از دهه 1980 میلادی نگاه به اقتصاد هنر تغییر کرده و مبادلات مالی بینالمللی در این زمینه موجب شده است که اقتصادِ هنر بهعنوان یک دانش میان رشتهای در دنیا مورد توجه نظریهپردازان و محققان قرار گیرد و همچنین اقتصاد هنر در اقتصاد کشورها و برنامه های توسعه پایدار آنها و سهم خواهی در اقتصاد جهانی، نظام پیچیده و تخصصی ایجاد کرده است. در نظام استاندارد بین المللی صنایع (ISIC) فعالیتهای هنری طیف گسترده ای از فعالیتهای تولیدی و خدماتی را پوشش میدهند که از فعالیتهای هنری موسیقی، تئاتر، سینما، هنرهای تجسمی و تبلیغات، انتشارات، مجموعه داری، موزه، نمایشگاه، کتابخانه تا تألیف و بازیهای رایانهای و غیره را در برمیگیرد. امروزه با روش های آماری و اقتصادسنجی، بر اساس آمار میدانی و رسمی روندها و گرایشهای حاکم بر اقتصاد هنر مورد مطالعه قرار میگیرد و نظریه های اقتصاد هنر شکل میگیرد.
در سنت های فرهنگی ما نظرگاههای خاصی وجود دارد که وجه اقتصادی هنر را بهسادگی نمیپذیرند و در مقابل مفهوم (هنر کالا) که محصول تفکر سرمایهداری در نظام مالی جهانی است رویکرد انتقادی میگیرد. این تقابل انتقادی یک وجه دگرگونی است که در نظام اجتماعی با توجه به پیشینه تاریخی شکل گرفته و خواه ناخواه نوعی ایستادگی در مقابل فرآیندهای مالی امروزی و نظام مبادلات هنری به وجود میآورد؛ اما در هر صورت از دهه 90 شمسی توجه به مفاهیم علمی اقتصاد هنر بهصورت خودجوش و بر اساس گرایشها و علاقه شخصی برخی از دانشجویان سطوح مختلف دانشگاهی در گرایشها و رشتههای مرتبط با فعالیتهای هنر، از جمله دانشجویان پژوهش هنر مطرح و به آن پرداخته شده است. از سوی دیگر انتشار ارقام فروش حراجی های آثار هنری، جداول فروش فیلمهای سینمایی، آلبومهای موسیقی و ارقام مربوط به اقتصاد سرگرمی ها توجه گروهی از هنرمندان را برای حضور در این مبادلات اقتصادی جلب کرده و با توجه تنگناهای معیشتی هنرمندان انگیزه لازم برای مداخله نظام مالی جهانی را فراهم آورد.
ذکر مطالب بالا در مقدمه به این دلیل بود که توجه داشته باشیم دانش اقتصاد هنر، دانش نوبنیادی است و زیست اندیشگانی ما در این پهنه علمی نیز طول عمر چندانی ندارد، لذا تحلیل اقتصاد هنر استان کرمان به دلیل کمبود منابع رسمی و مطالعات پیشنیاز و از آنجا که امکان محاسبه گردش مالی بخش موردنظر وجود ندارد، در حد یک تحلیل نظری باقی میماند و این تحلیل تنها بر اساس مشاهدات تجربی صورت میگیرد و بیشتر به شرح فضای عمومی فعالیتهای اقتصادی هنر اشاره خواهد داشت.
این نوشته به این نکته اشاره دارد که هر چند در زمینه اقتصاد هنر استان گردش مالی وجود دارد، اما این گردش مالی حاصل یک نظام اقتصادی حرفه ای در بخش فرهنگ و هنر نیست و هنر استان درگیر یک نظام مبتدی (آماتور) است. در اقتصاد هنر استان کرمان ارکان شکلدهنده این نظام اقتصادی بهصورت حرفه ای و تخصصی عمل نمیکنند. این ارکان عبارتند از سرمایهگذار بخش هنری، تولیدکننده آثار هنری (هنرمندان)، عرضهکننده آثار هنری و در آخر این زنجیره مصرفکننده آثار هنری یا مخاطبان هستند.
1) سرمایهگذاری
امروز در کشورهای توسعهیافته منابع مالی لازم برای آغاز چرخه اقتصاد هنر توسط بخش خصوصی فراهم میگردد و دولتها تنها حامی و پشتیبان هستند، اما در هنر کرمان در عمل بنگاه و افراد سرمایهگذار در بخش اقتصاد هنر وجود ندارند و آثار هنری و فعالیتهای هنری عموماً با سرمایه شخصی هنرمندان تولید میشوند و بخش اندکی از فعالیتهای هنری نیز با منابع دولتی یا بنگاههای صنعتی صاحب تمکن مالی انجام میگیرد که هر یک از این فرایندهای مالی مصداق سرمایهگذاری نیست.
از سوی حاکمیت در اتخاذ شیوه های حمایتی و هدایتی مناسب، بهمنظور تشویق و ترغیب مشارکت بخش غیردولتی در فعالیتهای هنری و فرهنگی و افزایش سهم سرمایهگذاری افراد و بنگاه های هنری در تولید و ارائه خدمات و آثار هنری موفق نبوده است.
2) پدیدآورندگان آثار هنری و هنرمندان
نظامهای حرفه ای و همه حرفه ها کم یا بیش و به شیوه های گوناگون تعداد اعضایشان را بهصورت رسمی کنترل می کنند. سازمان نظام پزشکی نهادی است که گروه حرفه ای پزشکان و تخصص های مربوط به آن را تعریف کرده و به فعالیت حرفه ای آنها رسمیت میبخشد و سازمان نظاممهندسی هم در خصوص مهندسین همین هدف را دنبال میکند. میدانیم که در هر یک از گرایشهای حرفه ای مورد نظر با داشتن مدرک رسمی دانشگاهی فعالیت حرفه ای فرد رسمیت نمییابد و دریافت پروانه فعالیت از سازمانهای مورد نظر است که به فعالیت حرفه ای افراد در این مشاغل رسمیت میبخشد و در نظام بازار این اتاق بازرگانی است که به همراهی نهادهای صنفی مجوز فعالیت مشاغل مختلف را صادر مینماید. حال آنکه در زمینه هنر هر کس میتواند هنرمند باشد. شکل نگرفتن فضای حرفه ای بر امنیت شغلی هنرمندان اثر گذاشته، اما چرا مشاغل هنری در نظام اجتماعی ما به رسمیت شناخته نمیشوند؟
عدم شکلگیری نظام حرفه ای دلایل متعددی دارد اما اصلیترین دلایل آن عبارتند از: الف) پیشینه مشاغل هنری در سنت فرهنگی ما به دربار پادشاهان و دولتها وابسته بود و عموم هنرمندان در استان با این پیشفرض به هنر میپردازند که دولت موظف است تمام کمال از تحقق ایده آنها در زمینه تولید اثرشان حمایت کند، به روایتی دیگر گروه کثیری از هنرمندان دولت را خریدار آثارشان میدانند نه مخاطب. ب) سازمانها و نهادهای حاکمیتی پس از انقلاب با پرداخت اندک و عمل نکردن به تعهدات مالی خود به هنرمندان، عملاً از آنها سوءاستفاده کردند. از سویی هنرمندانی که در ازای خدماتشان پرداخت آبرومندانه ای را مطالبه میکردند با هنرمندان مبتدی که به پرداخت اندک رضایت میدادند جایگزین میشدند. در این عملکرد نادرست، نظام حرفه ای هنر مداوم فرو میپاشید و موجب میگردید بسیاری ناامید شوند و شغل هنریشان را رها کنند. پ) در سرفصل سرمایه گذاری اشاره کردیم که در استان عموم هنرمندان خود تأمینکننده مالی فعالیت هنری خود هستند. شاعران و نویسندگانی که کتاب خود را با هزینه شخصی خود چاپ کردهاند، گروه های موسیقی که آلبوم خود را با هزینه شخصی ضبط میکنند، فیلمسازانی که فیلم خود را با هزینه شخصی تولید میکنند و هنرمندان تئاتری که با هزینه شخصی خود نمایش به صحنه میبرند و نقاشانی که هزینه اجاره و برپایی نمایشگاه خود را میدهند، همه و همه نشانگر فقدان حلقه نظام حرفه ای در اقتصاد هنر استان است؛ چرا که سرمایهگذار حرفه ای به مخاطب و راههای عرضه پدیده هنری تولید شده میاندیشید، اما هنرمند تنها به شکلگیری اثرش میاندیشد، این رویکرد در عمل نیاز مخاطب را از این فرایند کنار میزند و در عمل بازگشت سرمایه انجام نمیگیرد.
3) عرضه و توزیع
نظام عرضه و توزیع آثار، پدیده ها و خدمات فرهنگی و هنری نیز یک نظام تخصصی است که اگرچه بنگاههایی در این زمینه وجود دارد اما فراگرد عرضه این نظام نیز حرفه ای نیست. در کشورهای توسعه یافته نظام توزیع آثار و پدیده ها و خدمات هنری یک ساختار اولیه و یک ساختار ثانویه دارد. جایی که برای اولین بار عرضه آثار و پدیده ها و خدمات هنری صورت میگیرد (بازار اولیه) و نظام عرضهای که طرف معامله با خریدار نهایی است (بازار ثانویه) میباشد. اجزا این دو بازار بسیار پیچیده بوده و شاخص های آماری و شاخص های فرهنگی و زیباییشناسی در نوسانات آن دخیل و تأثیرگذار هستند.
نظام توزیع آثار و پدیده های هنری دارای مجموعه خدمات درونی و خدمات بیرونی است که نهادها (شخصیت های حقوقی) و افراد (شخصیت های حقیقی) در آن کارگزار هستند. یکی از تفاوتهای قابل بررسی نقش این کارگزاران در بازار هنر جهانی و نحوه عملکردشان با بازار هنر ایران و استان کرمان است و اصلیترین تفاوت این دو جایگاه چرخه مشاغل و همچنین نیروی انسانی و افراد فعال در بازار اولیه و ثانویه هنر است. خدمات درونی عموماً از خدماتی است که احتیاج به دانش تخصصی هنری دارد و رابطه اش با بخش تولید (هنرمندان) بیشتر و محکمتر است، اما خدمات بیرونی در بخش توزیع بازار ثانویه مواردی چون 1 – صندوق سرمایهگذاری 2 – بانکداری هنر 3 – مشاوره هنری 4 – رسانه های هنری 5- بورس هنر 6 – حفاظت 7 – حملونقل 8 – بیمه را شامل میشود که در رابطه با بازار آثار هنری شکل خاص و تخصصی از خدمات را ارائه میدهند. این نوع از خدمات در ایران کمتر شناخته شده و توسعه چندانی نیافته است، اگرچه در برخی از رشتههای هنری مانند سینما و اجراهای صحنه ای موسیقی و کنسرت ها تا حدودی و به شکل نسبی بهصورت متمرکز در تهران شکل گرفته است اما هنوز با ظرفیت های ایجاد شده در برخی کشورهای در حال توسعه فاصله بسیار دارد. این رده از خدمات و مشاغل در استان ما عملاً آنقدر محدود و کم تعداد هستند که اقتصاد آنها عملاً از یک فروشگاه مواد غذایی متوسط نیز کوچکتر است.
محور دیگر نظام عرضه و توزیع پدیده ها و آثار و خدمات هنری فراگرد قیمتگذاری آثار هنری. واقعیت این است که شاخص «قیمت» نمایشگر محدودی در ارزیابی پدیده ها و آثار هنری است؛ زیرا خرید و فروش آثار هنری اغلب مبتنی بر «نظریه انتخاب عقلانی» (بهعنوان نظریه های اقتصادی) نیست. این واقعیت ناشی از آن است که پدیده ها و آثار هنری و فرهنگی، علاوه بر خصوصیاتی که یک کالای اقتصادی دارد (دارای وزن و مشاهده پذیر است)، از یک نماد و الگوی ارزش هنری و فرهنگی نیز برخوردار است. آنچه پدیده ها و آثار هنری و فرهنگی را از کالای اقتصادی متمایز میکند این است که کالای اقتصادی فقط با ارزش های مادی (درآمد، قیمت، سود) سنجیده میشود، اما پدیده ها و آثار و خدمات فرهنگی و هنری با ارزش زیباییشناختی، معنوی، اجتماعی، تاریخی، نمادین و اصالت سنجیده میشوند که ارزیابی مالی آنها بسیار دشوار است.
4) مخاطب (مصرفکننده)
رکن نهایی چرخه، پدیدآوری و خلق آثار هنری و خدمات هنری و فرهنگی مخاطب یا همان مصرفکننده است. در این بخش هم فقدان آمار و داده های اطلاعاتی مبنا موجب میشود که ما یک ارزیابی تجربی غیرعلمی و فنی از وضعیت موجود داشته باشیم و بر اساس برداشت شخصی از فضای عمومی رسانه ها و گفتگوهای فعالان عرصه هنر و فرهنگ به این نتیجه برسیم که در بسیاری از زمینه های هنری و فرهنگی ما با بحران مخاطب و مصرفکننده مواجه هستیم؛ مثلاً بیان میشود که سرانه مطالعه در کشور ما بسیار پائین تر از شاخصه های کشورهای توسعهیافته است یا آنکه مخاطبان تئاتر، سینما و اجراهای موسیقی سنتی و خریداران آثار تجسمی بسیار اندک هستند. تحلیل اینکه بازار پدیده ها و آثار هنری و خدمات هنری و فرهنگی با بحران مواجه است در این یادداشت امکانپذیر نیست، اما میتوان گفت دانش دستاندرکاران این حوزه تخصصی بهروز نیست و چه نهادهای بخش خصوصی و چه نهادهای حاکمیتی در شرایط موجود به دلایل مختلف توان ساماندهی و مدیریت این حوزه را ندارند. از سوی دیگر نیز عدم انطباق آرمانهای ذهنی هنرمندان با شرایط واقعی حاکم بر نظام تعاملات اقتصادی جامعه موجب میگردد که در عمل نظام تولید و نظام مصرف آثار هنری و فرهنگی با هم همخوانی نداشته باشد و از سویی سوداگری در برخی از زمینه های هنری چون موسیقی موجب شده است که سرمایه های فرهنگی و تاریخی موسیقی سنتی ما در معرض تحدید قرار گیرند.
در اقتصاد جهانی، گردش مالی بخش هنر و فرهنگ که اقتصاد رسانه ها و بازیهای رایانه ی را نیز در برمیگیرد در رتبهبندی اول تا پنجم قرار دارد. این حجم از مبادلات کلان اقتصادی مبتنی بر هزینه ای است که مصرفکنندگان میپردازند. امروزه دانش مدیریت و بازاریابی در نظام اقتصاد سرمایهداری تا آنجا پیش رفته که نیاز غیر واقعی برای افراد جامعه ایجاد میکند. توانایی نظام های بازاریابی و فروش جایگاههایی چون کمپانیهای فیلمسازی و تولید آلبومهای موسیقی و حراجی های آثار هنری، بنگاههای رسانه ای چنان شکل گرفته که در بیشتر موارد شاخص های اقتصادی مورد نظر خود را بهخوبی مدیریت کرده و رو به رشد نگاه میدارند. امروزه قدرت این مدیریت بازار در تعیین تمایل و گرایش نوجوانان و جوانان کشور ما نیز کاملاً مؤثر عمل میکند؛ چنانکه در سینما و سریال، آلبومهای موسیقی غیر ایرانی و کتاب میتوان تأثیرات این مدیریت را بهخوبی مشاهده و ارزیابی کرد.
ما به نظریه های مصرف هنری ورود نکردیم، اما باید اشاره کنیم که برجستهترین متفکران حوزه علوم انسانی در این زمینه دیدگاه دارند؛ چرا که این نظام مصرف با توسعهیافتگی جوامع ارتباط مستقیم دارد. امروز این تفکر که زیربنای توسعه اقتصاد است تغییر یافته و این مبحث مطرح است که زیربنای توسعه فرهنگ است. توجه به توسعه فرهنگی بهعنوان زیربنای توسعه، شکلی از پیشرفت جوامعی را پیشنهاد میدهند که توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی نیز بهصورت متوازن شکل خواهد گرفت و کارآفرینی و کمک به تولید و اقتصاد ملی اتفاق خواهد افتاد.
در پایان مجدداً متذکر میشوم که نظام اقتصاد هنر استان کرمان حرفه ای نیست. چرا که ساختارهای لازم برای شکلگیری تعاملات حرفه ای در زمینه تولیدات هنری ایجاد نشده است، اما فعالیتهای هنری در ماهیت خود مزیتهایی دارند که با برنامهریزی و مدیریت میتواند برای عبور از بنبستهای توسعهیافتگی به کمک آنها اقدامات مؤثری انجام داد. با بررسی تطبیقی راهبردهای موفق چند نظام برنامهریزی در زمینه اقتصاد هنر میتوان به روشی دست یافت که ضمن حفظ اصول و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی به رشد و توسعه استان کمک کنند. برای تحقق این آرمان در سه محور اساسی باید اقدامات مشخص انجام گیرد: 1- قوانین و مقررات لازم تصویب گردد، 2- برنامه راهبردی تدوین شود، 3- آموزش مستمر و متوالی برای نیروی انسانی این بخش برنامهریزی و اجرا گردد.
منابع
– پیکاک، آلن 1376، اقتصاد فرهنگ و سیاست های فرهنگی، ترجمه علی محمد بیگی. تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
– ترا سبی، دیوید 1387، اقتصاد فرهنگ، ترجمه کاظم فرهادی. تهران نشری نی.
– گینزرگ، ویکتور و دیود تراسبی 1392، اقتصاد هنر، ترجمه محمدرضا مریدی، مریم لاری، معصومه تقی زادگان، زهرا تقی زادگان. تهران انتشارات بدخشان و حوزه هنری
– واریان. هال 1393، تحلیل اقتصاد خرد. ترجمه رضا حسینی. تهران نشری نی
– مارکس، کارل 1352، سرمایه، ترجمه ایرج اسکندری. تهران نشر نور
– مک کوایل، دنیس.1385، مخاطب شناسی ترجمه مهدی منتظر قائم. تهران انتشارات دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها
– ابینگ، هانس.1391، چرا هنرمندان فقیرند؟ ترجمه حمیدرضا شش جوانی و لیلا میرصفیان. اصفهان. انتشارات دانشگاه اصفهان
– احمدی. بابک 1383، حقیقت و زیبایی. تهران نشر مرکز