اندیشه توسعه در ایران؛ از چرایی منفی تا چگونگی مثبت

دکتر مجتبی لشکربلوکی
مدرس مدعو دانشگاه صنعتی شریف، رئیس هیئت‌مدیره مدیریت سرمایه دایموند

موسسه مطالعات دین و اقتصاد با همکاری انجمن دانش‌آموختگان اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی به مناسبت هجدهمین سالگرد درگذشت دکتر حسین عظیمی، همایش سالانه مرزهای دانش اقتصاد توسعه تحت عنوان «اندیشه توسعه و برنامه‌ریزی در ایران» را در بزرگداشت اندیشه‌ها و مجاهدت‌های علمی این استاد، برگزار می‌کند. با توجه به اینکه سال ۱۴۰۰ سال تصمیم‌گیری درباره برنامه میان‌مدت هفتم توسعه است، این همایش به صورت تخصصی به واکاوی این مسئله اختصاص پیدا کرد. در اینجا متن یکی از سخنرانی‌های این همایش؛ سخنرانی دکتر مجتبی لشکربلوکی تحت عنوان «اندیشه توسعه ایران از چرایی منفی تا چگونگی مثبت» که در واقع یک مرور و چند استنتاج از دیدگاه‌های اندیشه‌ورزان و تلاشگران توسعه در ایران است، آورده شده است.
همواره این سؤال پرسیده می‌شود: «چرا ایران پیشرفت نمی‌کند؟»، «چرا ایران توسعه پیدا نمی‌کند؟»«چرا ایران عقب افتاده است؟» هر کسی بر اساس فهم خود این سؤال را مطرح می‌کند، اما جان‌مایه همه سؤالات این است که چرا ایران به آن جایگاهی که برخی کشورهای توسعه‌یافته رسیده‌اند، نرسیده است؟ چرا وقتی صحبت از ایران می‌شود از ملت و مردمان خوبی یاد می‌شود و می‌گویند «هنر نزد ایرانیان است و بس» و این‌گونه نقل‌ها، اما ایران هنوز جایگاه خود را به دست نیاورده است؟ در واقع هدف پاسخ به این پرسش‌ است، پرسشی که روح و جان هر ایرانی را آزرده می‌کند. قطعاً هر کسی که در حوزه توسعه قصد مطالعه و کاوش داشته باشد، گذری بر کوی آقای دکتر مرحوم حسین عظیمی یکی از اندیشمندان حوزه توسعه خواهد داشت. من اندیشه های ایشان و 9 اندیشمند دیگر حوزه توسعه را بررسی کردم و به یک روایت شخصی به عنوان دلایل توسعه‌نیافتگی رسیده ام، منتهی در این مطلب، نمی خواهم روایت سه لایه توسعه نیافتگی ایران که نام خلاصه اش می شود رستا، را توضیح دهم بلکه می خواهم یافته‌های دیگری را توضیح دهم که در فرآیند این کنکاش به آن رسیده ام. نکاتی در مسیر فرآیند بررسی دلایل عدم توسعه‌نیافتگی متوجه شده‌ام و دوست دارم با شما به اشتراک بگذارم.
پنج نکته کلیدی از برداشت‌های شخصی در فضای فکری و گفتمانی توسعه در ایران در شرایط فعلی وجود دارد که به شرح زیر هستند:

غلبه چرایی منفی بر چگونگی مثبت

1. در کشور ما هر زمان صحبت از چیستی منفی و چرایی منفی توسعه می‌شود؛ یعنی هر زمان صحبت از ضعف‌ها، کاستی‌ها، مشکلات، دلایل عقب‌ماندگی، دلایل عدم پیشرفت و عدم توسعه‌یافتگی می‌شود، ادبیات، به عبارتی سخنرانی‌ها، مطالب و کتاب‌های بیشتری داریم، اما زمانی که صحبت از چگونگی مثبت می‌کنیم، صحبت از اینکه از اینجا به بعد چه باید کرد؟ و چه می‌توان کرد؟ به شدت مطالب، چگالی ادبیات و محتوایی که در فضای گفتمانی توسعه ایران وجود دارد، اُفت می‌کند؛ بنابراین انگار بار چرایی منفی کاملاً مسلط بر چگونگی مثبت است.

سهم نزدیک به صفر بانوان در نظریه پردازی توسعه

2. متأسفانه و با کمال تعجب سهم زنان در تولید ادبیات و گفتمان راهبردی توسعه در سطح ملی، تقریباً نزدیک به صفر است؛ یعنی آن‌قدر که در کشور ما اندیشمند و گفتمان پرداز در حوزه توسعه در مردان وجود دارد، در بانوان دیده نمی‌شود.

نبود نظریه یا روایت مسنجم

3. کاملاً مشخص است که دغدغه در مورد توسعه ایران زیاد است. حتی اگر کسی نخواهد در مورد توسعه ایران صحبت کند، آن‌قدر چرایی و چگونگی توسعه روح ایرانی را آزار می‌دهد که در سخنرانی‌ها، مقالات، مصاحبه‌ها و کتاب‌ها موضوعات به سمت توسعه کشیده می‌شوند، اما به صورت منسجم، وجود یک نظریه و یک روایت منسجم در مورد چرایی منفی و چگونگی مثبت توسعه نادر است! برای مثال آقای کاتوزیان علاوه بر تألیف کتاب، یک نظریه با عنوان «استبداد ایران در ۱۴ بند» خلاصه کرده و به صورت منسجم ارائه داده است، ولی در نوشته ها و سخنرانی های سایر اساتید، این موضوع دیده نشده یا این‌که هنوز فرصت نکرده‌اند به یک روایت منسجم در مورد توسعه‌نیافتگی ایران و چرایی و چگونگی آن برسند

گفتگوی منتج به اجماع نزدیک به صفر

4. سنت گفت‌وگوی منتج به اجماع در ایران کمتر از میزان انتظار است. کم مشاهده می‌شود که افراد مرجعِ توسعه در ایران نظرات دیگر افراد مرجع را نقد، بررسی، تأیید، تصحیح، تکمیل و با نظرات خود ترکیب کنند. انگار هرکدام از اندیشمندان توسعه در غار تنهایی خود راجع به توسعه کار می‌کند، فارغ از اینکه در ذهن بقیه متخصصان چه می‌گذرد. البته نه این که چنین چیزی اصلاً وجود نداشته باشد، اما از آنچه که مورد انتظار است بسیار کمتر است؛ به عنوان مثال کاری که دکتر رنانی انجام می‌دهد و روایت‌های افراد مختلف در خصوص توسعه را به صورت مستند جمع‌آوری می‌کند، بسیار ارزشمند است، اما نادر است. آنچه در مورد خلقیات ایرانی می گویند که اهل گفتگو و هم شنوی نیستند، ظاهراً در خود نخبگان توسعه نیز وجود دارد.

نسبت پایین کنشگران مرزی

5. نسبت کنشگران مرزی به پژوهشگران دانشگاهی و آکادمیک کمتر از یک است و ما کمتر افرادی را می‌بینیم که به نوعی هم دستی بر قلم دارند و هم در اجرا، هم دغدغه‌های فکری و نظری و هم مشغولیات اجرایی دارند. به اعتقاد بنده هر چه این نسبت بیشتر شود درک ما از توسعه بیشتر می‌شود و حرف ما در مورد توسعه، زمینی‌تر و عملیاتی تر خواهد شد. دکتر حسین عظیمی مصداق کامل و جذابی از یک کنشگر مرزی است؛ فردی که هم تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی در این حوزه دارد و هم در حوزه اجرا کار کرده است. به همین دلیل مطالب و نظرات ایشان کاملاً راهگشا و تأثیرگذار است. ایشان در مورد توسعه در ایران معتقد بودند: «ما هنوز بذری را که ایجادکننده آن درخت است، نیافته‌ایم. بعد هم نمی‌دانیم که حتی اگر بذر را یافتیم و کاشتیم، چگونه باید به آن آب، هوا و آفتاب رساند تا این درخت رشد کند، این‌گونه است که تلاش می‌کنیم که از طریق شبیه‌سازی، ظواهر آن «درخت» را به دست آوریم.» بد نیست از میان ده اندیشمند به خلاصه ای از دیدگاه آقای دکتر حسین عظیمی بپردازیم.

نمونه‌ای از تحلیل شماتیک ده اندیشمند توسعه

در کنکاشی که برای پاسخگویی به دلایل توسعه نیافتگی ایران انجام شده، سعی کردم، دیدگاه‌های هر شخصی که مورد بررسی قرار می‌گیرد با رویکرد تحلیل تماتیک به یک منظومه روابط علت و معلولی تبدیل شود.
با توجه به برداشت شخصی از نظام فکری دکتر عظیمی؛ ایشان معتقدند که ما در کشور ریشه توسعه را ندیده‌ایم و عشق به میوه داریم. به عبارتی یک نگاه دوگانه وجود دارد؛ عشق به میوه و نفرت و نادانی نسبت به ریشه توسعه و این نوع نگاه موجب شده است که اجزای توسعه بدون معماری خلق شوند. از طرفی یکی از موانع اصلی که در پیش روی توسعه وجود دارد خود نهاد دولت است. در واقع نهادهای ناکارآمد سنگ‌انداز موجب ایجاد اصطکاک و از دست دادن زمان و انرژی در سطح ملی می‌شوند. همچنین وجود پندارهای غلط در مورد مسیر توسعه، موجب خواهد شد که استراتژی‌های نادرست توسعه پیاده شود. مهم‌تر از آن عدم رویکرد استراتژیک به برنامه‌ریزی توسعه، منجر به تهیه برنامه‌های بزرگ و بی‌خاصیت و لخت می‌شود. وقتی راجع به همه‌چیز صحبت می‌شود؛ یعنی هیچ‌چیز مهم نیست و وقتی گفته می‌شود همه‌چیز مهم است، یعنی هیچ‌چیز مهم نیست. دکتر عظیمی به خوبی تشخیص داده بودند که برنامه‌های توسعه در ایران راجع به همه‌چیز است، جامعیت دارند و اولویت‌ها در آن‌ها مشخص نیست. او به شدت روی هسته‌های تحول بخش تاکید داشت و تا زمانی که خودش حضور داشت سعی کرد این اتفاق بیفتد و بعد از آن با وجود خیل عظیمی از شاگردان که می‌توانستند تأثیرگذار باشند دو برنامه توسعه، تدوین و اجرایی شد، اما این ایده عملیاتی نشد و هر زمان این برنامه‌ها ورق می‌خورد، این سؤال پیش می‌آید که آیا امکان دارد در طول پنج سال این‌قدر برنامه بدون اولویت، بدون اهم و مهم انجام داد؟!
عدم وجود چنین دیدگاه هایی در کشور موجب می‌شود که اول اینکه در کشور با وجود مظاهر توسعه‌یافتگی، در ریشه‌های توسعه‌یافتگی ضعیف باشیم. دوم وجود نهادهای ناکارآمد موجب ایجاد انگیزه‌های ضعیف و منحرف بازیگران در این عرصه می‌شوند. سوم به دلیل نبود استراتژی درست توسعه، آدرس غلط در مسیر توسعه داده می‌شود و در نهایت با وجود برنامه‌های توسعه بزرگ و بی‌ثمر که شاید بیشتر از هر کشور دیگری اسناد و برنامه‌ریزی توسعه در اینجا وجود دارد و هر پنج سال یک بار زمان و انرژی زیادی در تدوین برنامه‌های توسعه گذاشته می‌شود، اما بی‌ثمر؛ به این خاطر که نتوانسته ایم نکات اصلی و تأثیرگذار را پیدا و روی آن‌ها متمرکز شویم؛ بنابراین چهار فاکتور بالا موجب می‌شوند که دستیابی به توسعه در کشور ما دشوار شود.

نگاهی به نتایج مدل رستا: سه لایه توسعه نیافتگی ایران

آنچه من به آن رسیده ام این است که چرا در کشور امکان حرکت سریع در مسیر توسعه وجود ندارد و در نتیجه عقب افتاده‌ایم؟
جواب می دهم: ما در کشور، نظام حکمرانی معلول داریم، به عبارتی ما ظرفیت پایینی در حکمرانی داشته و نمی‌توانیم مسائل را در کشور حل کنیم؛ به عنوان مثال مسئله اشتغال سال‌های سال است که به عنوان یک مشکل در کشور باقی مانده و وجود دارد یا مسئله تورم علی‌رغم اینکه در بسیاری از کشورها در طول پنج دهه گذشته حل و تمام شده است، اما نظام حکمرانی ما نتوانسته آن را حل کند و امروز که ما داریم صحبت می‌کنیم، مجموع اشتغال و تورم، دو مسئله حل نشده باعث شده که ما در شاخص فلاکت، جزو ده کشور برتر دنیا هستیم. منظور از نظام حکمرانی، دولت به تنهایی نیست، بلکه ترکیبی از حکومت، جامعه مدنی و شهروندان است. چرا این نظام در کشور ما معلول و ناتوان از حل مسائل کشور است؟ ناشی از سه پارامتر است:
1. ترتیبات سیاسی محدود،
2. مناسبات اقتصادی معیوب،
3. خلقیات فرهنگی نامطلوب.
یعنی از یک‌طرف با یک نهاد سیاست با دسترسی بسته و از یک‌طرف با یک نهاد اقتصادی غیر فراگیر بهره‌کش و از طرف دیگر با خلقیات فرهنگی نامطلوب که در جان و روان ایرانیان وجود دارد، روبرو هستیم . وجود این عوامل باعث شده‌اند که در کشور با تنهایی مصلحان، بی رویایی اجتماعی، اجماع ناپذیری و جامعه کلنگی و بی حافظه (انقطاع) همراه با ضعف همکاری عقلانی سازمان‌یافته روبرو باشیم. (تصویر مدل رستا را در بالا می بینید).
در کتاب‌های مختلف بیش از ۱۰۰ نوع خُلقیات منفی برای ایرانیان نسبت داده شده است که من با این تعداد و کیفیت کاملاً مخالفم و شاید بخشی از آن را بشود به ایرانیان نسبت داد و آن هم بپذیریم که خُلقیات چیزی نیست که پایدار باشند بلکه حاصل تعامل و تراکنش با همان نهادها هستند و دو مؤلفه دیگری که بعداً خواهم گفت؛ بنابراین من با این موضوع که هر چیز منفی را به ایرانیان نسبت می‌دهند هم‌داستان نیستم. برخی از مؤلفه‌های نامطلوب فرهنگی در ایرانیان است از جمله: احساس عدم امنیت، تفکر قبیله‌ای و عشیره‌ای، رویکرد غارتی، بی‌اعتمادی و کوتاه بودن شعاع اعتماد و بالا بودن فاصله قدرت که شواهد آماری نیز در مورد آن‌ها وجود دارد.
بر ما و شما دورانی گذشته و تاریخ و جغرافیای ما به‌گونه‌ای بوده که منجر شده به خُلقیات فرهنگی نامطلوب، مناسبات اقتصادی معیوب و ترتیبات سیاسی محدود؛ یک مورد را مثال می زنم: وقتی به تاریخ ایران نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که سراسر جنگ و غارت بوده است و این سراسر جنگ و ناامنی منجر به این شده که در طول بیش از هزار سال یک احساس ناامنی و بی فردایی در ایرانیان ریشه دوانده است و در کوتاه‌مدت هم از بین نمی‌رود. وقتی نهاد مالکیت به خاطر اتفاقاتی که در طول تاریخ افتاده وجود ندارد و نهاد حمایت از حقوق مالکیت وجود ندارد، مناسبات اقتصادی معیوب شکل می‌گیرد و در نهایت تأثیر خود را می‌گذارد، اما نکته‌ جالبی که در ادامه وضعیت گفتمان توسعه در ایران باید اشاره کنم، ضمن احترام به همه کسانی که در حوزه توسعه فعال هستند، این است که برخی از مؤلفه‌هایی که در سطح ملی در بخش خلقیات نامطلوب است در جامعه نخبگان توسعه اندیش ما نیز کمابیش دیده می‌شود، از جمله ناتوانی در گفت‌وگو، اجماع ناپذیری، ضعف در همکاری سازمان‌یافته، تنهایی مصلحان و بی رویایی؛ به عبارتی برداشت من این است که نخبگان توسعه اندیشه ایرانی، همان مشکلات همان دغدغه‌ها و مواردی را دارند که کل کشور با آن روبرو هستند و متناسب با این آسیب‌پذیری با تأکید بر احترام به همه بزرگواران این حوزه، فکر می‌کنم این نقد می‌تواند مطرح باشد.

پنج تجویز راهبردی

در انتهای مطلب پنج پیشنهاد مشخص و شفاف دارم:
1. آغاز از خرده اجماع؛ شاید نتوان و بعید است که در پنج سال آینده بین اندیشمندان توسعه در ایران شاهد اجماع حداکثری روی رویکردهای کلان باشیم، اما برخی اجماع‌های مقطعی – موردی امکان پذیر است و می‌توان به آن امید داشت؛ به عنوان مثال بخش اعظمی از جامعه توسعه اندیش ما با ایده «هسته‌های تحول بخش» دکتر عظیمی هم آشنا و هم موافق هستند، ولی نمی‌دانم چرا در زمانی که برنامه‌های توسعه تدوین می‌شود، صدای واحدی از این جمع برنمی آید که منجر به یک تغییری در برنامه توسعه شود.
2. تبدیل رخداد به ابر رخداد: فرض کنید که در طول یک سال در فروردین‌ماه یک هواپیما سقوط کند، در شهریورماه یک هواپیما دچار نقص فنی شود و در اسفندماه یک هواپیما نتواند پرواز کند و در فرودگاه زمین‌گیر شود، همه این اتفاقات در زمان‌های مختلف رخ داده‌اند، لذا هر کدام یک رخداد است، اما اگر در فروردین‌ماه همه این اتفاقات در فاصله کمتر از پنج روز حالا به هر واسطه‌ای، اتفاق و یا شانس به وقوع بپیوندند. یک رخداد تبدیل به ابررخداد می‌شود. حال وقتی در کشور یک نفر در مورد موضوعی سخنرانی می‌کند، مطلب می‌نویسد و یا اظهارنظر می‌کند این یک رخداد است و خیلی زود تمام و فراموش می‌شود، اما وقتی ۲۰ نفر در طول ماه همان موضوع را بازنشر می‌کنند، تحلیل می‌کنند، تأیید می‌کنند و حتی نقد می‌کنند، می‌شود یک ابر رخداد، یک جریان رسانه‌ای؛ بنابراین اگر در کشور افراد صاحب‌نظری مانند دکتر زیباکلام، دکتر سریع القلم، دکتر مومنی و افراد دیگر یک نکته را می‌گویند، سخنرانی می‌کنند به نظر من یک رخداد است، اما اگر در همان مقطع ۲۰ نفر راجع به همان مطلب موضوع را بازنشر کنند، تحلیل کنند و حتی نقد کنند تبدیل به یک ابررخداد می‌شود؛ و این نیاز در توسعه کشور به شدت احساس می‌شود؛ به عبارتی ما در ایران با یک تک‌تیرانداز به توسعه نخواهیم رسید.
3. تشکل یابی و شبکه‌سازی توسعه خواهان؛ اگر بخواهیم از خرده اجماع شروع کرده و به اجماع کلان برسیم و اینکه رخدادها و آن تک‌تیراندازها در عرصه توسعه تبدیل به یک ابر رخداد و ارتش منسجم شوند و انرژی‌ها تجمیع شود باید سراغ تشکل یابی و شبکه‌سازی توسعه برویم. امکان ندارد ما به صورت فردی تلاش کنیم و مؤثر باشیم. باید تشکل های توسعه خواه در ایران تشکیل و تذکرهای اثرگذار در حوزه توسعه به‌وسیله آنان داده شود. این که من نوعی به عنوان یک نفر بخواهم نقدی به دولت و حکومت وارد کنم کار به جایی نمی‌رسد و صدای من شنیده نخواهد شد؛ بنابراین باید به سمت تشکل‌ها و ایجاد شبکه حرکت کنیم.
4. ائتلاف نامتقارن غیررسمی با بخش‌هایی از حکومت؛ ما در طول تاریخ دو خطا داشتیم، حکومت گریِ روشنفکر ستیز و روشنفکریِ دولت ستیز. اگر بخواهیم مشروعیت قدرت و حاکمیت را زیر سؤال ببریم به‌راحتی پس‌زده می‌شویم و کاری هم نمی‌توانیم انجام دهیم. ما باید سنت روشنفکری را تغییر دهیم. به اعتقاد بنده در حال حاضر جهان، جهان شبکه‌ای است و به همین دلیل مفهوم حکمرانی شبکه‌ای پیش رو است؛ یعنی وجود شبکه‌ای از تعاملات غیررسمی و غیر الزامی بین حکومت؛ یعنی سه قوه (قضاییه، مجریه و مقننه) و نهادهای صنفی، مدنی، حرفه‌ای، سیاسی، شهروندان، شرکت‌ها و حتی مؤسسات بین‌المللی. همان‌طور که آقای دکتر عظیمی به عنوان یک کنشگر مرزی رفت و در دل دولت حاکمیت کرد، جامعه توسعه خواهان باید این آمادگی را داشته باشند که به صورت داوطلبانه رسمی یا غیررسمی در حکومت حضور پیدا کنند.
معمولاً فرض می شود که توسعه یا از مسیر دموکراسی (مردم‌سالاری) یا از مسیر بروکراسی (دیوان سالاری و دولت سازی)محقق می شود. من فکر می‌کنم اکنون و در موقعیت فعلی هر دو مسیر در ایران نمی‌خواهم بگویم مسدود است، ولی صعب العبور است و امیدوار نیستم؛ نه به این که ما بتوانیم از طریق تقویت بروکراسی و دولت‌سازی موفق باشیم و نه از مسیر مردم‌سالاری به توسعه دست پیدا کنیم، اما من پیشنهاد راه سوم را دارم (در کتاب استراتژی توسعه ایران آورده‌ام) که از آن به استراتژی نتوکراسی (شبکه‌سازی) نام می‌برم. در این استراتژی، ائتلاف نامتقارن اتفاق می‌افتد. ممکن است دولت، جامعه مدنی از جمله تشکل های توسعه را پس بزند، ولی آن‌قدر تلاش صورت می‌گیرد تا با بخش‌هایی از حکومت این ائتلاف شکل بگیرد تا به‌وسیله آن اندکی درجه عقلانیت را در تصمیمات بالاتر ببریم و بخشی از مسائل ملی که بین جامعه مدنی (توسعه خواهان) و حکومت مشترک است را حل نماییم.
در مجموع چیزی که بنده از کنکاش‌های شخصی یاد گرفته‌ام؛ این است که توسعه چینش هنرمندانه ده‌ها ایده، صدها قطعه، هزاران دستاورد کوچک در کنار یکدیگر است و هیچ‌کدام از ما به تنهایی نمی‌تواند مسیر توسعه ایران را باز کند، تشکل یابی و نتوکراسی می‌تواند کمک کند که بخشی از قفل توسعه را باز کنیم.
تمام نکاتی که به اجمال در مورد آن صحبت کرده‌ام از جمله بررسی ده نظریه اندیشمندان توسعه در حوزه دلایل عقب ماندگی و توسعه نیافتگی و بیست اندیشمند در حوزه استراتژی های توسعه، مدل رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی ایران)، در کتاب استراتژی توسعه در ایران آمده است و قابلیت دانلود در کانال تلگرامی به آدرس Dr_Lashkarbolouki@ به صورت رایگان برای عموم میسر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *