بنگاه‌های حیدرى، بانک‌های نعمتى!

سید حسین مهاجرانی
رئیس هیئت‌مدیره انجمن سنگ

کاملاً پیداست که زاویه‌ی بین فعالین اقتصادی در بخش خصوصی و بانک‌های تجاری در فضایی غبارآلود هر روز بازتر می‌شود و این اصلاً اتفاق خوشایندی نیست! من هم به‌عنوان کسی که درد و داغ وطن دارد و خیلی تمایل دارد از عبارت “منافع ملی”، فراتر از یک شعار باسمه‌ای، برای خودش یک خط رسم مشخص داشته باشد، گمان می‌کنم درک ملی داشتن، بعد از احساس هویت ملی است و هویت ملی، بعد از درکِ درست، لابد آن‌قدر ارزش دارد که قلمرو منافع شخصی را برای آن گردتر کنیم و اجازه بدهیم منافع ملی در فضایی روشن و بی تنش بالاتر از همه پیش چشممان بدرخشد.
کاملاً پیداست که ما همان‌قدر که درصحنه‌ اجتماعی و عرصه‌ی سیاسی به آشتی محتاجیم همان‌قدر هم درصحنه‌ی اقتصادی باید در جستجوی وفاق و آشتی باشیم. گرچه دامنه‌ی این ترک مخاصمه گسترده‌تر از آن است که درازایش به قصه “اره دادن و تیشه گرفتن” بین ما و بانک‌ها خلاصه شود؛ اما عجالتاً از حکایت تلخ آسیب‌های اقتصادی ناشی از “گسستگی درون صنفی” که تحفه خود ماست می‌گذرم و به‌رسم روزگار شکاف درجه و نوک مگسک را میزان می‌کنم روی سیبل مؤسسات پولی مالی که هم از فیض موج بی‌بهره نمانم و هم احیاناً در این آب‌انبار شلوغ از تنه رفقای عصبانی کاسه کوزه‌ام بیخود نشکند!
این واقعیتی است که به این روزگار، ما به‌عنوان صنعتگران و معدنکاران و کشاورزان و بازرگانان در یک وضعیت دست به دهان و ناتوان از تأمین منابع مالی، با کمیتی لنگ طی طریق می‌کنیم و گیر و دارمان، صرف نظر از بندبازی‌های به ناچارمان در دادوستد بین‌الملل، با سازمان‌های ریز و درشت دولتی از یک طرف و مواجهه با مشکلات کارکنان و کشاکش‌های داخل بنگاه در رعایت اصولی که با کمترین لغزشی تو را طعمه گرداب‌های نافرجام می‌کنند از طرف دیگر، دنیایمان را کرده است آخرت یزید!
چنین فرض شده است که اقبال بانک‌ها به‌عنوان مؤسسات اقتصادی بسیار بلند است که در دوران رکود، با عرضه کالایی پر تقاضا به اسم “پول”، رونق بیشتری نصیبشان می‌شود و همه عروسی‌ها توی کوچه آن‌هاست! این فرض درست هم که باشد این واقعیت را نمی‌شود نادیده گرفت که همه ما ساکن یک‌خانه‌ایم و خوب که نگاه کنیم شب سمور آن‌ها و لب تنور ما زیر یک سقف است و سقف که بریزد خاک‌وخل و آوار ریخته بر سر هر دو از یک جنس و از یک رنگ است!
تا روشن کنم که قصدم تنها و پوشیده در ردای مظلومیت به سرای قاضی رفتن و حمله‌ور شدن به لشکر بانکداران نیست، اول این سؤال‌ها را از خودمان می‌پرسم؛
1- انصاف چقدر به‌واقع گرایی طرح‌های توجیهی که به قصد مجاب کردن بانک‌ها برای دریافت تسهیلات می‌نویسیم (اگر بنویسیم!) و ارائه می‌کنیم اطمینان داریم؟
2- چقدر از تسهیلات دریافتی را (اگر دریافت کردیم!) همان‌جایی مصرف می‌کنیم که وعده‌اش را داده‌ایم و چقدرش، به خیال رسیدن فرجی که خیال می‌کنیم جایی بین این ستون و آن ستون دور از چشم ما پنهان است، صرف پر کردن چاله‌های فعلی و مصارف دیگر می‌شود؟
3- اصلاً چقدر از ناکارآمدی بنگاه‌های ما به ضعف مزمن مدیریت، سیستم گریزی، فاصله‌ی عجیب از بهره‌وری و بی‌برنامگی و روزمرگی خود ما مربوط می‌شود و چقدر به کمبود نقدینگی و کسر سرمایه در گردش و معطل ماندن طرح‌های توسعه‌ای؟
4- چه اندازه از اسنادی که به بانک‌ها برای تکمیل پرونده‌ی اعتباری ارائه می‌کنیم اصیل است و چقدر ساختگی؟
5- این را هم جسارتاً می‌پرسم که وجداناً همان‌قدر که بانک داران را رباخوار می‌شماریم و آن‌ها را به آیه “یمحق الله الربا” انذار بدهیم برای خودمان هم از “ویل لالمطففین” هیچ یادی می‌کنیم؟!
این‌ها را به دو دلیل پرسیدم:
اول- تا از پاسخ‌های صادقانه و بزک نشده‌ای که کاملاً محرمانه به خودمان می‌دهیم دستگیرمان شود که خداوکیلی تیزی و تندی و پریدن آن تیرها که از زمین و زمان به سرمان می‌بارد، از پرِ خود ما هم هست؟
دوم- تا بعد از سوزنی که به خودمان زدم در زدن جوال‌دوز به بانک‌ها کم نگذارم و از ایشان بپرسم؛
1- همان‌قدر که به علم فرستادن ارباب‌رجوع پی نخود سیاه عالمید به رابطه‌ی خلاقانه و سازنده بین بانک و مشتری هم آگاهید؟
2- همان‌قدر که نگران مطالبات مشکوک الوصول و نرخ سهام بانک متبوع خود در بازارهای سرمایه‌اید متوجه نرخ رشد اقتصادی کشور هم هستید؟
3- همان‌قدر که برای پیچانیدن متقاضیِ تسهیلات اشتیاق دارید برای راستی آزمایی مطالبه او هم شوق دارید؟
4- همان‌قدر که از وام‌های تکلیفی می‌نالید به تکلیفِ ملیِ خود در اعطای وام‌های سازنده هم توجه دارید؟
5- همان‌قدر که از راه‌های دور زدن قانون و جستن دررو و ترفندهای افزایش سود بانک، (با اجبار وام‌گیرنده به سپرده‌گذاری یا اعطای وام یک‌ماهه با این یقین که وام از سررسید خواهد گذشت و خدا به جریمه شش‌درصدی برکت دهاد!) با خبرید، از راه‌های رفع موانع درباره‌ی یاری‌کردن مولدین راست‌کردار هم چیزی یادتان هست؟
6- اینكه در جلسات کارگروه رفع موانع تولید با ملاحظه هزینه حضور و صرفِ وقتِ مدیرانِ ارشدِ استان حاضر می‌شوید و طرح‌هایی را (لابد با بررسی کافی و شناخت وافی!) تصویب می‌کنید و بعد همان مصوبه را اجرا نمی‌کنید نشانه‌ی چیست؟
7- اگر العیاذ بالله برای اتاق بازرگانی ایران امکانی فراهم شود که یک بانک خصوصی به معنای تمام را برای خود تأسیس کند؛ و دعوت او از تمام اعضاء جامعه‌ی اقتصادی ایران برای نقل گردش حسابِ واحدهایشان، با هدف خوداتکائی در تأمین مالیِ بخش خصوصی، اجابت شود؛ حال شما بهتر می‌شود؟!
تصور می‌کنم این تعارض بی‌سبب که امروز تقدیر ما و بانک‌هاست، ضمن آنکه درنهایت هیچ برنده‌ای ندارد اما یک بازنده بزرگ دارد که در کمیت‌های کلان اقتصادی قابل معرفی است! به گمان من “اقتصاد مقاومتی” در بطن خود پیش از آنکه نگاهش به مهاجمی باشد که بیرون از مرزهای ماست، حکایت از وضعیتی دارد که باید بین ما حاکم باشد. من خود به‌تنهایی اصلاً چه هستم که مقاومتم چه باشد! مقاومت وقتی معنا پیدا می‌کند و وقتی مؤثر است که در هیئت یک شبکه در جان یک جامعه‌ی بزرگ جریان پیدا کند. آیا به‌راستی ما چنینیم؟!
اگر هستیم هرچه برکت گوارای وجود ما و اگر نیستیم چرا مثل آن عروسی که حرکات موزون بلد نیست همه‌ی تقصیرها را به گردن ‌کجی زمین و اوضاع زمان بیندازیم؟!
به گمانم تعریف الگوی آشتی و ایجاد یک ‌زبان مشترک و یک ‌رویه‌ی روشن در ارزیابی تقاضای تسهیلات واحدهای اقتصادی بین ما و مؤسسات پولی مالی وظیفه‌ی کمیسیون بانک اتاق است که علی‌الاصول نمایندگان بانک‌ها هم در آن عضویت دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *