نمونه و نشانه تأثیرگذاری و تعامل فرهنگ و تمدن را بتوان در روزگار تیموریان جستجو کرد. تیمور لنگ، اگرچه دل درگرو هنر داشت و هر سرزمینی را که می‌گرفت صاحبان هنر و اندیشه را از صف مرگ بیرون می‌کشید و سپس فرمان قتل‌عام صادر می‌کرد، اما فرهنگ خونریزی و خوی ددمنشانه او آن‌قدر تیره و سیاه بود که دریای روشن و شفاف را نیز به تیرگی می‌کشاند. دراین‌باره همین بس که وقتی به اصفهان دست ‌یافت، دستور داد تا ۷۰ هزار انسان بی‌گناه این دیار را به قتل رساندند و در سیستان بیش از ۲۰۰۰ نفر را کشت، اگرچه در همین دیار و با ضربه کاری یکی از شهروندان، پایش شکست و نهایتاً هم لنگ شد.

بدیهی است در چنین شرایط رُعب و وحشتی، شکل‌گیری تمدن، بویژه در ریخت انسانی و کمال‌یافته آن اگر امری محال نباشد، دست کم بسیار دشوار است و این همان اصلی بود که فرزندان و جانشینان او بویژه «شاهرخ تیموری» آن را به‌خوبی دریافت و راه و رسم پدر را کنار گذاشت و از خونریزی‌های بی‌حساب او و عواقب آن درس گرفت و شیوه‌ای را برگزید که پدیدآورنده یکی از پرشکوه‌ترین تمدن‌ها و زیباترین عصرهای هنری تاریخ این سرزمین به شمار می‌رود.

نکته مهم دیگری هم در اینجا رخ می‌نماید و بر این بیان رایج، مهر تأیید می‌زند که «پشت سر هر مرد موفقی، یک زن موفق وجود دارد» وجود «گوهرشاد آغا» همسر شاهرخ است که توانست شوی خود را به ساختن تمدنی شایسته هدایت کند، تأثیرگذاری این زن تا آنجا بود که شاهرخ به پاس بزرگی‌هایش، «مسجد گوهرشاد مشهد» را در جوار حرم رضوی ساخت تا همواره، نام و یادش بر زبان‌ها جاری باشد. در باب فرهنگ سازی و تمدن‌آفرینی او همین بس که وقتی احمدشاه بهمنی دکنی برای ساخت بنایی جهت مقبره شاه نعمت‌الله ولی مبلغی را از هندوستان فرستاد، مسئولین وقت بویژه امیرغنا شرین دست نشانده شاهرخ در کرمان خواستند برای آن مالیات وضع کنند و مقداری از آن را برداشت نمایند، این خبر به گوش شاهرخ رسید و او با همسرش گوهرشاد آغا مشورت کرد. این زن نکونام، همسرش را از این اقدام به‌شدت منع کرد و گفت، اگر از این وجوه چیزی برداری و مالیاتی دریافت کنی، تاریخ درباره تو خواهد نوشت که بیگانه‌ای از سرزمین دیگری پولی را ارسال کرد تا بر مقبره عارفی بزرگ از آن کشور بنایی ساخته شود، اما حاکمان به‌جای آنکه خود چیزی بر آن بیفزایند، مبلغی هم از آن برداشت کردند، آن‌وقت تو جواب تاریخ را چه خواهی داد؟ به دنبال این اظهارنظر بود که شاهرخ دستور داد تا موضوع مالیات را نادیده بگیرند، بر این اساس می‌توان گفت به‌دوراز کلیات موجود در پیوند فرهنگ و تمدن، جزئیات و وجود شخصیت‌هایی که به‌تنهایی و با بهره‌گیری از اخلاص و روشنای تفکر و اندیشه خود گامی در این راه برمی‌دارند را نباید نادیده گرفت.

نمونه دیگری که تصویری روشن از تأثیر فرهنگ در ساختار تمدن را نشان می‌دهد، روزگار سلجوقیان است. پیش‌ازاین، بیان این نکته را ضروری می‌بینم که فرهنگ اصیل ایرانی در دوره‌های تاریخی و آخرینِ آن، سلسله ساسانیان، چنان تمدن بزرگ و استواری را پایه‌گذاری کرده بود که تاریخ در هر رویداد آن، هزار آفرین بر جای گذاشته است؛ به‌عنوان نمونه وقتی انوشیروان در روزگار «آذر ماهان» حاکم کرمان – که شهر ماهان و ماهانک بردسیر و رفسنجان از یادگارهای اوست- به کرمان آمد و ضرورت اتمام سد باب الابواب را مطرح کرد، مردم کرمان با این آگاهی که آبادی جای‌جای ایران، زمینه‌ساز سربلندی آن‌ها به شمار می‌رود، نه‌تنها مبلغ موردنیاز برای سد یادشده را تقبل کردند، بلکه به شهادت تاریخ، انوشیروان توانست با باقیمانده کمک‌های مردم کرمان، شهر استرآباد را نیز بنا کند (وزیری ۱۳۵۲، صفحه ۲۱۴).
اما با آمدن اعراب که هنوز فرهنگ اسلام، آنان را از خواب عقب ماندگی بیدار نکرده بود، چنان روزگاری بر سر کرمان آوردند که نه‌تنها آن تمدنِ قابل‌تقدیر و فرهنگِ گذشت و فداکاری و سرمایه کلان اقتصادی همه و همه بر باد شد، بلکه به قول «غضبان بن قبعثری» حاکم اعزامی از سوی حجاج بن یوسف ثقفی: فامّا الکرمان، ماءّها وشل و بصلها دقل … یعنی کرمان شهری است که آبش اندک است و سرمایه‌اش مشتی خرمای خاردار، دور آن را مشتی دزد احاطه کرده‌اند… (وزیری ۱۳۵۲، صفحه 234).
کدام مثال بهتر از اینکه به قول «زرّین کوب» «دو قرن سکوت»، چگونه تمدنی درخور ستایش را فرو ریخت. هرچند که پس‌ازاین، ایرانیان با پیوند فرهنگ ایرانی و اسلامی، تمدن ارزشمندی را پی ریختند که بزرگانی چون ابن‌سینا، ابوریحان بیرونی، جامی، رازی و غیره میدان دار آن شدند و مجدداً پرچم افتخار و سربلندی ایران عزیز را برافراشتند.
برگردیم به روزگار سلجوقیان که اتفاقاً وضعیت کرمان تصویری از «بیان غضبان» یا به قول کرمانی‌ها غسّان بود (قناغستان از آبادی‌های اوست) در چنین وضعیتی، بزرگ‌مردی چون ملک توران شاه سلجوقی به کرمان آمد، حکومت را به دست گرفت، از فرهنگ اصیل و نجیب مردم این دیار که در وجودشان نهادینه شده بود، برخوردار شد خرابی‌ها را جبران کرد و نه‌تنها یکی از بزرگ‌ترین و زیباترین مساجد قرن پنجم به نام مسجد ملک (امام کنونی) را ساخت، بلکه آبادانی و تمدنی را پی ریخت که «تنها عشور ابریشم مکران ۳۰ هزار دینار بود» او از شهری که مردمش به روزگار فقر و تنگدستی افتاده و خوراکشان مشتی خرمای خاردار بود، چنان سرزمینی ساخت که اگر کسی نذر می‌کرد و می‌خواست به نیازمندی کمک کند، باید تمام شهر را دور می‌زد و هرجا ندا می داد و سرانجام هم مستحقی پیدا نمی‌کرد که آن کمک را طلب و دریافت کند.
نمونه‌هایی که بیان شد، تنها گوشه‌ای از تاریخ دیار خودمان بود که به‌عنوان شاهدی بر مدعای خویش، مطرح شد و حال آنکه در هر گوشه و کناری از تاریخ که سر بکشیم و نکته‌ای را طلب کنیم، این واقعیت رخ می‌نماید که تنها در رهگذر فرهنگ و بزرگی‌های دانش و دل‌آگاهی است که می‌توان تمدنی پایدار، شایسته و در خور تقدیر بنا کرد.

سرزمین‌هایی که امروز به جلب و جذب استعدادهای درخشان ما پرداخته‌اند و این سرمایه‌های گران‌قدر را با گشودن دروازه‌های خود به روی آنان، فرا می خوانند، به‌خوبی این نکته را دریافته‌اند که هرکدام از این چهره‌های آگاه و دانا و فرهنگی و فرهیخته و کارساز می‌توانند ساختار یا تدوام یک تمدن گران‌مایه را همت گمارند و در پاسداری از تمدن‌های مشهور نقش‌آفرین باشند.
اینجاست که مانند بسیاری از صاحب‌منصبان از ‌جمله ریاست مجلس و مقامات وزارت علوم و غیره بر این سرمایه‌های ازدست‌رفته دل می‌سوزیم و امید داریم که آینده تمدن ایران‌زمین، بدون چهره‌های فرهنگ‌ساز این دیار، مخدوش نگردد.
درست است که پرداختن به معضل خشکسالی، مخمصه آلودگی هوا، گران شدن بی‌رویه ارز و نزول سرمایه‌های ملی، همه و همه از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند، اما مسئله مهاجرت نخبگان و فرار مغزها از همه آنچه عرض شد مهمتر است. تمدن گرانسنگ این سرزمین چند هزار ساله را منِ کوته دستِ کم سواد، پاسداری نمی‌کنم. فرهنگ ارزشمند این دیار با دست‌های ناتوان من به ترقی و تعالی نمی‌رسد، برای این امور مهم، مردان و زنان کارساز و اندیشمندی نیاز است که امروز یکی پس از دیگری بار سفر بسته و راهی دیار بیگانه‌اند؛ چرا در این مورد اقدام جدی صورت نمی‌گیرد؟ چرا نباید به فردای ایرانی تهی از دانشوران و صاحبان تخصص و نخبه‌های تاثیرگذار بیندیشیم؟ آیا به راستی دست‌هایی در کار است که به این وضع اسفبار دامن بزنند؟ کیست که از این وضعیت اندوهگین دل خون نباشد؟ آنکه غمی به دل ندارد، عشق وطن نیز از دلش رخت بربسته. بگذارید آیندگان، ما را دستمایه تجربه تاریخ قرار ندهند و این شعر رودکی را فریاد نزنند که:
هرکه نامخت از گذشت روزگار
می‌نیاموزد ز هیچ آموزگار
به امید سرافرازی‌های افزون ایران بزرگی که همواره فرهنگ ساز و تمدن‌آفرین بوده و هست.

منبع
وزیری، احمدعلی خان ۱۳۵۲-تاریخ سالاریه – تحشیه و تصحیح باستانی پاریزی – ابن سینا – تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *