تاثیر فقر در نظام همکاری

دکتر داریوش بوستانی

عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهید باهنر کرمان

پدیده فقر در بخش عمده‌ای از تاریخ بشر، سرنوشت محتوم انسان بوده است. گرسنگی و قحطی بخش جدایی‌ناپذیر زندگی­نامه نیاکان ما بوده، کشاورزی با مخاطرات بسیار از جمله خشکسالی و انواع آفت‌ها دست به گریبان بوده و در کنار این‌ها مالیات‌های کمرشکن حکومت‌ها هم بر سختی زندگی مردمان می‌افزود. سایه فقر مطلق بر زندگی سنگینی می‌کرد و در این دوران راهبرد اصلی مردمان، سازگاری با فقر و پیامدهای آن بود. این سازگاری و گاه ستایش فقر را می‌توان در ادبیات، آموزه‌های مذهبی، توصیه‌های بزرگان و آیین‌های خاص مشاهده کرد.

برای مثال حافظ می‌فرماید:

اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین مُلک تو از ماه بود تا ماهی

خواجه در غزل دیگری آن‌چنان به شادکامیِ زندگی همراه با تهیدستی و خوابیدن روی حصیر، مقام و منزلت می‌دهد که آن را لایق تخت پادشاهی نمی‌داند.

خوش وقتِ بوریا و گدایی و خواب امن کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی

هنوز هم به ناخودآگاه، فقر و نداری در پس ذهن مردمان امروزین، به‌مثابه بی‌اعتنایی به امور دنیوی و تعالی روحی تلقی می‌شود. این نگاه و تفسیر نشان از ماهیت بسیار انعطاف‌پذیر انسان دارد که ناچار است با ناملایمات طبیعت بسازد و دم نزند، اما این داستان با زایش خرد و دوران مدرن تغییر می‌باید.

با آغاز صنعتی شدن و عصر فراوانی، انسان توانست بر بسیاری از چالش‌ها غلبه یابد و مهتر از همه این‌که به این باور رسید که فقر نه پیشانی‌نوشت است و نه فضیلت بلکه فقر به‌عنوان یک مسئله اجتماعی است که باید چاره‌ای برایش اندیشید. 

تا قبل از دوران مدرن، بسیاری از مشکلات اجتماعی هنوز به مسئله تبدیل نشده بود. صاحب‌نظران، مسئله اجتماعی را وضعیت اظهار شده‌ای می‌دانند که با ارزش‌های شمار مهمی از اعضای جامعه در تضاد باشد و لزوم تغییر آن وضعیت احساس شود. بخش مهم این تعریف، بخش آخر آن یعنی، لزوم تغییر است. در واقع، تحولات جدید به بشر این توانمندی را داد که بسیاری از مصائب پیشین را که ناشی از نیروهای مرموز ماوراءالطبیعه می‌پنداشت با عقلانیت مدرن به‌عنوان مسئله، طرح و در صدد حل آن برآید. تا قبل از دوران مدرن، پدیده‌هایی مانند فقر و تنگدستی، بیماری، قحطی و غیره، بخش پذیرفته‌شده زندگی بشر بود و به دلیل ناتوانی، لزوم تغییر هم چندان احساس نمی‌شد، بلکه سازگاری و هم­نوایی با آن، راهبرد متعارف تلقی می‌شد. در آن دوران که از دولت-ملت، شهروند و حقوق شهروندی خبری نبود نه صدای فقر شنیده می‌شد و نه فقرا. در واقع، مردم در شرایط خاصی دیده می‌شدند یکی برای پرداخت مالیات و دیگری شرایط جنگی. حتی ریشه‌شناسی واژه مردم هم نشان می‌دهد این واژه معادل با فقرا، بخت برگشتگان و بیچارگان انگاشته می‌شد. پس از دوران مدرن است که واژه مردم تبدیل به شهروندان می‌شود و مشکلات مردم مشکلات دولت تلقی می‌شود. در این فرایند ناملایمات شهروندان به‌عنوان مسائل اجتماعی به رسمیت شناخته شده و نمایندگان مردم در دولت، موظف به حل این مسائل شدند. در این راستا فقر، دیگر پیشانی­ نوشت خلق نبود و ضرورت داشت که برایش چاره‌ای اندیشیده شود به نحوی که سیاست‌مداران و سیاست‌گذاران در مورد فقر وعده‌ها دادند و از روایت‌های فقر برای نمک آغازین سخنرانی بهره‌ها بردند.

با توجه به اینکه محور بحث حاضر، تأثیر فقر در نظام همکاری است لازم است مفهوم فقر، فقر پژوهی و رویکردهای مختلف پیرامون فقر به‌طور خلاصه مطرح و سپس ارتباط آن با همکاری بررسی شود.

در متون علمی معمولاً دو تعریف از فقر ارائه می‌شود. یکی فقر مطلق و دیگری فقر نسبی. معمولاً فقر مطلق را بر مبنای مفهوم معیشت تعریف می‌کنند؛ یعنی شرایط اساسی برای حفظ و تداوم زندگی سالم جسمانی. افرادی که فاقد چنین حداقل ملزومات اساسی یعنی غذا، مسکن و پوشاک کافی نباشند در فقر مطلق به سر می‌برند. در واقع مفهوم فقر مطلق، کاربرد جهانی دارد و انسان‌ها در هر جا که زندگی کنند اگر از حداقل ملزومات زندگی برخوردار نباشند، فقیر محسوب می‌شوند. مفهوم فقر نسبی که از عنوان آن پیداست بستگی به شرایط و استانداردهای هر جامعه دارد و همراه با تغییر و توسعه جوامع، معمولاً تلقی از فقر هم تغییر می‌کند و طبیعی است که هر چه رفاه و ثروت در یک جامعه بیشتر شود استاندارهای فقر نسبی هم بالاتر می‌رود (گیدنز، 1386).

فصل نامه اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی کرمان- نشریه سپهر اقتصاد- تاثیر فقر در نظام همکاری- آقای داریوش بوستانی

مفهوم فقر تا مدت‌ها به حوزه مصرف و درآمد مرتبط بود و حتی هنوز هم یکی از رویکردهای غالب محسوب می‌شود. واقعیت اما این است که فقر پدیده‌ای چندوجهی و پیچیده است که به‌راحتی نمی‌توان با شاخص درآمد-مصرف آن را موردسنجش قرار داد. همان‌گونه که آمارتیاسن استدلال می‌کند ابعاد فقر شامل محرومیت از توانایی‌های مرتبط با بهداشت، آموزش و مشارکت در فعالیت‌های جامعه هم می‌شود. (شواب و دیگران، 2020). برخی بر این باورند که در دهه‌های پایانی قرن بیستم، مفهوم مطرودیت اجتماعی که مفهومی چندبعدی و چند سطحی است به‌جای مفهوم کلاسیک فقر به کار می‌رود (غفاری و امیدی، 1389). سازه مطرودیت اجتماعی شامل چهار بعد می‌شود که عبارتند از مطرودیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی. در بعد مطرودیت اجتماعی، سه جنبه مورد نظر است: عدم دسترسی به خدمات بهداشتی و آموزشی، عدم دسترسی به بازار کار و جنبه سوم، فقدان مشارکت اجتماعی است. در این رویکرد، فقدان مشارکت یکی از شاخص‌ها و سنجه‌های فقر و محرومیت تعریف می‌شود.

ماهیت رابطه‌ای فقر در ادبیات مطرودیت اجتماعی جایگاه محوری دارد. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می‌شود که از زاویه انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعی نگریسته شود. در این دیدگاه، ناتوانی از یک زندگی متعارف منجر به فرسایش شبکه اجتماعی، روابط اجتماعی و مشارکت اجتماعی خواهد شد که به‌طور بالقوه باعث ایجاد یک مارپیچ نزولی از بداقبالی می‌شود. در واقع، زمین‌بازی اقتصاد، روابط اجتماعی است؛ نه تنها روابط اجتماعی اولیه با خویشاوندان و دوستان بلکه روابط دومین در اجتماعات بزرگ‌تر از قبیل سازمان‌ها و زندگی سیاسی.

 مطالعات روان‌شناختی و اقتصادی نشان می‌دهد افراد فقیر درگیر نوعی سوگیری به نام سوگیری زمان حال هستند (شواب و دیگران، 2020). بدین معنی که پاداش‌های زمان حال را هرچقدر که باشد به پاداش‌های زمان آینده ترجیح می‌دهند. یکی از دلایل شکل‌گیری این خطا، دام‌های ضروریات زندگی و نیازهایی است که بایستی در کوتاه‌مدت برطرف شوند. همکاری اجتماع‌محور، اغلب ریشه در مجموعه‌ای از رفتارهای خُرد، تکراری و متقابل دارد که به‌مرور زمان تبدیل به اشکال عینی کنش جمعی می‌شود. فقر این فرایند را به چالش می‌کشد. افرادی که فقر را تجربه می‌کنند ممکن است کمتر مستعد رفتار مشارکتی باشند زیرا به دلیل همان سوگیری زمان حال، ممکن است از منافع آتی همکاری صرف‌نظر کنند یا ممکن است تعهداتی را بپذیرند که نتوانند به آن عمل کنند. (همان)

علاوه بر این، فقر ممکن است بر انتظارات نیز تأثیر بگذارد: افراد فقیر ممکن است به‌عنوان شرکای کمتر قابل‌اعتماد در نظر گرفته شوند و ممکن است فرصت‌های کمتری برای مشارکت داشته باشند دلیل این مسئله این است که دیگران افراد فقیر را دارای همان خطای سوگیری حال می‌دانند که ممکن است بر اساس منافع زمان حال عمل کنند (بچِل و شِف، 2017).

 

شواب و دیگران (2020) به‌منظور تأثیر فقر در همکاری یک مطالعه آزمایشگاهی انجام دادند. آن‌ها از طریق یک بازی راهبردی که ماهیت پیچیدگی همکاری را نشان می‌دهد تأثیر درآمد و نژاد را بر همکاری راهبردی بررسی کردند. آن‌ها به شواهدی از تبعیض راهبردی در برابر فقرا و به‌طور خاص فقیران سیاه ‌دست یافتند. به طرز جالبی، تبعیض استراتژیک علیه فقرا توسط افراد فقیر دیگر هم اعمال می‌شد. البته از نظر آن‌ها به نظر نمی‌رسد انگیزه این رفتار تبعیض‌آمیز ناشی از بیزاری معمولی از اقلیت‌های قومی یا فقرا باشد بلکه انتظارات و کلیشه‌ها در مورد آینده‌نگری و دیدگاه استراتژیک پایین در میان فقرا و سیاه­پوستان فقیر است که می‌تواند این رفتارهای تبعیض‌آمیز را توضیح دهد.

رویکرد دیگری که در مورد فقر جایگاه خاصی دارد از اسکار لوییس (1353) است. وی با طرح مفهوم «فرهنگ فقر»، تلاش کرد وجه فرهنگی و اجتماعی فقر را برجسته‌تر کند. از نظر لوییس فرهنگ فقر در جوامعی رشد می‌یابد که چند ویژگی داشته باشد: فقدان کار یا نامناسب بودن آن برای افراد فاقد مهارت به مقیاس وسیع و مداوم؛ پایین بودن دستمزدها؛ فقدان سازمان‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موردنیاز برای حل‌وفصل مشکلات مردمی که درآمد اندک دارند؛ وجود روابط خویشاوندی دوسویه به‌جای یک‌سویه؛ وجود نگرش‌های مشوق ثروت‌اندوزی در میان طبقات حاکم و نگرش‌هایی که افراد را در ناتوانی خود مقصر می‌داند. لوییس معتقد است «یکی از ویژگی‌های اصلی و مهم فرهنگ فقر، شرکت نکردن افراد فقیر، به‌طور مؤثر در کار مؤسسات عمومی به‌عنوان یک عضو مسلم جامعه» است (همان، 128). این عدم همکاری و مشارکت امری پیچیده است که شامل مواردی از قبیل فقدان منابع یا توانایی اقتصادی، جدا نگه­داشتن فقرا، تبعیض، ترس، بدگمانی یا بی‌علاقگی و نبودن روش‌های ساده برای حل مسائل و مشکلات محلی می‌شود. در واقع دستمزد اندک و نداشتن کار دائمی منجر به تهیدستی، نداشتن پس‌انداز، نداشتن ذخیره غذایی در خانه و کمبود مزمن پول نقد می‌شود. در چنین شرایطی است که پتانسیل همکاری و مشارکت فرد تقلیل می‌یابد و فرهنگ فقر بازتولید می‌شود. اسکار لوییس در مورد مشارکت مردمانی که درگیر فرهنگ فقر هستند می‌نویسد. «در سندیکاهای کارگری عضویت ندارند، عضو احزاب سیاسی نیستند، غالباً در کار مؤسسات رفاهی شرکت نمی‌کنند و از بانک‌ها، بیمارستان‌ها، فروشگاه‌های بزرگ، موزه‌ها و تالارهای هنری بهره بسیار ناچیزی می‌برند. نظر این مردم نسبت به بعضی از نهادهای طبقه حاکم منفی یا انتقادآمیز است، از پلیس بیزارند، به دولت و دارندگان جاه و مقام اعتماد ندارند…» (همان: 128).

یکی دیگر از رویکردهای فقر، رویکرد ساختاری است که ریشه در دیدگاه مارکس و نظریه وابستگی دارد. این رویکرد، فقر و نابرابری را محصول ساختار سرمایه­داری و استثمار طبقات پایین و به‌طور خاص کارگران می‌داند. در این رویکرد، تحول رادیکال ساختارها می‌تواند فقر را ریشه‌کن کرده و فرصت مشارکت همگانی را فراهم سازد.

رویکرد سرمایه اجتماعی نیز می‌تواند تا حدی توضیح‌دهنده رابطه معکوس فقر و همکاری باشد. در واقع بدون مؤلفه اصلی سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد، عملاً امکان همکاری و مشارکت اجتماعی فراهم نمی‌شود. مطالعات زیادی به رابطه فقر و سرمایه اجتماعی پرداخته‌اند. در وقع این رابطه، دوسویه و چندبعدی است، یعنی هم فقر می‌تواند سرمایه اجتماعی و مشارکت را مستهلک کند و هم تقویت سرمایه اجتماعی می‌تواند به کاهش نرخ فقر منجر شود. در اینجا نقش بافتار و زمینه مشارکت و همکاری، سطح و نوع همکاری و عاملان همکاری می‌تواند در درگیر کردن فقرا پررنگ باشد. یافته‌های پژوهشی شادی طلب و حجتی کرمانی (1387) در مناطق روستایی نشان می‌دهد که مؤلفه‌های سرمایه اجتماعی از قبیل اعتماد، انسجام و مشارکت، با میزان فقر رابطه معکوس دارد.

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که فقر یک پدیده چندبعدی است که تمامی ابعاد زندگی کنشگران انسانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اغلب پژوهش‌های انجام‌شده به رابطه منفی فقر و همکاری اشاره کرده‌اند. شاید بهتر باشد اکنون به توصیه یکی از پژوهشگران حوزه فقر اشاره کرد که می‌گوید:

«ما کشف کرده‌ایم که موضوع اصلی این نیست که به مردم فرصت بدهیم تا صدایشان شنیده شود، بلکه باز کردن گوش‌های خودمان است. ماجرا بر سر قدرت دادن به فقیران نیست بلکه هماهنگ کردن شهروندان و نهادهاست که اهمیت دارد» (تاردیو، 1999: 1759)

فصل نامه اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی کرمان- نشریه سپهر اقتصاد- تاثیر فقر در نظام همکاری- آقای داریوش بوستانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *